درس ۲: حدیث هدیهدادن پیامبر جبه بعضی افراد
ما رواه البخاري عن سعد بن أبي وقاص سقال: أَنَّ رَسُولَ الله جأَعْطَى رَهْطًا وَسَعْدٌ جَالِسٌ، فَتَرَكَ رَسُولُ الله جرَجُلاً هُوَ أَعْجَبُهُمْ إِلَىَّ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَكَ عَنْ فُلاَنٍ فَوَاللَّهِ إِنِّى لأَرَاهُ مُؤْمِنًا. فَقَالَ: أَوْ مُسْلِمًا. فَسَكَتُّ قَلِيلاً، ثُمَّ غَلَبَنِى مَا أَعْلَمُ مِنْهُ فَعُدْتُ لِمَقَالَتِى فَقُلْتُ مَا لَكَ عَنْ فُلاَنٍ فَوَاللَّهِ إِنِّى لأَرَاهُ مُؤْمِنًا فَقَالَ: أَوْ مُسْلِمًا. ثُمَّ غَلَبَنِى مَا أَعْلَمُ مِنْهُ فَعُدْتُ لِمَقَالَتِى وَعَادَ رَسُولُ الله جثُمَّ قَالَ: يَا سَعْدُ، إِنِّى لأُعْطِى الرَّجُلَ وَغَيْرُهُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْهُ، خَشْيَةَ أَنْ يَكُبَّهُ اللَّهُ فِى النَّارِ. بخاری از سعد بن ابی وقاص سروایت میکند که وی گفت: پیامبر خدا جبه گروهی از مردم چیزی مال را تقسیم کردند که من در آنجا نشسته بودم مردی را که به نزد من بهترین ایشان بود ترک کرد و به وی چیزی نداد، گفتم: ای رسول خدا نظریهات در بارۀ فلانی چیست؟ به خداوند قسم است که من وی را مؤمن میدانم، آن حضرت فرمود: بگو: مسلم، اندکی خاموش ماندم باز آنچه در بارۀ آن شخص میدانستم مرا بر این داشت که بگویم نظریهات در بارۀ فلانی چیست به خداوند قسم است که من او را مؤمن میدانم، باز فرمود: بگو: مسلم. بار سوم هم که همین مطلب را تکرار کردم، پیامبر جمیفرمود: بگو: مسلم، پس فرمود: ای سعد! من به مردی چیزی میدهم در حالی که غیر او به نزدم بهتر است، چون میترسم این که به واسطه فقر و ناداریش به کفر کشانیده شود و خداوند وی را در آتش دوزخ بیندازد. شرح: سعد بن ابی وقاص از نخستین مهاجرانیست که از مکه به مدینه مهاجرت نمود، میگوید: رسول الله جیک مرتبه مالی را در میان رهطی «گروهی شامل سه تا نُه نفر» تقسیم کرد به یک مرد از آن گروه چیزی نداد من نظاره میکردم و همان مردی که پیامبر برایش چزی نداد نسبت به دیگران در نظرم خوبتر معلوم میشد، گفتم: ای رسول خدا! «مَا لَكَ عَنْ فُلاَنٍ»: چیست که تو به فلانی چیزی ندادی به خداوند قسم که من او را مؤمن میدانم، پیامبر جدر حالی که سخن او را تردید میکرد گفت: اَو مسلم: یعنی بهتر این است که مسلم بگویی، چون اسلام امر ظاهری و ایمان امر باطنی است، و تو از آن آگاهی نداری، سعد مدت کمی خاموش ماند باز آنچه در بارۀ آن مرد میدانست او را بر آن داشت تا دوباره سخنش را تکرار کند و بگوید: تو در بارۀ فلانی چه نظر داری به خداوند که من او را مؤمن میدانم. بازهم رسول خدا جسخن سعد را به این گفتهی «أَوْ مُسْلِمًا» (یعنی مسلمان) تردید فرمود، چون سعد سخنش را بار سوم تکرار کرد پیامبر جبرایش فرمود: «يَا سَعْدُ، إِنِّى لأُعْطِى الرَّجُلَ وَغَيْرُهُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْهُ، خَشْيَةَ أَنْ يَكُبَّهُ اللَّهُ فِى النَّارِ» «ای سعد من برای مردم چیزی میبخشم در حالی که غیر او در نظرم بهتر است از ترس این که فقر و احتیاجی وی را به کفر نکشاند» گفتۀ پیامبر جکه میگوید: «أَوْ مُسْلِمًا» اظهار عدم رضایت او از سخن سعد است که قسم میخورد او مؤمن است، زیرا محل ایمان قلب است و کسی از قلب دیگری آگاهی ندارد پس سخن سعد را به کلمۀ «أَوْ مُسْلِمًا» تردید میکند، گویا برایش تعلیم میدهد که بگو: من او را مسلمان میدانم نگو: که مؤمن میدانم زیرا اسلام او ظاهر است ولی ایمانش از امور باطنی است چگونه میتوان قطعی به آن حکم کرد، باز فرمود: من برای کسی چیزی از مال میدهم در حالی که شخص دیگری که به وی نمیدهم در نظرم بهتر است چه میترسم که شخص ضعیف الایمان به جهت بیادبی به ساحت رسول خدا هلاک شده و یا از اسلام مرتد شود و از اهل دوزخ گردد.
راهنمائیهایی برای مربی:
۱- حدیث را بخوان و شنوندگان آهسته با تو تکرار کنند تا ببینی که اکثرشان آن را حفظ نمایند.
۲- شرح را به آرامی بخوان و معانی پوشیدۀ آن را بیان کن تا شنوندگان بدانند.
۳- آنها را آگاه کن: که متوجهکردن شخص به خطایش به لطف و نرمی صورت گیرد، طوری که پیامبر جخطای سعد سرا به لطف و نرمی برایش اعلان فرمود.
۴- آنها را به ادب و سیاست مدبرانه محمدی ج آگاه نما: آنجا که برای شخص ضعیف الایمان میدهد از خوف این که ضعف ایمان، او را به هلاکت نکشاند و شخص قوی الایمان را چیزی نمیدهد زیرا از لغزش قلب وی ایمن است.
۵- به آنها بگو: که ایمان امر باطنی است و اسلام امر ظاهری است از این جهت کسی که دیگر را به ایمان صفت میکند شاید گاهی به خطا برود و اگر به اسلام صفت کند مرتکب خطایی نمیگردد.