باب ۵: حکم کسى که به زنا اعتراف مىنماید
۱۱۰۲- حدیث: «أَبِي هُرَيْرَةَ وَجَابِرٍ قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: أَتَى رَجُلٌ رَسُولَ اللهِ ج وَهُوَ فِي الْمَسْجِدِ، فَنَادَاهُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ إِنِّي زَنَيْتُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ، حتَّى رَدَّدَ عَلَيْهِ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ؛ فَلَمَّا شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ دَعَاهُ النَّبِيُّ ج فَقَالَ: أَبِكَ جُنُونٌ قَالَ: لاَ قَالَ: فَهَلْ أَحْصَنْتَ قَالَ: نَعَمْ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: اذْهَبُوا بِهِ فَارْجُمُوهُ قَالَ جَابِرٌ: فَكُنْتُ فِيمَنْ رَجَمَهُ، فَرَجَمْنَاهُ بِالْمُصَلَّى؛ فَلَمَّا أَذْلَقَتْهُ الْحِجَارَةُ هَرَبَ، فَأَدْرَكْنَاهُ بِالْحَرَّةِ، فَرَجَمْنَاهُ» [۴۸۸].
یعنی: «ابو هریرهسگوید: پیغمبر جدر مسجد بود، مردى پیشش آمد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا! من دچار زنا شدهام، پیغمبر جاز او اعراض نمود و به سخنش توجهى نکرد، تا اینکه آن مرد چهار بار آن را تکرار نمود، وقتى که چهار بار علیه خود شهادت داد پیغمبر جاو را صدا کرد، به او گفت: هیچ نوع جنونى دارى؟ گفت: خیر، از او پرسید: آیا ازدواج کردهاى؟ گفت: بلى، پیغمبر جگفت: او را ببرید و رجمش کنید، جابر گوید: من جزو کسانى بودم که او را در مصلى رجم کردند، وقتى شدّت سنگباران به او فشار آورد فرار کرد، سپس او را در محلى به نام حره در خارج مدینه دستگیر کردیم و رجم نمودیم».
۱۱۰۳- حدیث: «أَبِي هُرَيْرَةَ وَزَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ قَالاَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ج، فَقَالَ: أَنْشُدُكَ اللهَ إِلاَّ قَضَيْتَ بَيْنَنَا بِكِتَابِ اللهِ؛ فَقَامَ خَصْمُهُ، وَكَانَ أَفْقَهَ مِنْهُ، فَقَالَ: صَدَقَ، اقْضِ بَيْنَنَا بِكِتَابِ اللهِ، وَأْذَنْ لِيَ يَا رَسُولَ اللهِ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: قُلْ فَقَالَ: إِنَّ ابْنِي كَانَ عَسِيفًا فِي أَهْلِ هذَا، فَزَنَى بِامْرَأَتِهِ، فَافْتَدَيْتُ مِنْهُ بِمِائَةِ شَاةٍ وَخَادِمٍ؛ وَإِنِّي سَأَلْتُ رِجَالاً مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ فَأَخْبَرُونِي أَنَّ عَلَى ابْنِي جَلْدَ مِائَةٍ وَتَغْرِيبَ عَامٍ، وَأَنَّ عَلَى امْرَأَةِ هذَا الرَجْمَ؛ فَقَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لأَقْضِيَنَّ بَيْنَكُمَا بِكِتَابِ اللهِ: الْمِائَةَ وَالْخَادِمُ رَدٌّ عَلَيْكَ، وَعَلَى ابْنِكَ جَلْدُ مِائَةٍ وَتَغْرِيبُ عَامٍ؛ وَيَا أُنَيْسُ اغْدُ عَلَى امْرَأَةِ هذَا فَسَلْهَا، فَإِنِ اعْتَرَفَتْ فَارْجُمْهَا فَاعْتَرَفَتْ، فَرَجَمَهَا» [۴۸٩].
یعنی: «ابو هریره و زید بن خالد جهنىبگویند: مردى به نزد پیغمبر جآمد، گفت: شما را به خدا قسم مىدهم که تنها به کتاب خدا در بین ما قضاوت کن، طرف او که مرد فهمیدهترى بود، گفت: راست مىگوید به کتاب خدا در بین ما قضاوت کن، ولى اى رسول خدا! اجازه بده تا موضوع را برایت بگویم، پیغمبر جگفت: بگو، آن مرد گفت: پسرم کارگر خانواده این مرد بوده، با زن او زنا کرده است، من در مقابل این کار بد پسرم، صد رأس گوسفند و یک خدمتگزار به او دادهام، در این مورد از اهل علم سؤال کردم، به من گفتند: پسرم به صد تازیانه و یک سال تبعید محکوم مىباشد، زن این مرد هم باید رجم شود، پیغمبر جگفت: قسم به کسى که جان من در اختیار او است برابر قرآن در بین شما قضاوت خواهم کرد، صد گوسفند و خدمتگزار شما به شما برمىگردد، پسر شما هم به صد تازیانه و یک سال تبعید محکوم مىشود، اى انیس! شما هم برو از زن آن مرد بپرس اگر اعتراف کرد او را رجم کنید»، آن زن اعتراف نمود و انیس او را رجم کرد».
[۴۸۸] أخرجه البخاري في: ۸۶ كتاب الحدود: ۲۲ باب لايرجم المجنون والمجنونة. [۴۸٩] أخرجه البخاري في: ۸۶ كتاب الحدود: ۴۶ باب هل يأمر الإمام رجلاً فيضرب الحد غائباً عنه.