باب ۴۱: قطعى بودن ورود شهید به بهشت
۱۲۱۴- حدیث: «جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِلنَّبِيِّ ج، يَوْمَ أُحُدٍ: أَرَأَيْتَ إِنْ قُتِلْتُ فَأَيْنَ أَنَا قَالَ: فِي الْجَنَّةِ فَأَلْقَى تَمَرَاتٍ فِي يَدِهِ، ثُمَّ قَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ» [۶۳۰].
یعنی: «جابر بن عبداللهسگوید: روز اُحد یک نفر پیش پیغمبر جآمد گفت: اگر شهید شدم در کجا خواهم بود؟ پیغمبر جفرمود: در بهشت، آن مرد به خاطر اطمینان به فرمایش پیغمبر جو عجله براى رسیدن به بهشت، چند دانه خرمایى را که در دست داشت به دور انداخت و تا شهید شد جنگید».
۱۲۴۲- حدیث: «أَنَسِس، قَالَ: بَعَثَ النَّبِيُّ ج أَقْوَامًا مِنْ بَنِي سُلَيْمٍ إِلَى بَنِي عَامِرٍ، فِي سَبْعِينَ فَلَمَّا قَدِمُوا، قَالَ لَهُمْ خَالِي: أَتَقَدَّمُكُمْ، فَإِنْ أَمَّنُونِي حَتَّى أُبَلِّغَهُمْ عَنْ رَسُولِ اللهِ ج وَإِلاَّ كُنْتُمْ مِنِّي قَرِيبًا فَتَقَدَّمَ، فَأَمَّنُوهُ فَبَيْنَمَا يُحَدِّثُهُمْ عَنِ النَّبِيِّ ج، إِذْ أَوْمَئُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ، فَطَعَنَهُ فَأَنْفَذَهُ، فَقَالَ: اللهُ أَكْبَرُ فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ ثُمَّ مَالوا عَلَى بَقِيَّةِ أَصْحَابِهِ فَقَتَلُوهُمْ، إِلاَّ رَجُلٌ أَعْرَجُ صَعِدَ الْجَبَلَ قَالَ هَمَّامٌ (أَحَدُ رِجَالِ السَّنَدِ) فَأُرَاهُ آخَرَ مَعَهُ؛ فَأَخْبَرَ جِبْرِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ النَّبِيَّ ج أَنَّهُمْ قَدْ لَقُوا رَبَّهُمْ فَرَضِيَ عَنْهُمْ وَأَرْضَاهُمْ فَكُنَّا نَقْرَأُ أَنْ بَلِّغُوا قَوْمَنَا، أَنْ قَدْ لَقِينَا رَبَّنَا، فَرَضِيَ عَنَّا، وَأَرْضَانَا ثُمَّ نُسِخَ بَعْدُ فَدَعَا عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ صَبَاحًا، عَلَى رِعْلٍ، وَذَكْوَانَ، وَبَنِي لِحْيَانَ، وَبَنِي عُصَيَّةَ الَّذِينَ عَصَوُا اللهَ وَرَسُولَهُ ج» [۶۳۱].
یعنی: «انسسگوید: پیغمبر جچند گروه از طایفه بنى سلیم را که جمعاً هفتاد نفر بودند براى ارشاد و راهنمایى بنى عامر به نزد آنان فرستاد، وقتى که این عدّه به نزدیکى آنان رسیدند، دائى من به همراهان خود گفت: من جلوتر از شما مىروم و از آنان امان مىخواهم اگر به من امان دادند تا دستورات پیغمبر جرا به ایشان ابلاغ نمائیم چه بهتر و الّا شما به من نزدیک هستید، لذا جلو رفت و از آنان امان خواست، به او امان دادند، وقتى که از جانب پیغمبر جبراى ایشان صحبت مىکرد، به یک نفر در بین خود اشاره کردند و آن نفر هم شمشیر را در شکم دائیم فرو کرد، فوراً با صداى بلند گفت: الله اکبر، قسم به پروردگار کعبه به بهشت فیضیاب شدم، بعداً کفار به طرف بقیه اصحاب رفتند و همه آنان را به جز یک نفر که شل بود و از کوه بالا رفته بود کشتند، همام یکى از راویان حدیث گوید: (عقیده دارم یک نفر دیگر هم بااین مرد شل از کوه بالارفته بود) وقتى که ایناصحاب کشته شدند جبرئیل به پیغمبر جخبر داد که این عدّه به حضور خدا مشرّف شدهاند، پروردگار از آنان راضى و ایشان هم از پروردگار خود راضى مىباشند. (انس گوید: تا مدّتى ما) این آیه را در قرآن مىخواندیم (که به قوم ما بگویید که ما به حضور خدا مشرّف شدهایم و او از ما راضى است و ما هم از او راضى هستیم)، ولى بعداً این آیه از قرآن نسخ شد، پیغمبر جتا چهل روز صبحها علیه کافران طایفه رعل و ذکوان و بنىلحیان و بنىعصیهاى که از فرمان خدا و پیغمبرجروگردان شده بودند دعا کرد».
[۶۳۰] أخرجه البخاري في: ۶۴ كتاب المغازي: ۱٧ باب غزوة أُحد. [۶۳۱] أخرجه البخاري في: ۵۶ كتاب الجهاد والسير: ٩ باب من ينكب في سبيل الله.