باب ۱٧: اجاره زمین
٩٩۳- حدیث: «جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، قَالَ: كَانَتْ لِرِجَالٍ مِنَّا فُضُولُ أَرَضِينَ، فَقَالُوا: نُؤَاجِرُهَا بِالثُّلثِ وَالرُّبُعِ وَالنِّصْفِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: مَنْ كَانَتْ لَهُ أَرْضٌ فَلْيَزْرَعْهَا أَو لِيَمْنَحْهَا أَخَاهُ فَإِنْ أَبَى فَلْيُمْسِكْ أَرْضَهُ» [۳٧۲].
یعنی: «جابر بن عبداللهسگوید: عدّهاى از ما زمین اضافى داشتیم، گفتیم آنها را به ثلث یا ربع یا نصف محصول آن به اجاره مىدهیم، پیغمبر جگفت: کسى که زمینى دارد یا خودش آن را کشت نماید، یا آن را به دیگرى بدهد تا آن را کشت کند و محصولش را بردارد و زمین را به مالک برگرداند، اگر صاحب زمین این کارها را نکرد زمین را پیش خود نگهدارد».
٩٩۴- حدیث: «أَبِي هُرَيْرَةَس، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: مَنْ كَانَتْ لَهُ أَرْضٌ فَلْيَزْرَعْهَا أَو لِيَمْنَحْهَا أَخَاهُ فَإِنْ أَبَى فَلْيُمْسِكْ أَرْضَهُ» [۳٧۳].
یعنی: «ابو هریرهسگوید: رسول خدا جگفت: کسى که زمینى دارد یا باید خود بر آن زراعت کند، یا به رایگان آن را در اختیار برادر دینیش قرار دهد تا از محصولات آن بهرهبردارى کند، اگر این کار را نکرد، باید زمینش را پیش خود نگهدارد».
٩٩۵- حدیث: «أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّس، أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج، نَهى عَنِ الْمُزَابَنةِ وَالْمُحَاقَلَةِ؛ وَالْمُزَابَنَةُ اشْتِرَاءُ الثَّمَرِ بِالتَّمْرِ فِي رُءُوسِ النَّخْلِ» [۳٧۴].
یعنی: «ابى سعید خدرىسگوید: رسول خدا جاز فروش خرماى تر در قبال خرماى خشک و فروختن گندمى که هنوز در خوشه است در برابر گندم خالص نهى نموده است؛ (مزابنة) عبارت از معاوضه خرماى تر چیده نشده از درخت، با خرماى خشک مىباشد».
٩٩۶- حدیث: «ابْنِ عُمَرَ وَرَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ عَنْ نَافِعٍ، أَنَّ ابْنَ عُمَرَ، كَانَ يُكْرِي مَزَارِعَهُ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وعُثْمَانَ وَصَدْرًا مِنْ إِمَارَةِ مُعَاوِيَةَ، ثُمَّ حُدِّثَ عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ أَنَّ النَّبِيَّ ج نَهى عَنْ كِرَاءِ الْمَزَارِعِ؛ فَذَهَبَ ابْنُ عُمَرَ إِلَى رَافِعٍ فَذَهَبْتُ مَعَهُ، فَسَأَلَهُ؛ فَقَالَ: نَهى النَّبِيُّ ج عَنْ كِرَاءِ الْمَزَارِعِ، فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: قَدْ عَلِمْتَ أَنَّا كُنَّا نُكْرِي مَزَارِعَنَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ ج بِمَا عَلَى الأَرْبِعَاءِ وَبِشَيْءٍ مِنَ التِّبْنِ» [۳٧۵].
یعنی: «نافع گوید: ابن عمر در زمان پیغمبر جو خلافت ابو بکر و عمر و عثمان و قسمتى از دوران حکومت معاویه زمینهایش را اجاره مىداد، سپس شنید که رافع بن خدیج گفته است: پیغمبر از اجاره زمین نهى نموده است، ابن عمر به نزد رافع رفت در حالیکه من هم با او بودم، ابن عمر موضوع را از رافع پرسید، رافع گفت: آرى، پیغمبرجاز اجاره دادن زمین نهى کرده است؛ ابن عمر گفت: مىدانى که ما در زمان پیغمبر زمینها را در مقابل محصول آن قطعه زمینهاى خوب و مرغوبى که به چشمه و جوهاى آب نزدیک بود و به هزینه مستأجر کشت مىشد، و همچنین مقدارى از کاه و علوفه، به اجاره مىدادیم»، (و با این کار به مستأجر ظلم مىکردیم، لذا پیغمبر جاز این نوع اجاره زمین ما را منع نمود، منظور ابن عمر آن است که اجاره زمین به طور مطلق ممنوع نیست، بلکه تنها آن قسمت که داراى شرطى است که به زیان مستأجر است، مانند قرار دادن محصول زمینهاى مرغوب و نزدیک به آب براى موجر و یا قرار دادن مقدار نامشخص علوفه براى او ممنوع مىباشد نه اجاره زمین به طور مطلق).
[۳٧۲] أخرجه البخاري في: ۵۱ كتاب الهبة: ۳۵ باب فضل المنيحة. [۳٧۳] أخرجه البخاري في: ۴۱ كتاب المزارعة: ۱۸ باب ما كان من أصحاب النبي جيواسي بعضهم بعضًا في الزراعة والثمرة. [۳٧۴] أخرجه البخاري في: ۳۴ كتاب البيوع: ۸۲ باب بيع المزابنة وهي بيع الثمر بالتمر. [۳٧۵] أخرجه البخاري في: ۴۱ كتاب المزارعة: ۱۸ باب ما كان من أصحاب النبي جيواسي بعضهم بعضًا في الزراعة والثمرة.