درس ۸: حدیث مسلمانشدن ابوذر و شکنجهشدنش
قول النبي ج: ارْجِعْ إِلَى قَوْمِكَ، فَأَخْبِرْهُمْ حَتَّى يَأْتِيَكَ أَمْرِى. قَالَ هَذَا لأَبِى ذَر قَالَ: وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لأَصْرُخَنَّ بِهَا بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ، فَخَرَجَ حَتَّى أَتَى الْمَسْجِدَ فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ. ثُمَّ قَامَ الْقَوْمُ فَضَرَبُوهُ حَتَّى أَضْجَعُوهُ، وَأَتَى الْعَبَّاسُ فَأَكَبَّ عَلَيْهِ قَالَ وَيْلَكُمْ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ مِنْ غِفَارٍ وَأَنَّ طَرِيقَ تِجَارِكُمْ إِلَى الشَّأْمِ فَأَنْقَذَهُ مِنْهُمْ، ثُمَّ عَادَ مِنَ الْغَدِ لِمِثْلِهَا، فَضَرَبُوهُ وَثَارُوا إِلَيْهِ، فَأَكَبَّ الْعَبَّاسُ عَلَيْهِ. پیامبر جگفت: به سوی قومت بازگرد ایشان را از ایمان خبر بده تا خبر من به تو برسد. این سخن را پیامبر برای ابوذر غفاری گفت، ابوذر برای پیامبر ÷گفت: قسم به ذاتی که نفس من در تصرف او است به این کار در میانشان به آواز بلند فریاد خواهم زد، پس بیرون شد تا این که به مسجد آمد، سپس به آواز بلند گفت: گواهی میدهم که محمد رسول خدا است تا این که کفار قریش برخاستند و او را آنقدر زدند که بر زمینش انداختند. بعد ازین عباس بن عبدالمطلب آمد و خود را رویش افکند و گفت: وای بر شما، خود آگاهید که او از قبیله غفار است که راه تجارتی شما به شام از سرزمین ایشان میگذرد، پس او را از دست ایشان نجات داد. باز بروز دوم ابوذر بازگشت و همان کلمه شهادت را در مسجد حرام تکرار کرد، این بارهم کفار قریش او را زدند و به اطرافش جمع شدند، بازهم عباس خود را بالایش افکند... (رواه البخاری)
شرح: میفرماید: «ارْجِعْ إِلَى قَوْمِكَ، فَأَخْبِرْهُمْ» این راهنمائی از طرف رسول خدا برای ابوذرساست، چون از ستم و اذیت کفار بر وی میترسید، فرمود: به قبیلهات بازگرد تا به تو خبر برسد که من بر مشرکین پیروزی یافتهام آنگه به سوی ما بازگرد. و اسلام خود را آشکار کن ولی ابوذر در محضر پایبندی وی به دین اسلام آشکار و عزم او را تا خبر ظهور اسلام محکم بگرداند، ازین سبب گفت: آشکار میگردانم تا کافران را به خشم آورم، سپس به مسجد در جائی که مردان قریش حضور داشتند وارد شد. «فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ» و با بلندترین صدا آواز کرد: که ای قوم قریش: من گواهی میدهم: که به جز خداوند معبودی نیست و گواهی میدهم: که محمد رسول خدا است. «ثُمَّ قَامَ الْقَوْمُ فَضَرَبُوهُ حَتَّى أَضْجَعُوهُ». تا این که قوم قریش برخواستند و او را آنقدر زدندکه از شدت ضربه بر زمین افتاد. میفرماید: «فجاء الْعَبَّاسُ فَأَكَبَّ عَلَيْهِ قَالَ وَيْلَكُمْ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ مِنْ غِفَارٍ وَأَنَّ طَرِيقَ تِجَارِكُمْ إِلَى الشَّأْمِ» در آن لحظه عباس بن عبدالمطلب آمد و خود را بالایش افکند و گفت: وای بر شما! خود آگاهید که او از قبیلۀ غفار است که راه تجارت شما به طرف شام از سرزمین ایشان میگذرد و او را نجات داد، عباس هنوز به دین اسلام مشرف نشده بود. «فَأَنْقَذَهُ مِنْهُمْ، ثُمَّ عَادَ مِنَ الْغَدِ لِمِثْلِهَا، فَضَرَبُوهُ وَثَارُوا إِلَيْهِ، فَأَكَبَّ الْعَبَّاسُ عَلَيْهِ». باز ابوذر روز دوم بازگشت مانند روز گذشته ایمان خود را اعلان کرد و کفار او را زدند و باز عباس خود را بالایش انداخت و او را نجات داد. این کار را سه روز انجام داد، بعداً به طرف خانوادهاش بازگشت خداوند از او خوشنود و او را خوشنود بدارد.
راهنمائیهایی برای مربی:
۱- حدیث را به آرامی بخوان و تکرار کن تا شنوندگان آن را حفظ کنند.
۲- شرح را بخوان و آنچه را که پوشیده است توضیح ده تا دانسته شود.
۳- آنها را از مرحمت و مهربانی پیامبر جآگاه کن که برای ابوذر گفتند: ایمان خود را بپوشد تا کار رسول الله با مشرکین معلوم شود. طوری که شمعان پسر عموی فرعون در قصر شاهی با فرعونیان زندگی میکرد و ایمان خود را پوشیده میداشت.
۴- به ایشان بفهمان: که اگر کسی به رخصت کار نکند و عذاب و اذیت دشمنان اسلام را تحمل کند جواز دارد و خداوند او را در مقابل، پاداش میدهد، ولی در چنین حالاتی گرفتن رخصت و گذاشتن عزیمت بهتر است.
۵- آنها را از کمال فضیلت عباس بن عبدالمطلب آگاه کن: که چطور در کنار ابوذر ایستاد و او را از دست دشمنان نجات داد در حالی که هنوز ایمان نیاورده بود و از همین جوانمردی او بوده خداوند او را به دولت اسلام مشرف ساخت و از بزرگان اصحاب رسول خدا جقرار گرفت، خداوند از او خشنود باد.