خطبهی اول:
ستایش از آن الله که در شکوه و عظمت و کمال خود یگانه و بینظیر است... آنکه به تنهایی و براساس اندازهگیری دقیق به تدبیر امور بندگان پرداخت... آنکه بلند مرتبه و اهل عظمت است و قرآن را بر بندهاش نازل نمود تا هشداری باشد برای جهانیان...
و گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز الله که با این شهادت امید نجات و رستگاری دنیا و آخرت را دارم و گواهی میدهم که محمد، بنده و پیامبر اوست...
او که در راه الله صبر پیشه کرد و رسالت را ادا نمود و امانت را پاس داشت و برای امت خویش دلسوزی نمود و در راه الله آنگونه که حق آن است جهاد نمود تا آنکه دنیا را وداع نمود. پس درود و سلام خداوندی بر وی و بر اهل بیت پاکش و بر صحابهی نیک وی و بر همهی کسانی باد که تا قیامت به نیکی از آنان پیروی نمایند.
اما بعد...
خود و شما را به آن چیزی توصیه میکنم که توصیهی خداوند است برای پیشینیان و پسینیان که تقوای الهی است پس تقوای او را پیشه سازید و برای دنیایتان آنطور تلاش کنید که گویی برای همیشه زندهاید و برای آخرتتان آنگونه زحمت بکشید که انگار فردا خواهید مرد... برای انجام اعمال نیک تلاش کنید و به سوی خداوند توبه کنید و از او آمرزش بخواهید و در حالی که پیام او را میشنوید از او روی مگردانید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَنَهَرٖ ٥٤ فِي مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِيكٖ مُّقۡتَدِرِۢ ٥٥﴾[القمر:٥٤-٥٥].
«همانا متقیان در میان باغها و نهرهایند (٥٤) در جایگاه صدق و راستی نزد پادشاهی قدرتمند».
ای مردم... هر انسانی که در این دنیا زندگی میکند آرزوها و اهداف و رویاهایی دارد که وجود آن را در زندگی خود حس میکند... کوچک و بزرگ و دارا و ندار و مرد و زن، همه این را حس کردهاند. زیرا این مربوط به همهی مردم است و اگر هم کسی بتواند شخصی را از نظر ظاهری محدود کند نمیتواند تخیل او را محدود سازد و هیچ کس حتی اگر در اوج قدرت باشد نمیتواند جلو رویاهای تو را بگیرد یا تو را برای آن به محاسبه بکشاند یا تو را از آن باز بدارد.
بر این اساس این نه عیب است و نه گناه است که گاه به گاه این خیالات به فکرت خطور کند... اما برعکس اگر این رویاها و تخیلات صرفا اوهام و خیالاتی غیر واقعی باشد میتواند آن را عیب و شایستهی سرزنش دانست. چه این اوهام در زمینهی رغبت و تشویق باشد چه در زمینهی هراس... چه از روی امید باشد و چه از روی ترس.
این به آن دلیل است که وهم گاه عاملی است برای تلخ گرداندن زندگی و ایجاد ترس و دلهره... و گاه نیز باعث ایجاد شادی غیر واقعی و مستی و بیخبری است! که در همهی این حالات به عنوان حجابی در برابر حقیقت و برعکس واقعیت عمل نموده و به سان پردهای است در برابر بصیرت، و از سوی دیگر بر اراده و عزم انسان تاثیر میگذارد. برای همین نباید از این تعجب کنید که توهم ممکن است قوی را ضعیف نشان داده و ضعیف را قوی به نظر بیاورد، و دور را نزدیک و نزدیک را دور نشان دهد.
ما در زمانهای زندگی میکنیم که در آن ابرهای توهم خورشید حقیقت را پنهان کردهاند... زمانهای که توهمات چهرهی حقایق را پوشاندهاند و مردم و جوامع اسلامی از غلبهی وهم و زخم تلخ آن بر بدن جامعهشاکیاند و کار به جایی رسیده که "حقیقت" به سان گمشدهای گشته که کمتر کسی به آن راه مییابد. مردم نیز در وضعیتی هستند که فکر میکنند در میان تلخیهای زندگی بهتر است گاه گاهی به توهم و خیالات پناه ببرند و کار به جایی رسیده که برخی از آنان برای فروش توهم تجارتی به راه انداختهاند که روز به روز مشتریان آن بیشتر میشود و گمان میبرند که وارد شدن به بازار آن بهتر از این است که چشم خود را بر روی حقیقتهای تلخ بگشایند. چه بسا بسیاری از آنان برای مرهم نهادن بر طعم تلخ واقعیتها شهد دروغین توهم را میچشند...
بدترین انواع توهمها، توهمی است که جوامع مسلمان دچار آنند. جوامعی که هنوز هر کالای عجیب و غریبی را که از سوی بیگانگان به آنان میرسد به سان معجزهای از معجزات مینگرند و هر اختراع عجیب و غریب و پیشرفتی را که از سوی دیگران آمده است چونان جادویی میدانند که همپایی با آن ممکن نیست.
و در پی آن خیالپردازی و وهمگرایی در جوامع مسلمان منتشر گردید و در عقل جمعی جامعههای مسلمان ریسمانهایی سستتر از خانهی عنکبوت شکل گرفت که با سر و صدای نوآوری آنها اوهام ما به حرکت افتاد و ما به نشستن و پستی و ناتوانی و سستی و شکست خو گرفتیم و در نتیجه، دیگران پیروز شدند و ما شکست خوردیم و دیگران جلو افتادند و ما عقب نشینی کردیم...
دیگران به حقیقت راضی شدند اما ما تن به خیالات دادیم و در مقابل، روابطمان دچار اشکال شد و ریسمان محکم ما پاره شد و سبب همهی اینها چیزی نبود جز غلبهی توهماتی که بیش از تخدیر جسم باعث تخدیر عقل ما شد.
از سوی دیگر، توهم و خیالات به حدی در قلب جوامع مسلمان رخنه کرده که آنها فکر میکنند به درجهای از کمال رسیدهاند که دیگر نیازی به تصحیح و تحدید نظر در مورد اشتباهات و تقصیرات موجود نیست و این باعث به وجود آمدن احساس کمال وهمی میشود که هیچ نتیجهی مثبتی در پس آن وجود نخواهد داشت...
نتیجهی این وهم باطل تحجر در عقاید و وابستگیهای قومی قبیلهای گردید و به جایی رسیدند که که گویا هر جامعه و هر فرد، خود به تنهایی در راه درست است و دیگران در اشتباه، و این توهم مانعی شد در برابر اصلاح و استفاده از راه و روش درستی که در نزد دیگران وجود داشت، اصلاحی که باعث به دست آمدن توان کار و تلاش و از بین رفتن اوهام میشد...
کسی که با چشم بصیرت خود و به دور از اوهام قضایا را میبیند قدر حقیقت را دانسته و به عمق زخمی که از پی شمشیر وهم میآید پی میبرد. چه بسا قضایا و طرحها و اهدافی که به شور و شوق بدان پرداخته شده اما با گذشت زمان مشخص گردیده که چیزی نبوده جز خیال و وهم. قضایایی که جلو عقل سلیم را گرفته و زیبا را زشت و زشت را زیبا جلوده داده و حرام و حلال را برعکس گردانده است.
توهم گرایی و خیالپردازی که در برخی از جوامع مسلمان شایع است در واقع در نتیجهی ضعفها و شکستهایی پی در پی رخ داد که باعث شد مردم این جوامع برای مرهم نهادن بر این زخمها به اوهام پناه ببرند تا بلکه دردشان تسکین یابد. دردهایی که در عالم واقع آنان را آزار میداد...
همچنانکه میبینیم توهم و خیالپردازی در جوامع غیر مسلمان که به اوج تمدن و پیشرفت مادی دست یافتهاند تبدیل به کالایی پر طرفدار گردیده تا بتوانند به واسطهی آن آتش افسردگی و خشکی مادهگرایی را خاموش گردانند... تا بتوانند از پنجرهی این توهمات زودگذر، دنیایی دیگر را ببینند اما چه فایده که این پنجره خیلی زود بسته شده و باز باید با حقیقت روبرو شوند و بدانند که این دارو در واقع همان دردی است که از آن رنج میبرند.
شاید آنچه که جوامع مسلمان بیدار را متمایز میگرداند این باشد که اگر روزی توهم و خیالات بر آنها آشکار گردد برای آزاد شدن از آن شاد خواهند شد اما جوامع مریض همچنان اسیر آن مانده و آشکار شدن تقلبی بودن این کالا به معنای مرگ آنها خواهد بود.
توهم، دردی است که کنترل آن توسط دیگران ساده نیست مگر از سوی خود فرد یا جامعهای که اسیر آن است:
﴿بَلِ ٱلۡإِنسَٰنُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ بَصِيرَةٞ ١٤ وَلَوۡ أَلۡقَىٰ مَعَاذِيرَهُۥ ١٥﴾ [القيامة: ١٤-١٥].
«بلکه انسان از وضع خود آگاه است (١٤) هر چند ظاهرا برای خود عذر بیاورد».
و کاش این درد در همین حد باقی میماند... اما نه! مشکل این است که درد توهم از بدترین دردهایی است که مسری است و هرکه دچار وهم شود سستی نیز به او روی خواهد آورد و هرکه دچار سستی و ضعف شد اسیر غم و غصه میشود و این است نتیجهی نهایی توهم و خیالات پوچ.
برای این لازم است که جامعهی مسلمان به خود آمده و در نگاه خود به اوضاع و حوادث و واجباتش، تجدید نظر کند و به دور از حبابهای توهم و نقابهای غیر واقعی به علاج آنها بپردازد که اگر اینگونه نباشد دچار اشباه و خلط بین مسائل شده و نخواهیم توانست قرائتی درست از اوضاع داشته باشیم و در نتیجه هر روز از یک سوراخ گزیده شویم... و زنهار که توهم ما را فریفته و قانعمان کند که روزنامهنگار میتواند فقیه شود و آرایشگر پزشک شده و دلقک جای روشنفکر را بگیرد و تروریستها اهل اصلاح گردند! و راست گفت خداوند متعال که میفرماید:
﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاۚ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيَۡٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِمَا يَفۡعَلُونَ ٣٦﴾ [يونس: ٣٦].
«و بيشترشان جز از گمان پيروى نمىكنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بىنياز نمىگرداند همانا الله به آنچه مىكنند آگاه است».
خداوند متعال من و شما را با قرآن بزرگ برکت داده و با آیات آن سود رساند.... آنچه را گفتم اگر صحیح بود از سوی خداوند و اگر نادرست بود از نفس و از شیطان بود و از الله آمرزش میخواهم که او بسیار آمرزندهاست.