باب ۲٩: کسى که احرام به حج یا حج و عمره با هم ببندد بعد از طواف القدوم و سعى در بین صفا و مروه لازم است در احرام باقى بماند
٧٧۵- حدیث: «عَائِشَةَ وَأَسْمَاءَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ نَوْفَلٍ الْقُرَشِيِّ، أَنَّهُ سَأَلَ عُرْوَةَ بْنَ الزُّبَيْرِ، فَقَالَ: قَدْ حَجَّ النَّبِيُّ ج، فَأَخْبَرَتْنِي عَائِشَةُ أَنَّهُ أَوَّلُ شَيْءٍ بَدَأَ بِهِ حِينَ قَدِمَ أَنَّهُ تَوَضَّأَ، ثُمَّ طَافَ بِالْبَيْتِ، ثُمَّ لَمْ تَكُنْ عُمْرَةً ثُمَّ حَجَّ أَبُو بَكْرٍس، فَكَانَ أَوَّلَ شَيْءٍ بَدَأَ بِهِ الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ ثُمَّ لَمْ تَكُنْ عُمْرَةٌ ثُمَّ عُمَرُس، مِثْلُ ذلِكَ ثُمَّ حَجَّ عُثْمَانُس، فَرَأَيْتُهُ أَوَّلُ شَيْءٍ بَدَأَ بِهِ الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ، ثُمَّ لَمْ تَكُنْ عُمْرَةٌ ثُمَّ مُعَاوِيَةُ وَعَبْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ ثُمَّ حَجَجْتُ مَعَ أَبِي، الزبَيْرِ بْنِ الْعَوَّامِ، فَكَانَ أَوَّلَ شَيْءٍ بَدَأَ بِهِ الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ ثُمَّ لَمْ تَكُنْ عُمْرَةٌ ثُمَّ رَأَيْتُ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارَ يَفْعَلُونَ ذلِكَ، ثُمَّ لَمْ تَكُنْ عُمْرَةٌ ثُمَّ آخِرُ مَنْ رَأَيْتُ فَعَلَ ذلِكَ ابْنُ عُمَرَ، ثُمَّ لَمْ يَنْقُضْهَا عُمْرَةً وَهذَا ابْنُ عُمَرَ عِنْدَهُمْ فَلاَ يَسْأَلُونَهُ وَلاَ أَحَدٌ مِمَّنْ مَضى مَا كَانُوا يَبْدَءُونَ بِشَيْءٍ حَتَّى يَضَعُوا أَقْدَامَهُمْ مِنَ الطَّوَافِ بِالْبَيْتِ ثُمَّ لاَ يَحِلُّونَ وَقَدْ رَأَيْتُ أُمِّي وَخَالَتِي حِينَ تَقْدَمَانِ لاَ تَبْتَدِئَانِ بِشَيْءٍ أَوَّلَ مِنَ الْبَيْتِ تَطُوفَانِ بِهِ ثُمَّ لاَ تَحِلاَّنِ وَقَدْ أَخْبَرَتْنِي أُمِّي أَنَّهَا أَهَلَّتْ هِيَ وَأُخْتُهَا وَالزُّبَيْرُ وَفُلاَنٌ وَفُلاَنٌ بِعُمْرَةٍ فَلَمَّا مَسَحُوا الرُّكْنَ حَلُّوا» [۱۳٩].
یعنی: «محمّد بن عبدالرحمن بن نوفل قریشى گوید: از عروه بن زبیر (در مورد احرام به حج) پرسیدم، عروه گفت: عایشه چگونگى حج پیغمبر جرا برایم بیان کرد و گفت: وقتى پیغمبر جبه مکه رسید ابتدا وضوء گرفت، بیت را طواف کرد و بعد از طواف از احرام خارج نگردید، (چون احرامش تنها به عمره نبود تا بعد از طواف و سعى از احرام خارج شود)، بعد از پیغمبر جابوبکر امیرالحاج شد و اوّلین کارى که به آن اقدام نمود طواف بیت بود، ولى احرامش تنها به عمره نبود تا بتواند از آن خارج شود، بعد از ابو بکر عمر هم همینطور عمل کرد بعد از عمر عثمان با مردم حج نمود، دیدم اوّلین کارى که او انجام داد طواف بیت بود و آن را به صورت عمره نقص نکرد بعد از عثمان معاویه و عبدالله بن عمر حج کردند، و من (عروه) با پدرم زبیر بن عوام حج کردیم و اوّلین کار ما بعد از ورود به مکه طواف بیت بود، احرام ما به حج بود نه به عمره تنها. بعد از همه اینها مهاجرین و انصار را مىدیدم که همین کار را مىکردند و احرام را به صورت عمره در نمىآوردند، خلاصه آخرین صحابهاى را که دیدم عبدالله بن عمر بود، اوّلین کارش طواف بیت بود، و از احرام خارج نشد، الآن ابن عمر در بین مردم است چرا موضوع را از او نمىپرسید؟ تمام گذشتگان وقتى که به مکه واردمىشدند تاطواف نمىکردندکاردیگرى انجام نمىدادند و بعداز طواف از احرام خارج نمىشدند، ومادرم (اسماء) وخالهام (عایشه) را مىدیدم وقتى که به مکه مىآمدند تا طواف نمىکردند کار دیگرى انجام نمىدادند، و بعد از طواف هم از احرام خارج نمىشدند، (عروه گوید:) مادرم (اسماء) به من گفت: که با خواهرش (عایشه) و زبیر و چند نفر دیگر احرام به عمره بستند، و وقتى که طواف بیت را انجام دادند از احرام خارج شدند».
٧٧۶- حدیث: «أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ عَنْ عَبْدِ اللهِ مَوْلَى أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ، أَنَّهُ كَانَ يَسْمَعُ أَسْمَاءَ تَقُولُ، كُلَّمَا مَرَّتْ بِالْحَجُونِ: صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ، لَقَدْ نَزَلْنَا مَعَهُ ههُنَا وَنَحْنُ يَوْمَئِذٍ خِفَافٌ، قَلِيلٌ ظَهْرُنَا، قَلِيلَةٌ أَزْوَادُنَا، فَاعْتَمَرْتُ أَنَا وَأُخْتِي عَائِشَةُ وَالزُّبَيْرُ وَفَلاَنٌ وَفُلاَنٌ، فَلَمَّا مَسَسْنَا الْبَيْتَ أَحْلَلْنَا ثُمَّ أَهْلَلْنَا مِنَ الْعَشِيِّ بِالْحَجِّ» [۱۴۰].
یعنی: «عبدالله مولى اسماء دختر ابوبکر گوید: هر وقت اسماء از حجون رد مىشد مىشنیدم که مىگفت: «صلّى الله على محمّد» رحمت خدا بر محمّد باد، وقتى با او به مکه آمدیم در اینجا (حجون) پیاده شدیم، ما در آن وقت سبک بار بودیم، و وسیله نقلیه کمى داشتیم، و ذخیره و ارزاق ما ناچیز بود، من و خواهرم عایشه و زبیر و عدّه دیگرى احرام به عمره داشتیم، همین که بیت را طواف کردیم از احرام خارج شدیم، و بعداً در روز هشتم احرام به حج را بستیم».
«حجون: کوهى است که الآن در وسط مکه واقع است».
[۱۳٩] أخرجه البخاري في: ۲۵- «كتاب الحج: ٧۸- باب الطواف على وضوء. [۱۴۰] أخرجه البخاري في: ۲۶ كتاب العمرة: ۱۱ باب متى يحل المعتمر.