باب ۵۰: غزوه ذات الرّقاع
۱۱٩۲- حدیث: «أَبِي مُوسىس، قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج فِي غَزَاةٍ، وَنَحْنُ سِتَّةُ نَفَرٍ، بَيْنَنَا بَعِيرٌ نَعْتَقِبُهُ، فَنَقِبَتْ أَقْدَامُنَا، وَنَقِبَتْ قَدَمَايَ، وَسَقَطَتْ أَظْفَارِي، وَكنَّا نَلُفُّ عَلَى أَرْجُلِنَا الْخِرَقَ، فَسُمِّيَتْ غَزْوَةَ ذَاتِ الرِّقَاعِ، لِمَا كُنَّا نَعْصِبُ مِنَ الْخِرَقِ عَلَى أَرْجُلِنَا.
وَحَدَّثَ أَبُو مُوسى بِهذَا، ثُمَّ كَرِهَ ذَاكَ، قَالَ: مَا كُنْتُ أَصْنَعُ بِأَنْ أَذْكُرَهُ كَأَنَّهُ كَرِهَ أَنْ يَكُونَ شَيْءٌ مِنْ عَمَلِهِ أَفْشَاهُ» [۵۸۱].
یعنی: «ابو موسىسگوید: براى رفتن به غزوهاى با پیغمبر جاز مدینه خارج شدیم، ما شش نفر بودیم و یک شتر داشتیم که به نوبت بر آن سوار مىشدیم، پاهایمان همه زخمى شده بود، هر دو پاى من نیز زخمى شد و ناخنهایم افتاد، ما تکههاى پارچهاى را به پاى خود مىبستیم، به همین مناسبت آن را غزوه ذات الرّقاع (داراى پینهها) نام نهادند چون ما پاهاى خود را با تکه پارچهها پینه کرده بودیم، ابو موسى این حدیث را بیان کرد ولى بعداً از بیان آن ناراحت شد، گفت: من چه کار به بیان این موضوع داشتم».
(شاید ابو موسى دوست نداشت اعمالى را که در راه خدا انجام داده است افشا نماید).
وصلّى الله على سيِّدنا محمّد وعلى آله وأصحابه وأتباعه إلى يوم الدِّين، وآخر دعوانا أنِ الحمد للهِ ربّ العالمين.
[۵۸۱] أخرجه البخاري في: ۶۴ كتاب المغازي: ۳۱ باب غزوة ذات الرقاع.