باب ۱٧: احرام داراى چند قسم است: احرام به حج و تمتّع و قران جایز است، داخل نمودن حج بر عمره (به این معنى که ابتدا احرام به عمره بسته شود و بعداً احرام به حج را به آن ملحق نمود) نیز جایز مىباشد، و اینکه پایان مدّت احرام به قران چه وقتى است؟
٧۵۵- حدیث: «عَائِشَةَ، زَوْجِ النَّبِيِّ ج، قَالَتْ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ، فَأَهْلَلْنَا بِعُمْرَةٍ، ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ج: مَنْ كَانَ مَعَهُ هَدْىٌ فَلْيُهِلَّ بِالْحَجِّ مَعَ الْعُمْرَةِ، ثُمَّ لاَ يَحِلَّ حَتَّى يَحِلَّ مِنْهُمَا جَميعًا فَقَدِمْتُ مَكَّةَ وَأَنَا حَائِضٌ، وَلَمْ أَطُفْ بِالْبَيْتِ وَلاَ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، فَشَكَوْتُ ذلِكَ إِلَى النَّبِيِّ ج، فَقَالَ: انْقُضِى رَأْسَكِ، وَامْتَشِطِى وَأَهِلِّى بِالْحَجِّ وَدَعِي الْعُمْرَةَ فَفَعَلْتُ فَلَمَّا قَضَيْنَا الْحَجَّ أَرْسَلَنِي النَّبِيُّ ج مَعَ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ إِلَى التَّنْعِيمِ، فَاعْتَمَرْتُ فَقَالَ: هذِهِ مَكَانَ عُمْرَتِكِ قَالَتْ: فَطَافَ الَّذِينَ كَانُوا أَهَلُّوا بِالْعُمْرَةِ بِالبَيْتِ وَبَيْنَ الصَّفَا وَالمَرْوَةِ، ثُمَّ حَلُّوا، ثُمَّ طَافُوا طَوافًا وَاحِدًا بَعْدَ أَنْ رَجَعُوا مِنْ مِنًى وَأَمَّا الَّذيِنَ جَمَعُوا الْحَجَّ وَالعُمْرَةَ فَإِنَّمَا طَافُوا طَوافًا وَاحِدًا» [۱۱۸].
یعنی: «عایشه همسر پیغمبر جگوید: در حجة الوداع با پیغمبر جعازم مکه شدیم، (بعد از اینکه احرام را به حج بسته بودیم) به عمره احرام گرفتیم (یعنى عمره را بر حج وارد نمودیم) احرام به حج را فسخ کردیم. پیغمبر جگفت: «تنها کسانى که هدى همراه دارند، احرام به حج و عمره بگیرند و تا زمانى که تمام مناسک مربوط به حج و عمره را انجام ندهند نباید از احرام خارج شوند، وقتى که به مکه رسیدیم به حالت حیض درآمدم، نه بیت را طواف کردم و نه سعى بین صفا و مروه را انجام دادم، ناراحت بودم و از این امر به نزد پیغمبر جشکوه کردم، پیغمبر جفرمود: موهاى بهم بافته سرت را از یکدیگر جدا کن و آنها را شانه بنما و احرام به حج را انجام بده و اعمال و مناسک عمره را ترک کن، من هم به دستور پیغمبر جعمل کردم وقتى که مناسک حج را انجام دادیم. پیغمبر جمرا همراه عبدالرحمن پسر ابو بکر (برادر عایشه) به تنعیم فرستاد در آنجا احرام به عمره بستم و پیغمبر جگفت: تنعیم جاى عمره شما است، عایشه گوید: کسانى که احرام به عمره بسته بودند قبل از رفتن به عرفه بیت را طواف نمودند و سعى بین صفا و مروه را انجام دادند، و از احرام خارج شدند و وقتى که از منى به مکه مراجعت کردند یک طواف دیگر انجام دادند، امّا کسانى که احرام حج و عمره را با هم جمع کرده بودند، تنها یک طواف نمودند، (لازم به توضیح است که احرام سه نوع است: نوع اوّل افراد نام دارد، افراد آن است که تنها احرام به حج بسته شود و کسى که احرام به حج را بسته است باید تا پایان مراسم حج و رجم شیطان بزرگ در روز عید در احرام باقى بماند، پس از انجام مراسم حج باید به تنعیم برود، احرام به عمره را ببندد و مراسم عمره را نیز انجام دهد. دوم تمتع نام دارد، تمتع آن است که تنها به عمره احرام بسته شود که بعد از طواف بیت و سعى بین صفا و مروه باید موهاى سر تراشیده یا کوتاه شوند، آنگاه حاج از احرام خارج مىگردد، تا روز هشتم ذیحجه که احرام به حج بسته مىشود و مراسم حج انجام مىگیرد. سوم قران نام دارد، قران آن است که احرام به حج و عمره با هم بسته شوند و تمام مناسک حج و عمره را با هم انجام دهند، و دخول حج بر عمره آنست که ابتدا احرام به عمره بسته شود و بعداً احرام به حج را به آن ملحق نمود و دخول عمره بر حج آن است که ابتدا احرام به حج بسته شود و بعداً احرام به عمره را به آن ملحق کرد، و اکثر علماء از جمله شافعى عقیده دارند که بهترین نوع احرام افراد است) [۱۱٩].
«تنعيم: محلّى است خارج از مکه ومعروف به مسجد عایشه است. هدي: حیوانى است که حاجى براى قربانى با خود به مکه مىبرد».
٧۵۶- حدیث: «عَائِشَةَ، قَالَتْ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج، فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ، فَمِنَّا مَنْ أَهَلَّ بِعُمْرَةٍ، وَمِنَّا مَنْ أَهَلَّ بِحَجٍّ، فَقَدِمْنَا مَكَّةَ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: مَنْ أَحْرَمَ بِعُمْرَةٍ وَلَمْ يُهْدِ فَلْيُحْلِلْ، وَمَنْ أَحْرَمَ بِعُمْرَةٍ وَأَهْدَى فَلاَ يَحِلُّ حَتَّى يَحِلَّ بِنَحْرِ هَدْيِهِ، وَمَنْ أَهَلَّ بِحَجٍّ فَلْيُتِمَّ حَجَّهُ قالَتْ: فَحِضْتُ فَلَمْ أَزَلْ حَائِضًا حَتَّى كَانَ يَوْمُ عَرَفَةَ وَلَمْ أُهْلِلْ إِلاَّ بِعُمْرَةٍ، فَأَمَرَنِي النَّبِيُّ ج أَنْ أَنْقُضَ رَأْسِي وَأَمْتَشِطَ وَأُهِلَّ بِحَجٍّ، وَأَتْرُكَ الْعُمْرَةَ، فَفَعَلْتُ ذلِكَ حَتَّى قَضَيْتُ حَجِّى؛ فَبَعَثَ مَعِي عَبْدَ الرَّحْمنِ بْنَ أَبِي بَكْرٍ، وَأَمَرَنِي أَنْ أَعْتَمِرَ، مَكَانَ عُمْرَتِي، مِنَ التَّنْعِيمِ» [۱۲۰].
یعنی: «عایشه گوید: در حجة الوداع با پیغمبر جاز مدینه خارج شدیم بعضى از ما احرام به عمره بسته بودند و بعض دیگر به حج احرام بسته بودند، وقتى که به مکه رسیدیم پیغمبر جگفت: «کسى که احرام را به عمره بسته و هدى با خود نیاورده است، (بعد از مراسم عمره) از احرام خارج شود، و کسى که احرام را به عمره بسته است و با خود هدى آورده است نباید از احرام بیرون آید تا اینکه هدى خود را (در روز عید) قربانى مىنماید، و کسى که به حج احرام بسته است باید تا حجش را تمام مىکند در احرام باقى باشد». عایشه گوید: به حالت حیض درافتادم و تا روز عرفه در این حالت باقى ماندم و احرام را تنها به عمره بسته بودم، پیغمبر جبه من دستور داد تا موهاى سرم را از هم جدا کنم و سرم را شانه نمایم و احرام به عمره و کارهاى مربوط به آن را ترک نمایم و احرام به حج را ببندم، به دستور پیغمبر جعمل کردم تا اینکه مناسک حج را به پایان رسانیدم، آنگاه عبدالرحمن پسر ابو بکر را با من فرستاد، و دستور داد که احرام بعمره ببندم و جایى که در آن احرام به عمره بستم تنعیم بود».
٧۵٧- حدیث: «عَائِشَةَ، قَالَتْ: خَرَجْنَا لاَ نَرَى إِلاَّ الْحَجَّ، فَلَمَّا كُنَّا بِسَرِفَ حِضْتُ، فَدَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ اللهِ ج وَأَنَا أَبْكِي، قَالَ: مَا لَكِ، أَنُفِسْتِ قُلْتُ: نَعَمْ قَالَ: إِنَّ هذَا أَمْرٌ كَتَبَهُ اللهُ عَلَى بَنَاتِ آدَمَ فَاقْضِى مَا يَقْضِى الْحَاجُّ غَيْرَ أَنْ لاَ تَطُوفِي بِالْبَيْتِ قَالَتْ: وَضَحَّى رَسُولُ اللهِ ج عَنْ نِسَائِهِ بِالْبَقَرِ» [۱۲۱].
یعنی: «عایشه گوید: از مدینه به سوى مکه خارج شدیم، و جز احرام به حج احرام دیگرى را در نظر نداشتیم (چون گمان مىکردیم احرام به عمره در ماههاى حج ممنوع است) وقتى که به سرف رسیدیم من به حالت حیض درآمدم، پیغمبر جپیش من آمد دید گریه مىکنم، گفت: «چرا گریه مىکنى مگر به حیض در افتادهاى؟» گفتم: بلى، گفت: «این عادتى است که خداوند آن را در طبیعت دختران آدم قرار داده است، هر عمل و مناسکى که سایر حاجیان انجام مىدهند شما هم آن را انجام ده به جز طواف بیت و تا پاک مىشوى طواف بیت مکن».
عایشه گوید: پیغمبر جگاوى را براى زنانش قربانى کرد».
«سرف: محلى است در هشت یا نه میلى مکه در بین مکه و مدینه قرار دارد. أنفست: آیا به حیض در افتادهاى؟».
٧۵۸- حدیث: «عَائِشَةَ، قَالَتْ: خَرَجْنَا مُهِلِّينَ بِالْحَجِّ فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ وَحُرُمِ الْحَجِّ، فَنَزَلْنَا سَرِفَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج َلاصْحَابِهِ: مَنْ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ هَدْىٌ فَأَحَبَّ أَنْ يَجْعَلَهَا عُمْرَةً فَلْيَفْعَلْ، وَمَنْ كَانَ مَعَهُ هَدْيٌ فَلاَ وَكَانَ مَعَ النَّبِيِّ ج وَرِجَالٍ مِنْ أَصْحَابِهِ ذَوِي قُوَّةٍ الْهَدْىُ، فَلَمْ تَكُنْ لَهُمْ عُمْرَةً، فَدَخَلَ عَلَيَّ النَّبِيُّ ج وَأَنَا أَبْكِي، فَقَالَ: مَا يُبْكِيكِ قُلْتُ: سَمِعْتُكَ تَقُولُ َلأصْحَابِكَ مَا قُلْتَ فَمُنِعْتُ الْعُمْرَةَ، قَالَ: وَمَا شَأْنُكِ قُلْتُ: لاَ أُصَلِّي قَالَ: «فَلاَ يَضُرَّكِ، أَنْتِ مِنْ بَنَاتِ آدَمَ، كُتِبَ عَلَيْكِ مَا كُتِبَ عَلَيْهِنَّ، فَكُونِي فِي حَجَّتِكِ، عَسى اللهُ أَنْ يَرْزُقَكِهَا».
قَالَتْ: فَكُنْتُ، حَتَّى نَفَرْنَا مِنْ مِنًى، فَنَزَلْنَا الْمُحَصَّبَ، فَدَعَا عَبْدَ الرَّحْمنِ، فَقَالَ: اخْرُجْ بِأخْتِكَ الْحَرَمَ، فَلْتَهِلَّ بِعُمْرَةٍ، ثُمَّ افْرُغَا مِنْ طَوَافِكمَا أَنْتَظِرْكُمَا ههُنَا فَأَتَيْنَا فِي جَوْفِ اللَّيْلِ، فَقَالَ: فَرَغْتُمَا قُلْتُ: نَعَمْ فَنَادَى بِالرَّحِيلِ فِي أَصْحَابِهِ، فَارْتَحَلَ النَّاسُ وَمَنْ طَافَ بِاللَّيْلِ قَبْلَ صَلاَةِ الصُّبْحِ، ثُمَّ خَرَجَ مُوَجِّهًا إِلَى الْمَدِينَةِ» [۱۲۲].
یعنی: «عایشه گوید: در ماههاى حج و حالات و اماکن و مواقیت حج لبیک گویان در حالت احرام به حج از مدینه خارج شدیم، و در سرف پیاده شدیم، پیغمبر جبه اصحابش گفت: «کسى که هدى همراه ندارد و دوست دارد که حجش را به عمره تبدیل نماید، بلا مانع است که این کار را انجام دهد، امّا کسى که هدى همراه دارد نباید این کار را بکند». پیغمبر جو عدّهاى از اصحاب ثروتمندش، هدى همراه داشتند، حق احرام به عمره تنها را نداشتند. در حالى که گریه مىکردم پیغمبر پیش من آمد، گفت: «چرا گریه مىکنى؟» گفتم: آنچه را که به اصحاب مىگفتى شنیدم ولى من از انجام عمره ممنوع هستم، گفت: «مگر چه شده؟» گفتم: نمىتوانم نماز بخوانم (کنایه از حالت حیض است)، فرمود: «مانعى نیست، شما دخترى از دخترهاى آدم هستى و آنچه در طبیعت آنها است در طبیعت شما هم مىباشد، و شما در احرام به حج باقى باشید شاید خداوند عمره را هم نصیب کند». عایشه گوید: بعداً پاک شدم وطواف الافاضه را انجام دادم سپس وقتى از منى برگشتیم وبه محصب رسیدیم، پیغمبر جعبدالرحمن را خواست و به او گفت: «با خواهرت از حرم مکه خارج شوید تا او احرام به عمره ببندد بعداً طواف بیت را انجام دهید، من همین جا منتظر شما مىمانم». عایشه گوید: نصف شب پیش پیغمبر جبرگشتیم، گفت: «کارتان تمام شد؟» گفتم: بلى، به اصحاب دستور داد که حرکت کنند، اصحاب به حرکت درآمدند و با عدّهاى قبل از نماز صبح بیت را طواف کردند، سپس به سوى مدینه مراجعه نمود».
٧۵٩- حدیث: «عَائِشَةَ، خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج، وَلاَ نُرَى إِلاَّ أَنَّهُ الْحَجُّ، فَلَمَّا قَدِمْنَا تَطَوَّفْنَا بِالْبَيْتِ، فَأَمَرَ النَّبِيُّ ج مَنْ لَمْ يَكُنْ سَاقَ الْهَدْىَ أَنْ يَحِلَّ، فَحَلَّ مَنْ لَمْ يَكُنْ سَاقَ الْهَدْىَ وَنِسَاؤُهُ لَمْ يَسُقْنَ فَأَحْلَلْنَ قَالَتْ عَائِشَةُ، فَحِضْتُ فَلَمْ أَطُفْ بِالْبَيْتِ، فَلَمَّا كَانَتْ لَيْلَةُ الْحَصْبَةِ، قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللهِ يَرْجِعُ النَّاسُ بِعُمْرَةٍ وَحَجَّةٍ وَأَرْجِعُ أَنَا بِحَجَّةٍ قَالَ: وَمَا طُفْتِ لَيَالِيَ قَدِمْنَا مَكَّةَ قُلْتُ: لاَ قَالَ: فَاذْهَبِى مَعَ أَخِيكِ إِلَى التَّنْعِيمِ فَأَهِلِّى بِعُمْرَةٍ، ثُمَّ مَوْعِدُكِ كَذَا وَكَذَا قَالَتْ صَفِيَّةُ: مَا أُرَانِي إِلاَّ حَابِسَتَهُمْ قَالَ: عَقْرَى حَلْقَى أَوَ مَا طُفْتِ يَوْمَ النَّحْرِ قَالَتْ، قُلْتُ: بَلَى قَالَ: لاَ بَأْسَ، انْفِرِى قَالَتْ عَائِشَةُ: فَلَقِيَنِي النَّبِيُّ ج وَهُوَ مُصْعِدٌ مِنْ مَكَّةَ وَأَنَا مُنْهَبِطَةٌ عَلَيْهَا، أَوْ أَنَا مُصْعِدَةٌ وَهُوَ مُنْهَبِطٌ مِنْهَا» [۱۲۳].
یعنی: «عایشه گوید: همراه پیغمبر جاز مدینه خارج شدیم، و به جز احرام به حج به چیز دیگرى فکر نمىکردیم (چون گمان مىکردیم احرام به عمره در ماههاى حج حرام است) وقتى که به مکه رسیدیم و بیت را طواف کردیم، پیغمبر جدستور داد کسانى که هدى همراه ندارند از احرام بیرون آیند، کسانى که هدى همراه نداشتند از احرام بیرون آمدند، زنهاى پیغمبر جنیز که هدى همراه نداشتند از احرام خارج شدند. عایشه گوید: امّا من به حیض در افتادم و طواف بیت را انجام ندادم، وقتى (بعد از مراسم حج) شب در محصب بودیم، گفتم: اى رسول خدا! مردم در حالى به خانههایشان بر مىگردند که هم حج و هم عمره را انجام دادهاند ولى من تنها حج را انجام دادهام، پیغمبر جگفت: «مگر شبهایى که تازه به مکه آمده بودیم طواف نکردى؟» گفتم: خیر، گفت: «با برادرت به تنعیم برو، و احرام به عمره ببند سپس به فلان جا برگرد». صفیه (بنت حیى امّ المؤمنین که بعد از انجام طواف الافاضه حائضه شده بود) به پیغمبر جگفت: مثل اینکه من باعث باقى ماندن مردم در اینجا خواهم شد (چون هنوز طواف الوداع را انجام نداده بود فکر مىکرد باید مردم معطل شوند تا او پاک مىگردد و طواف الوداع را انجام مىدهد)، پیغمبر جگفت: «به ناسلامتى شما هم دچار حیض شدهاى؟ مگر روز عید طواف الافاضه را انجام ندادى؟» صفیه گفت: بلى، طواف الافاضه را انجام دادهام، پیغمبر جگفت: «پس مانعى نیست برو، (چون طواف الوداع بر زن حائضه واجب نیست)».
عایشه گوید: وقتى که به حضور پیغمبر جرسیدم او به مکه مىرفت و من از مکه بر مىگشتم و یا من به مکه مىرفتم و او از مکه بر مىگشت». (تردید از راوى است).
«عقرى حلقى: کلمهاى است کثیر الاستعمال در زبان عرب، که بدون قصد دعا معنى (قاتله الله) و (تربت یداه) را مىدهد که معادل کلمه (به ناسلامتى) در زبان فارسى است».
٧۶۰- حدیث: «عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ، أَنَّ النَّبِيَّ ج أَمَرَهُ أَنْ يُرْدِفَ عَائِشَةَ وَيُعْمِرَهَا مِنَ التَّنْعِيمِ» [۱۲۴].
یعنی: «عبدالرحمن بن ابوبکر گوید: پیغمبر جبه او دستور داد که عایشه را پشت سر خود سوار کند و او را به تنعیم ببرد تا در آنجا احرام به عمره ببندد».
٧۶۱- حدیث: «جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ عَنْ عَطَاءٍ؛ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ، فِي أُنَاسٍ مَعَهُ، قَالَ: أَهْلَلْنَا، أَصْحَابَ رَسُولِ اللهِ ج فِي الْحَجِّ خَالِصًا لَيْسَ مَعَهُ عُمْرَةٌ قَالَ عَطَاءٌ، قَالَ جَابِرٌ: فَقَدِمَ النَّبِيُّ ج صُبْحَ رَابِعَةٍ مَضَتْ مِنْ ذِي الْحَجَّةِ، فَلَمَّا قَدِمْنَا أَمَرَنَا النَّبِيُّ ج أَنْ نَحِلَّ، وَقَالَ: أَحِلُّوا وَأَصِيبُوا مِنَ النِّسَاءَ قَالَ عَطَاءٌ، قَالَ جَابِرٌ وَلَمْ يَعْزِمْ عَلَيْهِمْ، وَلكِنْ أَحَلَّهُنَّ لَهُمْ؛ فَبَلَغَهُ أَنَّا نَقُولُ: لَمَّا لَمْ يَكُنْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ عَرَفَةَ إِلاَّ خَمْسٌ أَمَرَنَا أَنْ نَحِلَّ إِلَى نِسَائِنَا، فَنَأْتِي عَرَفَةَ تَقْطُر مَذَاكِيرُنَا الْمَذْيَ قَالَ، وَيَقُولَ جَابِرٌ، بِيَدِهِ هكَذَا، وَحَرَّكَهَا؛ فَقَامَ رَسُولُ اللهِ ج، فَقَالَ: قَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَتْقَاكُمْ للهِ وَأَصْدَقُكُمْ وَأَبَرُّكُمْ، وَلَوْلاَ هَدْيِي لَحَلَلْتُ كَمَا تَحِلُّونَ، فَحِلُّوا فَلَوِ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِى مَا اسْتَدْبَرْتُ مَا أَهْدَيْتُ فَحَلَلْنَا وَسَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» [۱۲۵].
یعنی: «عطاء گوید: از جابر بن عبدالله که با جماعتى بود شنیدم مىگفت: ما اصحاب رسول الله احرام به حج خالص بدون احرام به عمره گرفتیم، پیغمبر جصبح روز چهارم ذیحجه وارد مکه شد وقتى که ما به مکه رسیدیم پیغمبر جدستور داد تا از احرام خارج شویم و فرمود: «احرام را بشکنید و با همسرانتان نزدیکى کنید». ولى پیغمبر جبه طور حتمى این دستور را نداد بلکه فرمود: «نزدیکى با همسرانتان براى شما حلال است». ما هم با تعجب گفتیم: چطور ما با همسران خود نزدیکى کنیم در حالى که بیش از پنج روز براى رفتن به عرفه باقى نمانده است؟ و ما وقتى به عرفه مىرسیم که هنوز بدن ما از آبى که موجب غسل است خشک نمىشود؟ جابر گوید: این سخنان ما به پیغمبر جرسید، پیغمبر جبلند شد و گفت: «شما مىدانید که من از همه شما بیشتر از خدا مىترسم و از همه شما راستگوتر و نیکوکارتر هستم، با وجود این، چنانچه هدى با خود نمىآوردم من هم مثل شما از احرام خارج مىشدم لذا باید از احرام خارج شوید من هم اگر از اوّل مىدانستم هدى با خود نمىآوردم». وقتى که سخنان جدّى پیغمبر جرا شنیدیم از او اطاعت کردیم و از احرام خارج شدیم».
٧۶۲- حدیث: «جَابِرٍ، قَالَ: أَمَرَ النَّبِيُّ ج عَلِيًّا أَنْ يُقِيمَ عَلَى إِحْرَامِهِ قَالَ جَابِرٌ: فَقَدِمَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍس بِسِعَايَتِهِ، قَالَ لَهُ النَّبِيُّ ج: بِمَ أَهْلَلْتَ يَا عَلِيُّ قَالَ: بِمَا أَهَلَّ بِهِ النَّبِيُّ ج، قَالَ: فَأَهْدِ وَامْكُثْ حَرَامًا كَمَا أَنْتَ قَالَ، وَأَهْدَى لَهُ عَلِيٌّ هَدْيًا» [۱۲۶].
یعنی: «جابر گوید: پیغمبر جبه على دستور داد که به احرامش ادامه دهد. على از امارت یمن بر مىگشت و به حضور پیغمبر جرسید، پیغمبر جاز او پرسید: «به چه احرام بستهاى اى على؟» گفت: احرام بستهام به آنچه که پیغمبر جبه آن احرام بسته است، پیغمبر جبه على گفت: «هدى را همراه داشته باش و همینطور که هستى در احرام باقى بمان». جابر گوید: على هدى را براى حج قبلاً خریده بود».
٧۶۳- حدیث: «جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، أَنَّ النَّبِيَّ ج أَهَلَّ وَأَصْحَابَهُ بِالْحَجِّ، وَلَيْسَ مَعَ أَحَدٍ مِنْهُمْ هَدْىٌ، غَيْرَ النَّبِيِّ ج وَطَلْحَةَ وَكَانَ عَلِيٌّ قَدِمَ مِنَ الْيَمَنِ وَمَعَهُ الْهَدْيُ، فَقَالَ: أَهْلَلْتُ بِمَا أَهَلَّ بِهِ رَسُولُ اللهِ ج؛ وَأَنَّ النَّبِيَّ ج أَذِنَ لأَصْحَابِهِ أَنْ يَجْعَلُوهَا عُمْرَةً، يَطُوفُوا بِالْبَيْتِ، ثُمَّ يُقَصِّرُوا وَيَحِلُّوا، إِلاَّ مَنْ مَعَهُ الْهَدْيُ، فَقَالُوا نَنْطَلِقُ إِلَى مِنًى وَذَكَرُ أَحَدِنَا يَقْطُرُ فَبَلَغَ النَّبِيَّج، فَقَالَ: لَوِ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِى مَا اسْتَدْبَرْتُ مَا أَهْدَيْتُ، وَلَوْلاَ أَنَّ مَعِي الْهَدْيَ لأَحْلَلْتُ وَأَنَّ عَائِشَةَ حَاضَتْ، فَنَسَكَتِ الْمَنَاسِكَ كُلَّهَا، غَيْرَ أَنَّهَا لَمْ تَطُفْ بِالْبَيْتِ؛ قَالَ: فَلَمَّا طَهُرَتْ وَطَافَتْ، قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللهِ أَتَنْطَلِقُونَ بِعُمْرَةٍ وَحَجَّةٍ وَأَنْطَلِقُ بِالْحَجِّ فَأَمَرَ عَبْدَ الرَّحْمنِ بْنَ أَبِي بَكْرٍ أَنْ يَخْرُجَ مَعَهَا إِلَى التَّنْعِيمِ، فَاعْتَمَرَتْ بَعْدَ الْحَجِّ فِي ذِي الْحَجَّة.
وَأَنَّ سُرَاقَةَ بْنَ مَالِكِ بْنِ جُعْشُمٍ لَقِيَ النَّبِيَّ ج وَهُوَ بِالْعَقَبَةِ وَهُوَ يَرْمِيهَا، فَقَالَ: أَلَكُمْ هذِهِ خَاصَّةً يَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: لاَ، بَلْ لِلأَبَدِ» [۱۲٧].
یعنی: «جابر بن عبدالله گوید: پیغمبر جبا اصحابش احرام به حج بستند، و به جز پیغمبر جو طلحه هیچ کس هدى همراه نداشت، على نیز که از یمن برگشته بود هدى همراه داشت، و على به احرام پیغمبر جاحرام بسته بود و گفت: (احرام بستم به آنچه که رسول خدا به آن احرام بسته است) پیغمبر جبه اصحاب اجازه داد که احرامشان را به عمره تبدیل نمایند، بیت را طواف کنند و موهاى سرشان را کوتاه نمایند و یا بتراشند و از احرام بیرون آیند و تنها کسانى که هدى همراه دارند، باید در احرام باقى باشند. مردم گفتند: چطور ما به منى برویم در حالى که هنوز بدن ما بعد از نزدیکى به همسرانمان خشک نشده است؟ وقتى که پیغمبر جاین سخن را شنید بلند شد و گفت: «اگر آنچه که الآن مىدانم از اوّل مىدانستم هدى را با خود نمىآوردم و اگر هدى همراه نمىداشتم من هم از احرام بیرون مىآمدم». در این اثنا عایشه به حیض افتاد و تمام مناسک را به جز طواف بیت انجام داد، وقتى که پاک شد، بیت را طواف کرد، گفت: اى رسول خدا! مردم از حج بر مىگردند در حالى که هم حج و هم عمره را انجام دادهاند، ولى من تنها حج را انجام دادهام، پیغمبر جبه عبدالرحمن پسر ابو بکر دستور داد که با عایشه به تنعیم برود، عبدالرحمن با او رفت و عایشه نیز عمره را بعد از مراسم حج در ماه ذیحجه انجام داد.
سراقه بن مالک بن جعشم در منى به حضور پیغمبر جرسید که در حال رمى جمرة العقبة بود، از پیغمبر جپرسید: آیا تنها امسال عمره در ماههاى حج انجام مىشود؟ پیغمبر جفرمود: خیر، براى همیشه این کار انجام مىگردد». (و این تصور دوران جاهلیت را که گفته مىشد عمره در ماههاى حج جایز نیست باطل نمود).
[۱۱۸] أخرجه البخاري في: ۲۵ كتاب الحج ۳۱ باب كيف تهل الحائض والنفساء. [۱۱٩] شرح نووى بر مسلم، ج ۸، ص ۱۳۶. [۱۲۰] أخرجه البخاري في: ۶ كتاب الحيض: ۱۸ باب كيف تهل الحائض بالحج والعمرة. [۱۲۱] أخرجه البخاري في: ۶ كتاب الحيض: ۱ باب كيف كان بدء الحيض. [۱۲۲] أخرجه البخاري في: ۲۶ كتاب العمرة: ٩ باب المعتمر إذا طاف طواف العمرة ثم خرج هل يجزئه من طواف الوداع. [۱۲۳] أخرجه البخاري في: ۲۵ كتاب الحج: ۳۴ باب التمتع والإقران والإفراد بالحج وفسخ الحج لمن لم يكن معه هدي. [۱۲۴] أخرجه البخاري في: ۲۶ كتاب العمرة: ۶ باب عمرة التنعيم. [۱۲۵] أخرجه البخاري في: ٩۶ كتاب الاعتصام: ۱٧ باب نهى النبي جعلى التحريم، إلا ما تعرف إباحته. [۱۲۶] أخرجه البخاري في: ۶۴ كتاب المغازى: ۶۱ باب بعث علي ابن أبي طالب÷وخالد بن الوليدسإلى اليمن قبل حجة الوداع. [۱۲٧] أخرجه البخاري في: ۲۶ كتاب العمرة: ۶ باب عمرة التنعيم.