خطبه های حرمین

فهرست کتاب

خطبه‌ی اول:

خطبه‌ی اول:

ستایش ازآن خداوند دوستدار ستوده شده است که کتاب را بر بنده‌اش نازل نمود و او دوستدار بندگانِ نیک است. ستایش در آغاز و در پایان از آن اوست و حکم به او تعلق دارد و بسوی او بازخواهید گشت.

و گواهی می‌دهم که معبودی حقیقی نیست جز او که تنهاست و شریکی ندارد و گواهی می‌دهم که محمد، بنده و پیامبر او، امام پیامبران و فرمانده‌ی نمازگزاران پاک است.

او که ما را بر راه و روشی روشن باقی گذاشت، راهی که شبش چون روز، روشن و آشکار است و از این راه روشن کسی کج نمی‌رود جز هلاک شده گان.

درود و سلام خداوند بر وی باد و بر اهل بیت پاکش و بر اصحاب و تابعین و همه‌ی کسانی که تا قیامت به نیکی از آنان پیروی کنند.

اما بعد... ای مسلمانان! تقوای الله را پیشه سازید و بدانید که بهترین سخن، کلام خداوند است و بهترین هدایت، روش محمد ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ است. و بدترین امور در دین، امور نوپیداست و هر نوپیدایی در امر دین، بدعت است. و بر شما باد پی گرفتن راه جماعت که دست خداوند با جماعت است و هرکه راه جدایی و تکروی در پیش گیرد، به تنهایی به آتش می‌رود.

ای مردم! اسلام بشریت را از جنبه‌ی روح و جسم و اندیشه و عاطفه به بلندا رسانیده و هرگر در گردن و در دست و پای وی قید و بند قرار نداده است. این دین هیچگاه پاکیزه ای را حرام نکرده و هیچگاه ناپاکی را مباح قرار نداده است. چنانکه اسلام انسان را چون توپی نگردانده که عوامل مختلف او را به بازی گرفته و در هر جهتی به حرکت دربیاورند. بلکه خداوند انسان را با صراحت تمام مورد خطاب قرار داده است که:

«ای انسان! چه چیز تو را در مورد خداوند مغرور کرده است؟ [خدایی] که تو را آفرید و اندامت را درست کرد و تو را سامان بخشید و به هر صورتی که خواست ترکیبت کرد»[الإنفطار: ٦-٨].

و همچنین فرموده است:

«ای انسان! به تحقیق که تو بسوی پروردگارت در حال تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد» [الإنشقاق: ٦].

خداوند از میان مخلوقاتش انسان را ویژه گردانید و او را بزرگوار و شریف گرداند و کتاب‌های خویش را بر او نازل کرده و پیامبران را از میان آن‌ها انتخاب کرد و بسوی آن‌ها فرستاد. پس انسان گمان نَبَرَد که بیهوده رها خواهد شد و بسوی خداوند بازگشتی نخواهد داشت.

هر که گمانش این باشد که بیهوده آفریده شده و بازگشتی در کار نخواهد بود، ناگزیر فقطبرای خود و برای متاع دنیا، زندگی خواهد کرد...

حال اگر انسان‌های بی‌خرد برای این زندگی می‌کنند که بخورند، انسان‌های عاقل می‌خورند تا زندگی کنند؛ و در پایان نتیجه یکی خواهد بود!

اما کسی که معتقد است برای خداوند و عبادت وی و برای دین وی و یاری آن و دعوت بسوی آن، آفریده شده است، چنین شخصی همان مومن موحدی است که با زبان حال و مقال چنین می‌گوید:

«پروردگارا! این [جهان] را بیهوده نیافریده‌ای؛ تو پاک و منزهی! پس ما را از عذاب دوزخ حفظ کن» [آل عمران: ١٩١].

این است تفاوت میان مسلمان و کافر و میان موحد و مشرک.

در این مسیر، مومنان موحد دارای ویژگی خاصی هستند که همان یکی بودن منبع، و یکی بودن هدف است:

«... بگو سررشته‌ی کارها همه به دست الله است...» [آل عمران: ١٥١].

«بگو: نماز من و عبادات من و زندگی و مرگ من برای الله پروردگار جهانیان است» [الأنعام: ١٦٢].

کسی که این‌ها را درک کند هرگز خواستگاهی جز اسلام نخواهد داشت و شکی در این نیست که اهل اسلام دارای دینی هستند که نه می‌میرد و نه شایسته است که بمیرد، هر چه بادهای فنا وزیدن گیرد و هرچه سختی‌ها فشار بیاورند و هرچه اهل آن دچار پیری و ناتوانی گردند...

زیرا اسلام پیری و فرتوتی نمی‌شناسد، که این دین در قدمت و روشنی و پی در پی تازه شدن، به مانند خورشید است.

هر چه دشمنان این دین چشم انتظار به خاکسپاری و نابودی آن می‌مانند، همچنان چشمانشان مایوس و ناامید باز می‌گردد و نخواهند دید جز طلوع دوباره‌ی خورشید اسلام را...

«... هر بار كه آتشى براى پيكار برافروختند، الله آن را خاموش ساخت و [آنان] در زمين براى فساد مى‏كوشند و الله مفسدان را دوست نمى‏دارد» [المائدة: ٨٤].

مسلمانان در این قرون پایانی، بیشترین دردها و بزرگ‌ترین زخم‌ها را متحمل شدند و چه بسا سرزمین‌ها و ثروت‌ها و دژهای آنان عرصه‌ی تاخت و تاز مرغکانی شده است که ادای عقاب در می‌آورند و یا الاغ‌هایی که پوستین شیران بر تن کرده‌اند.

عرصه بر آنان تنگ گردید تا آنکه به سختی و شکنجه گونه جام تلخ حقیقت‌های دروغین را سرکشند! و این میسر نیست جز آنکه از روی اجبار حق خود را باطل بدانند و باطل دیگران را حق!

گو اینکه زبان حالشان چنین می‌گوید:

ما بیماریم و لی باید به عیادت شما بیاییم، و شما اشتباه می‌کنید و ما معذرت می‌خواهیم!

مومن راستین هرگز از بیان مصیبت‌های مسلمین و از زیرپا گذاشته شدن حقوق و حرمت‌های آنان و اشغال سرزمین‌های آن‌ها خسته نمی‌شود زیرا لیوان، آن هنگام که پر شود لبریز خواهد شد و اگر می‌خواهی بدانی بیمار، بیمار است، باید صدای سرفه‌اش را بشنوی و همچنین باید شکایت به انسان منصفی برد که تو را دلداری دهد و یا دردت را کم کرده و برایت دردمند شود.

باشد که با ذکر دردها کمی از بار غم کم کرده باشیم...

ما در خلال این سخن قصد آن نداریم که نوحه خوانی را، برای سرودن دردنامه مان اجیر کرده باشیم چرا که گریه، مرده را زنده نخواهد کرد و اشک را نمی‌توان اجاره کرد، و اندوه و تاسف، غایبی را برنخواهد گرداند...

اما این، تلاش است که کلید پیروزی است و سرمایه‌ی آن، بازگشت به کتاب خداوند و سنت پیامبرش ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و پس از آن وحدت و برادری است.

وحدتی است که از ذات و درون این امت، دوستی و برادری اسلامی و احساس دلسوزی و یاری رسانی را به تجلی درآوَرَد. همانگونه که چنین احساسی، غرور و نخوت اسلامی معتصم، خلیفه‌ی عباسی را به حرکت درآورد تا به یاری یک زن ستم دیده‌ی مسلمان بشتابد.

کسی که به شکست‌ها و ناکامی‌های مسلمانان نظر بیاندازد خواهد دید که چنین چیزی بدون مقدمه و بی‌دلیل رخ نداده است. همه‌ی این ناکامی‌ها ثمره‌ی اشکالات و کم کاری و سهل انگاری‌های خود مسلمانان در انجام وظایفشان و در عدم پایبندی به دین و عمل نکردن به وظیفه‌ی برادری و یاری رسانی به یکدیگر است.

این باعث شد مسلمانان از سوی دشمنان خویش نمونه‌های گوناگونی از مکر و فریب و عذاب و شکنجه را متحمل شوند.

ای انسان‌ها... همه‌ی آنچه گفته شد دردهای سینه‌ی پردردی است که قلب غیرتمندان را به شنیدن داستان سومین مسجد و محل إسرای رسول خداوند ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ دعوت می‌کند.

سخن درباره‌ی قلسطین سربلند و غزه‌ی پایدار... آری! فلسطین سربلندی که می‌توان آن را در میان قضایای اسلامی معاصر، نقطه‌ی پرگار و مرکز اهمیت دانست.

غم‌ها و دردهای متعلق به فلسطین نیز نقطه‌ی امتحانی است برای فهم میزان اهتمام مسلمانان نسبت به قضایای مشترک و یاری آنان نسبت به همدیگر.

این سرزمین مبارک همیشه و هنوز ایستگاهی است برای مقایسه‌ی بین روش جنگی لشکرهای مسلمان و روش غیر مسلمانان مسیحی و یهودی و دیگر ارتش‌های معاصر.

مسلمانان فاتحانه وارد این سرزمین مسلمان شدند و نه خونی به زمین ریختند و نه دست به غارت زدند و نه پیران و کودکان و زنان را مورد کشتار قرار دادند بلکه پیمان نامه‌ی عُمَری که در آن زمان صادر شده است را اگر کسی مورد مطالعه قرار دهد و عدالت و انصاف و تسامح موجود در آن را ببیند هرگز گمان نمی‌برد که این تواقنامه ایست از سوی یک لشکر پیروز در برابر یک لشکر شکست خورده...

اما در مقابل، هنگامی که صلیبی‌ها این سرزمین مقدس را پس از چند قرن مورد تاخت و تاز قرار دادند کار را به جایی رساندند که فرمانده شان می‌گوید پاهای اسبهای ما در خون مسلمانان غوطه می‌خورد و سربازان صلیبی در کوچه‌ها و خیابان‌های بیت المقدس مشغول کشتار زنان و کودکان شدند تا جایی که تعداد کشته‌های غیرنظامی به ده‌ها هزار شهید رسید.

اما در کمتر از یک قرن پس از این کشتار، ارتش صلاح الدین در نبردگاه «حِطین» (Hettin) به پیروزی دست یافت و مسلمانان پیروزمندانه وارد بیت المقدس شدند و با وجود پیروزی، عدالت و سماحت اسلام را بطور کامل اجرا کردند، بطوری که حتی مورخان غربی مجبور شده‌اند به این حقیقت تاریخی اعتراف نمایند.

اگرچه انسان‌ها می‌میرند اما تاریخ ثابت است و هرگز نمی‌میرد.

اما مصیبت بزرگ و جنایت کور، وقتی رخ داد که در نیمه‌ی دوم قرن گدشته‌ی میلادی، یهودیان صهیونیست در کشتار معروف به «دیریاسین» دست به جنایت وحشیانه و کشتاری جنایتکارانه زدند که به سبب آن، ساکنان فلسطین از ٨٠٠ هزار نفر به ١٦٠ هزار نفر کاهش یافتند. اما نکته‌ی بسیار عجیب اینجاست که قصاب آن کشتارگاه معروف بعدها مهمترین جایزه‌ی جهانی صلح را دریافت کرد تا جهانیان بدانند صلح نزد دشمن کینه توز و غرب ستمگر به چه معناست.

این مقایسه ای بود میان ارتش اسلام و جنگ‌هایش و ارتش دشمنان اسلام از صلیبی‌ها و صهیونیست‌ها و جنگ‌هایشان. نتیجه‌ی این مقایسه این است که مسلمانان همیشه قربانی تجاوزهای ظالمانه بوده‌اند.

تاسف ما وقتی بیشتر می‌شود که خاطره‌ی تاریخی ما تا حدی ضعیف شده که حوادث گذشته را که هنوز از برخی از آنان مدت زیادی نگذشته است به فراموشی سپرده‌ایم.

تمدن غربی تبدیل به تمدنی استکباری شده که «جدال به بهترین روش» را با جدل به خشن‌ترین روش به وسیله‌ی جنگنده‌ها و ماشین‌های جنگی تبدیل کرده است. آنان به این ترتیب خود را به اشباحی ترسناک، و حقوق دیگران را به آدامسی شبیه کردند که پس از جویده شدن به بیرون تف می‌شود.

انقلاب نظامی غرب، موفق شد بیشتر جهان اسلام را اینگونه با بسیاری از انواع تجاوزهای سیاسی و اقتصادی و نظامی آشنا و همدم سازد. تا آنجا که برای این امت‌ها، آسایش و امنیت سرابی شد دست نایافتنی و همه‌ی تضمین‌هایی که در پیمان نامه‌های بین المللی برای حفاظت امنیت ملت‌ها پیش بینی شده است نیز تنها تا وقتی وجود دارد که مسلمانان در طرف مقابل قرار نداشته باشند.

اما اگر ملت مسلمانی مورد ظلم قرار بگیرد قضیه رنگ دیگری به خود خواهد گرفت و دادخواهی آنان با «وتو» مواجه خواهد شد.

این تنها به دلیل این است که طرف مظلوم مسلمان است و این مسلمان برعکسِ غیرمسلمانان مستحق هیچونه خوشرفتاری و ملاطفت نیست، تا جایی که می‌توان گفت آنکه تلاش دارد به اسم عدالت ِ جامعه‌ی بین الملل حق خود را بگیرد دست به حماقت زده است و زیانکار واقعی آن ضعیفی است که از قدرت‌های ظالم با استفاده از اشک و نه با استفاده از سلاح درخواست کمک کند!

نزد این قدرت‌ها عدالت نیست مگر آنجا که ظلم است و صلحی نیست مگر آنجا که جنگ در میان باشد. با این حال آیا عجیب است اگر ستمدیده‌ها از اساس نسبت به جامعه‌ی بین الملل بدبین باشند؟

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از غير خودتان [دوست و] همراز مگيريد [آنان] از هيچ نابكارى در حق شما كوتاهى نمی‌کنند، [آنان] آرزو دارند كه در رنج بيفتيد، دشمنى از لحن و سخنشان آشكار است و آنچه سينه‏هايشان نهان مى‏دارد بزرگ‌تر است در حقيقت ما نشانه‏ها [ى دشمنى آنان] را براى شما بيان كرديم اگر تعقل كنيد» [آل عمران: ١٨٠].

آری! نشانه‌ها را برای شما بیان نمودیم؛ اگر تعقل نمایید!

این سخن را گفته، و برای خود و شما و دیگر مسلمانان از الله متعال درخواست آمرزش می‌کنم، پس از او آمرزش بخواهید و بسویش بازگردید که او بس آمرزنده است...