باب ۸: حرام بودن شکار براى کسى که در احرام است
٧۴۲- حدیث: «الصَّعْبِ بْنِ جَثَّامَةَ اللَّيْثِيِّ، أَنَّهُ أَهْدَى لِرَسُولِ اللهِ ج، حِمَارًا وَحْشِيًّا، وَهُوَ بِالأَبْوَاءِ، أَوْ بِوَدَّانَ، فَرَدَّهُ عَلَيْهِ فَلَمَّا رَأَى مَا فِي وَجْهِهِ، قَالَ: إِنَّا لَمْ نَرُدَّهُ إِلاَّ أَنَّا حُرُمٌ» [۱۰۳].
یعنی: «صعب بن جثامه لیثى گوید: به هنگامى که پیغمبر جدر (ابواء) یا (ودان) حضور داشت یک گورخر وحشى (شکار شده) را به او اهداء نمودم، ولى پیغمبر جآن را نپذیرفت، وقتى که دید از اینکه هدیه مرا رد کرده است ناراحت شدم، فرمود: من هدیه شما را که نمىپذیرم تنها به خاطر این است که ما در احرام هستیم».
«ابواء: کوهى است از توابع فرع که در بین فرع و جحفه قرار دارد و فاصله آن از جحفه به طرف مدینه ۲۳ میل است. ودان: هم جایى است که فاصله آن از جحفه ۸ میل است و ۸ میل نسبت به جحفه از مدینه دورتر است».
٧۴۳- حدیث: «أَبِي قَتَادَةَس، قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج بِالْقَاحَةِ، وَمِنَّا الْمُحْرِمُ وَمِنَّا غَيْرُ الْمُحْرِمِ، فَرَأَيْتُ أَصْحَابِي يَتَرَاءَوْنَ شَيْئًا، فَنَظَرْتُ فَإِذَا حِمَارُ وَحْشٍ، يَعْنِي؛ فَوَقَعَ سَوْطُهُ، فَقَالُوا لاَ نُعِينُكَ عَلَيْهِ بِشَيْءٍ إِنَّا مُحْرِمُونَ، فَتَنَاوَلْتُهُ فَأَخَذْتُهُ، ثُمَّ أَتَيْتُ الْحِمَارَ مِنْ وَرَاءِ أَكَمَةٍ فَعَقَرْتُهُ، فَأَتَيْتُ بِهِ أَصْحَابِي، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: كُلُوا وَقَالَ بَعْضُهُمْ: لاَ تَأْكُلُوا فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ ج، وَهُوَ أَمَامَنَا فَسَأَلْتُهُ، فَقَالَ: كُلُوهُ، حَلاَلٌ» [۱۰۴].
یعنی: «ابو قتاده گوید: ما در محلى بنام قاحه با پیغمبر جبودیم، عدّهاى از ما در احرام بودند و عده دیگر احرام نداشتند، دیدم که رفقایم چیزى را به هم نشان مىدهند وقتى که متوجّه شدم برایم معلوم گردید که یک گورخر است، (تازیانهام از دستم افتاد به رفقا گفتم: آن را به من بدهید) گفتند: چون ما در احرام هستیم در شکار آن هیچ کمکى به شما نمىکنیم، خودم تازیانه را برداشتم و به سوى آن گورخر که در پشت یک صخره قرار گرفته بود رفتم و آن را از پاى درآوردم، آن را به سوى رفقایم آوردم، عدّهاى گفتند از گوشتش بخورید وعده دیگر گفتند از آن نخورید، آن را به نزد پیغمبر که از ما جلوتر بود آوردم و از او سؤال کردم، گفت: آن را بخورید حلال است».
«قاحه: درّهاى است در سه مرحلهاى مدینه. أكمه: تله سنگ یا جاى مرتفع. فعقرته: آن را کشتم».
٧۴۴- حدیث: «أَبِي قَتَادَةَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِي قَتَادَةَ، قَالَ: انْطَلَقَ أَبِي، عَامَ الحُدَيْبِيَةِ، فَأَحْرَمَ أَصْحَابُهُ وَلَمْ يُحْرِمْ وَحُدِّثَ النَّبِيُّ ج، أَنَّ عَدُوًّا يَغْزُوهُ، فَانْطَلَقَ النَّبِيُّ ج؛ فَبَيْنَمَا أَنَا مَعَ أَصْحَابِهِ، تَضَحَّكَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ، فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَنَا بِحِمَارِ وَحْشٍ فَحَمَلْتُ عَلَيْهِ فَطَعَنْتُهُ فَأَثْبَتُّهُ، وَاسْتَعَنْتُ بِهِمْ، فَأَبَوْا أَنْ يُعِينُوني، فَأَكَلْنَا مِنْ لَحْمِهِ، وَخَشِينَا أَنْ نُقْتَطَعَ، فَطَلَبْتُ النَّبِيَّ ج أَرْفَعُ فَرَسِي شَأْوًا وَأَسِيرُ شَأْوًا، فَلَقِيت رَجُلاً مِنْ بَنِي غِفَارٍ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ؛ قُلْتُ: أَيْنَ تَرَكْتَ النَّبِيَّ ج قَالَ: تَرَكْتُهُ بِتَعْهنَ، وَهُوَ قَايِلٌ السُّقْيَا فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ إِنَّ أَهْلَكَ يَقْرَءُونَ عَلَيْكَ السَّلاَمَ وَرَحْمَةَ اللهِ، إِنَّهُمْ قَدْ خَشُوا أَنْ يُقْتَطَعُوا دُونَكَ فَانْتَظِرْهُمْ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ أَصَبْتُ حِمَارَ وَحْشٍ وَعِنْدِي مِنْهُ فَاضِلَةٌ، فَقَالَ لِلْقَوْمِ: كُلُوا وَهُمْ مُحْرِمُونَ» [۱۰۵].
یعنی: «عبدالله بن ابى قتاده گوید: پدرم در سال حدیبیه براى حج عمره همراه پیغمبر جاز مدینه بیرون رفت، رفقایش احرام بستند ولى او احرام نبست، به پیغمبرجخبر رسیده بود که دشمن قصد دارد، در راه به او حمله کند، پیغمبر جعازم مکه گردید، (ابو قتاده گوید:) در حالى که من با اصحاب پیغمبر جبودم و همه با هم مىخندیدند، یک گورخر را دیدم، به او حمله کردم و او را با تیر زدم و نگذاشتم از جاى خود تکان بخورد، از اصحاب درخواست کمک کردم ولى ایشان به من کمک نکردند، مقدارى از گوشتش را خوردیم، مىترسیدیم که دشمن راه را بر ما ببندد و نگذارد به پیغمبر جبرسیم لذا با عجله به سوى پیغمبر جرفتم و گاهى به اسبم فشار مىآوردم تا سرعتش زیادتر باشد و گاهى به آرامى حرکت مىکردم، در اثناى نصف شب به یک نفر از قبیله بن غفار رسیدم، از او پرسیدم در چه جایى از پیغمبر ججدا شدى، گفت: در محلى به نام تعهن از پیغمبر ججدا شدم، درنظر داشت در سقیا استراحت کند، (و بعد از رسیدن به پیغمبر) گفتم: اى رسول خدا! اصحابى (که با من بودند) سلام مىرسانند ایشان مىترسیدند قبل از اینکه به شما برسند دشمن راه را بر ایشان ببندد بنابراین در انتظار ایشان باشید، سپس گفتم: اى رسول خدا! من گورخرى را شکار کردهام و مقدارى از گوشتش باقى مانده است، پیغمبر جبه جماعتى که در احرام بودند گفت: «از آن بخورید».
«أرفع: فشار مىآوردم. تعهن: چشمهاى است در سه میلى سقیا. سقيا: ده بزرگى است در بین مکه و مدینه. أهلك: یعنى اصحاب شما».
٧۴۵- حدیث: «أَبِي قَتَادَةَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج خَرَجَ حَاجًّا، فَخَرَجُوا مَعَهُ، فَصَرَفَ طَائِفَةً مِنْهُمْ، فِيهِمْ أَبُو قَتَادَةَ؛ فَقَالَ: خُذُوا سَاحِلَ الْبَحْرِ حَتَّى نَلْتَقِيَ فَأَخَذُوا سَاحِلَ الْبَحْرِ، فَلَمَّا انْصَرَفُوا أَحْرَمُوا كُلُّهُمْ، إِلاَّ أَبُو قَتَادَةَ لَمْ يُحْرِمْ؛ فَبَيْنَمَا هُمْ يَسِيرُونَ إِذْ رَأَوْا حُمُرَ وَحْشٍ، فَحَمَلَ أَبُو قَتَادَةَ عَلَى الْحُمُرِ فَعَقَرَ مِنْهَا أَتَانًا، فَنَزَلُوا فأَكَلُوا مِنْ لَحْمِهَا، وَقَالُوا: أَنَأْكُلُ لَحْمَ صَيْدٍ وَنَحْنُ مُحْرِمُونَ فَحَمَلْنَا مَا بَقِيَ مِنْ لَحْمِ الأَتَانِ، فَلَمَّا أَتَوْا رَسُولَ اللهِ ج، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ إِنَّا كُنَّا أَحْرَمْنَا، وَقَدْ كَانَ أبُو قَتَادَةَ لَمْ يُحْرِمْ، فَرَأَيْنَا حُمُرَ وَحْشٍ، فَحَمَلَ عَلَيْهَا أَبُو قَتَادَةَ، فَعَقَرَ مِنْهَا أَتَانًا، فَنَزَلْنَا فَأَكَلْنَا مِنْ لَحْمِهَا، ثُمَّ قُلْنَا: أَنَأْكُلُ لَحْمَ صَيْدٍ وَنَحْنُ مُحْرِمُونَ فَحَمَلْنَا مَا بَقي مِنْ لَحْمِهَا، قَالَ: مِنْكُمْ أَحَدٌ أَمَرَهُ أَنْ يَحْمِلَ عَلَيْهَا أَوْ أَشَارَ إِلَيْهَا قَالُوا: لاَ قَالَ: فَكُلُوا مَا بَقِيَ مِنْ لَحْمِهَا» [۱۰۶].
یعنی: «ابو قتاده گوید: پیغمبر جبه منظور انجام حج عمره از مدینه خارج شد و اصحاب هم با او خارج شدند ولى پیغمبر جعدّهاى از آنان را که ابو قتاده هم جزو ایشان بود برگرداند و گفت: «شما از ساحل دریا حرکت کنید تا به هم مىرسیم. (مبادا دشمن به ما حمله کند)». این عده از کنار دریا حرکت کردند و وقتى به سوى پیغمبرجبرگشتند همه احرام بسته بودند، تنها ابوقتاده در احرام نبود در این اثنا چند گورخر را دیدند. ابو قتاده به آنها حمله کرد و یک گورخر ماده را از پاى درآورد، آن عده از اصحاب که در احرام بودند پیاده شدند و مقدارى از گوشت آن را خوردند، ولى گفتند: آیا از گوشت حیوان شکار شده بخوریم در حالى که در احرام هستیم؟! بعداً باقیمانده گوشت آن گورخر ماده را برداشتیم، وقتى به حضور پیغمبر رسیدیم، رفقا گفتند: اى رسول خدا! ما در احرام بودیم ولى ابو قتاده در احرام نبود، چند گورخر وحشى را دیدیم، ابو قتاده به آنها حمله کرد و یک گورخر ماده را کشت، ما هم پیاده شدیم و از گوشت آن خوردیم، سپس گفتیم ما که در احرام هستیم چرا باید از این گوشت بخوریم؟! باقیمانده گوشت را با خود برداشتیم. پیغمبر جفرمود: «آیا هیچیک از شما به ابو قتاده گفت که به آن حمله کند، یا به سوى آن اشاره نمود و یا به ابو قتاده در این امر کمک نمود؟» گفتند: خیر، ما به او هیچ کمکى نکردیم، پیغمبر جگفت: باقیمانده گوشتش را بخورید».
(با توجّه به احادیث فوق کسى که حیوانى را در حالت احرام شکار کند و یا دیگران براى او شکار نمایند و یا در شکار حیوان کمکى کرده باشد، گوشت آن حیوان بر او حرام است ولى اگر کسى که در احرام نیست حیوانى را براى خود شکار کند، نه براى کسى که در احرام است، امّا بعداً مقدارى از گوشت حیوان شکار شده را به او هدیه کند این گوشت براى شخصى که در احرام است حرام نمىباشد) [۱۰٧].
[۱۰۳] أخرجه البخاري في: ۲۸ كتاب جزاء الصيد: ۶ باب إذا أَهْدَى للمحرم حمارا وحشيًّا حيًّا لم يقبل. [۱۰۴] أخرجه البخاري في: ۲۸ كتاب جزاء الصيد: ۴ باب لا يعين المحرم الحلال في قتل الصيد. [۱۰۵] أخرجه البخاري في: ۲۸ كتاب جزاء الصيد: ۲ باب إذا صاد الحلال فأهدى للمحرم الصيد أكله. [۱۰۶] أخرجه البخاري في: ۲۸ كتاب جزاء الصيد: ۵ باب لا يشير المحرم إلى الصيد لكي يصطاده الحلال. [۱۰٧] شرح نووى بر مسلم، ج ۸، ص ۱۰۵.