خطبهی اول:
ستایش از آن الله است، ستایش از آن اوست که از سرزمینها حرمین شریفین و بیت المقدس را برگزید. حمد و سپاس مخصوص اوست که هیچ ستایشگری توان ستایش وی را ندارد و او را برای نعمتهای بیشمارش شکر میگویم...
و گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز الله که تنهاست و شریکی ندارد و گواهی میدهم که محمد، بنده و پیامبر اوست... درود و سلام و برکات خداوند بر او و بر اهل بیت و یارانش و تابعین و همهی کسانی که به نیکی تا قیامت از آنان پیروی کنند.
اما بعد... تقوای الله را پیشه سازید و او را حاضر و ناظر بر اعمال خود بدانید و از امر او پیروی کنید و معصیت وی نکنید و بدانید که خیرات و خوبیها روی نمیآورند مگر با طاعت خداوند و اوضاع و احوال مردم به وخامت نمیرود مگر با گناهان و معاصی و چه بسا که بنده با انجام گناهان از روزی محروم میشود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا ٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا ٧١﴾ [الأحزاب: ٧٠-٧١].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوای الله را پیشه سازید و سخنی استوار گویید (٧٠) تا آنکه کارهای شما را برایتان اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد و هرکه از الله و رسولش اطاعت کند بیشک پیروزی بزرگی به دست آورده است».
ای بندگان خداوند: خداوند متعال از میان بندگانش برخی را دوست داشته و از میان آنان پیامبرانی را برگزیده و از میان سرزمینها و مکانها نیز جاهایی را برگزیده است.
و این داستان سرزمینی است که خداوند آن را مقدس گردانده و گرامی داشته است... آن مسجد الاقصی است و «قدس» مقدس او و میراث آخرین امت است که در قلب هر مسلمانی جای دارد... خداوند متعال آن را در قرآن کریم مقدس دانسته و با نام سرزمین مقدس و مسجد الاقصی نام برده است و آن را به همراه سرزمینهای دور و بر آن مبارک گردانده است...
خداوند متعال به میوههای آن قسم یاد کرده و فرموده است: «قسم به انجیر و زیتون» [التین: ١] که این اشارهای است به مسجد الاقصی و سپس به «طور سینین» قسم یاد کرده است که جایی است که در آن با موسی سخن گفته است و سپس به «این سرزمین امین» قسم یاد کرده است که محل بعثت محمد، آخرین پیامبران و امت وی است.
بزرگترین رکن پس از شهادتین که نماز است در آغاز به سوی بیت المقدس ادا گردید و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ سیزده سال تمام در مکه آن را به سوی این سرزمین ادا نمود و پس از هجرت به مدینه نیز ١٧ ماه به سوی بیت المقدس نماز خواند تا آنکه قرآن نازل گردید و دستور به روی نمودن به سوی مسجد الحرام داد که ارتباطی ازلی با این سرزمین دارد...
خداوند متعال میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِي بَٰرَكۡنَا حَوۡلَهُۥ...﴾ [الإسراء: ١].
«پاک و بیعیب است آنکه بندهاش را شبانه از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی که دور و بر آن را مبارک گرداندیم، برد...».
و در حدیث از ابوذر ـ رضی الله عنه ـ روایت است که گفت: گفتم ای رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ کدام مسجد اولین بار در زمین قرار داده شد؟ فرمود: «مسجد الحرام» گفتم سپس کدام؟ فرمود: «مسجد الاقصی»، گفتم: میان بنای آنها چقدر فاصله بود؟ فرمود: «چهل سال» [متفق علیه].
و از ابوهریره ـ رضی الله عنه ـ روایت است که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمودند: «بار سفر بسته نمیشود مگر به سه مسجد: مسجد الحرام، و مسجد الاقصی و این مسجد من» [به روایت بخاری و مسلم].
ابن تیمیه ـ رحمه الله ـ میگوید: «خلقت و امر پروردگار از مکهی مکرمه آغاز گردید و خداوند بیت المقدس و دور و بر آن را محل حشر بندگان قرار داد؛ پس بندگان همه به سوی بیت المقدس رفته و از آنجا محشور میگردند؛ و برای همین است که در حدیث آمده که «آن سرزمین حشر و نشر است»... و آن، خانهای است که ملتها آن را گرامی داشته و پیامبران نیز آن را مکرم داشتهاند و کتابهای چهارگانه در آن خوانده شده است: زبور و تورات و انجیل و قرآن».
ای بندگان خداوند: همهی محوطهای که دور آن دیوار کشیده شده است «مسجد الاقصی» نامیده میشود و شامل همهی ساختمانها و آثاری است که در آن قرار دارد. مسجدی که در کنار آن قرار دارد و به مسجد الاقصی مشهور است و مسجد قبة الصخره [که دارای گنبد طلایی است] و همهی این محوطه که مسجد الاقصی نام دارد زیارتگاه پیامبران و محل اسرای آخرین آنها محمد ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بوده است.
به قطع ثابت شده است که میان بنای بیت الحرام و مسجد الاقصی چهل سال فاصله بوده است در حالی که مشخص است میان ابراهیم ـ علیه السلام ـ که کعبه را بنا نهاد و سلیمان ـ علیه السلام ـ نزدیک به هزار سال فاصله است که به قطع ثابت میکند مسجد الاقصی صدها سال پیش از سلیمان بنا شده است و در واقع او شرف بنای مجدد آن را داشت چنانکه پیامبران و اولیای خداوند با مساجد خداوند میکنند و همانطور که عمر بن خطاب و خلفای پس از وی انجام دادند.
واضح است که دین پیامبران یکی است و گرچه شریعتشان در تفاصیل با هم تفاوت دارد اما همهشان به توحید و به یگانگی خداوند در عبادت و اطاعت شریعت و احکام وی دعوت دادهاند.
این احکام در یک امت تا امت دیگر و از یک پیامبر تا پیامبری دیگر متفاوت است و برای این است که هر پیامبر با کلمه و رسالت خویش زمین خداوند را به ارث میبرد. این دو پیامبر یعنی ابراهیم و لوط که پیش از یعقوب و اسحاق و سلیمان هستند که خداوند دربارهی آنها میفرماید:
﴿وَنَجَّيۡنَٰهُ وَلُوطًا إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَا لِلۡعَٰلَمِينَ ٧١﴾ [الأنبياء: ٧١].
«و او و لوط را [براى رفتن] به سوى آن سرزمينى كه براى جهانيان در آن بركت نهاده بوديم نجات دادیم».
حسن بصری میگوید: «آن سرمین، سرزمین شام است...».
قتاده میگوید: «آن دو در سرزمین عراق بودند و سپس به شام آمدند...».
به مانند این سخن را ابن جریر و ابن تیمیه و ابن کثیر گفتهاند. ابن کثیر میگوید: «خداوند ابراهیم را به سلامت نگه داشت و به واسطهی آن بر قومش منت نهاد و وی را به سوی سرزمین شام، آن سرزمین مقدس هجرت داد».
و اینچنین سرزمین فلسطین و به ویژه مسجد الاقصی پیش از آنکه یعقوب و اسحاق دیده به جهان گشایند ماوای مومنان گردید. سپس پس از گذشت صدها سال خداوند متعال بنی اسرائیل را از ستم فرعون مصر نجات داد و موسی ـ علیه السلام ـ آنهارا به صحرای سینا برد و به آنان دستور داد تا وارد سرزمین مقدس شوند اما آنان ابا ورزیدند و گفتند:
«تو و پروردگارت بروید و بجنگید. ما اینجا نشستهایم» [المائدة: ٢٤].
و تنها جز دو تن از آنان کس دیگری دستور موسی را اجابت نکرد و به این سبب خداوند متعال آنان را چهل سال در زمین سرگردان کرد که در این چهل سال موسی وفات یافت و نسلی دیگر از آنان روی کار آمدند که بیشتر از پدرانشان با خدای خود صادق بودند و توانستند به سرزمین مقدس وارد شوند...
و خداوند بر آنان چنین نوشت که اگر در زمین فساد پیشه کنند و تجاوزگری نمایند از آن بیرون رانده خواهند شد... و همانی شد که خداوند اراده نموده بود و تحاوز و کفران به اندازهای از آنان سر زد که در پایان از آن سرزمین بیرون رانده شدند و تنها پس از سه قرن بار دیگر به سرگردانی افتادند...
بعد از آن خداوند متعال این سرزمین را برای پیروان عیسی به ارث رساند زیرا زمین، ملک خداوند است و به هرکه بخواهد ارزانی میدارد پس همانطور که آن سرزمین در اختیار مومنان پیش از بنی اسرائیل قرار داشت به مومنان پس از آنها رسید:
﴿وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّكۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ ١٠٥﴾ [الأنبياء: ١٠٥].
«در حقيقت در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد».
تا آنکه خداوند سرور انس و جن و خاتم پیامبران، محمد بن عبدالله هاشمی قریشی ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را مبعوث گرداند و فتح بیت المقدس یکی از بشارتهای او برای امتش بود و به ارث رسیدن این سرزمین مقدس برای این امت همان سنت همیشگی خداوندی در همهی قرنها و از زمان ابراهیم ـ علیه السلام ـ است...
امامت پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ برای پیامبران دیگر در شب اسراء در مسجد الاقصی در واقع اعلام شدن اسلام بود به عنوان آخرین پیام خداوند به سوی بشریت که به دست محمد ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ به کمال رسید و آخرین شکلی که بیت المقدس به خود گرفت شکل و رنگ اسلام است و اینچنین بود که بیت المقدس به این امت منسوب گردید.
به سال پانزدهم هجری این مژدهی نبوی محقق گردید و مسلمانان وارد بیت المقدس شدند. مقامات مذهبی بیت المقدس گفتند کلیدهای بیت المقدس را تنها به شخص خلیفه، عمر بن خطاب رضی الله عنه تسلیم خواهند کرد چون وصف او را در کتب خود یافتهاند.
عمر بن خطاب رضی الله عنه از مدینهی منوره به سوی بیت المقدس سفر کرد و کلیدهای بیت المقدس را تحویل گرفت که داستان زیبای آن با خطی از نور نگاشته میشود... وی از روی کوهی که به نام کوه مْکَبّر معروف گردید تکبیر گفت و مسلمانان نیز در پی او تکبیر گفتند...
او در حالی به بیت المقدس رسید که غلامش و شتری قرمز رنگ به همراه وی بودند و در لحظهی رسدن به بیت المقدس غلامش سوار بر شتر بود و خود افسار شتر را در دست داشت. در هنگام رسدن به بیت المقدس از آنجایی که در زیر پای آنها گل آلود بود کفشهایش را به دست گرفت و با دست دیگرش افسار شتر را گرفت...
ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه به استقبال وی آمد و به او گفت: «تو اشتباه بزرگی در برابر مردم این سرزمین انجام دادی» (یعنی شایسته نبود که خلیفهی مسلمانان با این وضعیت به بیت المقدس بیاید) اما عمر دستش را بر سینهی ابوعبیده گزارد و او را به کنار زد و گفت: «اگر کس دیگری جز تو این را میگفت عجیب نبود ای ابوعبیده! شما ذلیلترین مردم بودید و خداوند شما را با اسلام عزت بخشید... پس هر گاه در غیر آن عزت بجوییم خداوند ما را خوار و ذلیل خواهد کرد».
این است راهی که به فلسطین میرسد... عمر بن خطاب روزی با عزت اسلامی به آن وارد شد و در آن نماز گزارد و در جلو مسجد که سمت قبله است نماز گزارد و دربارهی سنگ مقدس سوال کرد. آن سنگ در زیر زبالهها مدفون بود پس خود با عبای خویش آن را پاک کرد...
کتابهای تاریخ نوشتههاند که در پی فتح اسلامی در بیت المقدس هیچ صومعه و کلیسا و معبد و یا خانهای ویران نگردید بلکه عبادتگاههای مردم به حال خود رها شد و برای اهالی آن سرزمین اماننامه نگاشته شد...
مسلمانان تا دوران ما براساس این روش رفتار کردهاند و تاریخ شاهد است که مسیحیان و یهودیان در دوران حکومت مسلمانان بهترین وضعیت را در این سرزمین داشتهاند و با آزادی کامل به انجام عبادات خود مشغول بودند و در هیچ دوران دیگری چنین موقعیتی را نداشتهاند زیرا در اسلام هیچ برتری و فضیلتی وجود ندارد مگر براساس تقوا و هیچکس نمیتواند ادعا کند که از نژاد بهتری است و دیگران را ناچیز شمارد و یا به آنان ستم روا دارد، حتی اگر به دین او نباشند.
رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ میفرماید: «اگر اهل شام به فساد رفتند دیگر هیچ خیری در شما نیست» و میفرماید: «همچنان گروهی از امت من آشکارا بر حق خواهند ماند و مخالفشان نمیتوانند به آنان زیانی برسانند». گفته شد: آنها کجایند ای رسول خدا؟ فرمود: «در بیت المقدس.. یا در اطراف بیت المقدس» [به روایت طبرانی].
ای بندگان خداوند: فلسطین تنها یک تکه زمین نیست که زمانی در دست مسلمانان بود و ممکن است روزی دیگر در اختیار آنان نباشد... فلسطین مهد پیامبران است... و در حجاز خاتم آنان مبعوث گردید... فلسطین سرزمین شریعتها و رسالتهاست و در جزیرة العرب آخرین این شریعتها نازل گردید:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ...﴾ [المائدة: ٤٨].
«و ما اين كتاب را به حق به سوى تو فرو فرستاديم در حالى كه تصديق كنندهی كتابهاى پيشين و حاكم بر آنهاست...».
مسلمانان وارثان حقیقی همهی شریعتهای آسمانی پیشین هستند و آنها به هر پیامبری اولی و نزدیکترند:
﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ﴾ [البقرة: ٢٨٥].
«پيامبر بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است، و مؤمنان همگى به الله و فرشتگان و كتابها و پیامبرانش ايمان آوردهاند (و گفتند:) ميان هيچ يک از فرستادگانش فرق نمىگذاريم...».
هنگامی که پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ به مدینه هجرت کرد و دید که یهودیان روز عاشورا را روزه میگیرند و میگویند: این روزی است که خداوند در آن موسی و قومش را از فرعون و قومش نجات داد، فرمود: «ما از شما به موسی مستحقتریم و دستور به روزهی آن داد».
فلسطین ـ از نظر تاریخی و سرزمینی و مقدسات آن ـ ارث مسلمانان است. ارثی که پذیرش آن واجب است و رعایت آن لازم... این میراثی اختیاری نیست که در آن تردید کرد و یا دچار حیرت شد. برای همین است که مسلمانان خونهای بسیاری در طول تاریخ برای این سرزمین فدا کردهاند و جنگهای بسیاری برای حمایت آز آن متحمل شدهاند...
این سخن در دورهای به زبان میآید که بسیاری از پیشروان تمدن معاصر به این نتیجه رسیدهاند که بشر با پیشرفتی که کرده است و با پیماننامهها و بین المللی حقوق بشر و سازمانهای آن به جایی رسیده که برای رفاه وی کافی است و چیزی باقی نمانده جز صلحی که همهی این زمین را در بر گیرد تا آنکه این دستاورهای بشری به ثمر رسیده و بشر به خوشبختی دست یابد...
اما چه کسی از صلح بدش میآید و یا آن را نمیخواهد؟ اصلا چه کسی در گذشته از همزیستی میان یهودیان و مسیحیان و مسلمانان در سرزمین شام و فلسطین جلوگیری کرده است؟ آنان عبادات خود را با آزادی انجام میدادند و کلیساها و معابدشان باقی مانده و با مسلمانان همنشینی داشته و به یکدیگر سود رسانده و حتی با هم ازدواج میکردند...
کیست که صلح را دوست نداشته باشد و آن را نخواهد؟ اما اینکه سرزمینی غصب شود و خانوادهها از آن بیرون رانده شوند و یک ملت به اجبار تبعید شود و به مقدسات آنان توهین شده و تاریخ آنان مورد تحریف قرار گیرد و به آنان ستم شود... همهی اینها چیزی نیست جز بازی کردن با بشکهی باروتی که معلوم نیست کی منفجر خواهد شد.
تعجب از اینجاست که حامیان خقوق بشر خود حمایتکنندگان کسانی هستند که انسانیت را زیر پا گذاشتهاند و کسانی که به نام احترام مقدسات سخن میگویند دست به توجیه کار کسانی میزنند که قداست مسجد الاقصی و آثار آن را زیر پا گذاشتهاند و علمداران عدالت و مساوات خود حامیان اصلی غاصبان و متجاوزان و دزدان تاریخند...
آنچه امروز از سوی صهیونیستها در جریان است در واقع آغازگر جنگ فرهنگی و تمدنی و دینی وسیعی است که جهان را در خطر بزرگی قرار خواهد داد که جز خداوند کسی عمق آن را نمیداند.
بر مخلصان این امت و زمامداران خردمند جهان لازم است که جلو این تجاوز که علیه زمین و انسان و میراث فرهنگی و دینی و اسلامی رخ میدهد را بگیرند.
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن يُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ مَا كَانَ لَهُمۡ أَن يَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِينَۚ لَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١١٤﴾ [البقرة: ١١٤].
«و كيست ستمگرتر از آن كس كه نگذارد در مساجد الله نام وى برده شود و در ويرانى آنها بكوشد آنان حق ندارند جز ترسان به آن [مسجدها] وارد شوند در اين دنيا ايشان را خوارى و در آخرت عذابى بزرگ است».