خطبه های حرمین

فهرست کتاب

خطبه‏‌ی اول:

خطبه‏‌ی اول:

حمد و سپاس از آن الله است. (ستایش از آن الله است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریکی‏ها و نور را قرار داد. سپس با این وجود کسانی که کفر ورزیدند [دیگران را] با پروردگار خود برابر می‏دانند (۱) اوست کسی که شما را از گِل آفرید آنگاه [برای شما] مدتی مشخصی را تعیین کرد و اجل حتمی نزد اوست سپس [با این وجود ] شما [در این قدرت پروردگار] شک می‏کنید (۲) و اوست که در آسمان و در زمین، الله است، پنهان و آشکار شما را می‏داند و می‏داند که چه به دست می‏آورید.)

اما بعد... تقوای الله را در پیش گرفته، وی را اطاعت کنید و معصیت وی را نکنید.

﴿... وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّكُم مُّلَٰقُوهُۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢٢٣ [البقرة: ٢٢٣].

«و تقوای الله را در پیش گیرید و بدانید که او را [در قیامت] ملاقات خواهید کرد و مومنان را بشارت ده».

برای کسب رضایت پرودرگار از یکدیگر پیشی گیرید و بدانید که آتش جهنم با شهوات پوشانده شده و بهشت با ناخوشی‏ها؛ و بدانید که هیچ راه فراری از این مسیر، که در پیش روست وجود ندارد و هرکه راه را سخت بداند در رفتن ضعیف می‏شود و هرکه به شهوت‏ها وابسته گردد عزیمتش از بین خواهد رفت.

ای مسلمانان... درباره‏ی احساسی سخن خواهیم گفت که قلب‌های بسیاری برایش به تپش افتاده... درباره‏ی اشتیاقی که دل‏های زیادی را به تسخیر درآورده... احساسی که درون را به لرزه درمی‏آورد... عشقی که قریحه‏ی شاعران را به جوش آورده و قلم ادبا را به نوشتن واداشته و احساس الفتی که دارندگان فطرت سالم را به سوی خود می‏کشاند... این عشقی است که احساس پیامبران از آن تهی نبوده و محبتی است که در قلب صحابه وجود داشته است...

ای مسلمانان این احساس چیزی نیست جز «محبت وطن»...

دوست داشتن وطن و وابسته بودن به یک ملت و سرزمین، امری است غریزی و طبیعتی است که خداوند، انسان‌ها را بر آن سرشته است. هنگامی که انسان در سرزمینی به دنیا می‏آید و در آن بزرگ شده و از آب آن نوشیده و هوای آن را تنفس می‏کند و میان اهل آن سرزمین زندگی می‏کند، فطرتش با آن سرزمین خو گرفته و در نتیجه آن را دوست خواهد داشت و برای جریحه‏دار کردن احساس انسان همین بس که او را «‏بی‏وطن» بدانیم.

خداوند متعال در قرآن کریم محبت انسان نسبت به وطن را با محبت او نسبت به خودش یکجا آورده است و فرموده:

﴿وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُمۡۖ ... [النساء: ٦٦].

«و اگر بر آن‌ها چنین مقرر می‏کردیم که تن به کشتن دهید یا اینکه از سرزمین خود خارج شوید، جز تعدادی کمی از آنان این کار را انجام نمی‏دادند...».

و بلکه حتی در جایی دیگر دوست داشتن وطن را با دوست داشتن دین مرتبط دانسته است. خداوند متعال در سوره‏ی ممتحنه چنین می‏فرماید:

﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٨ [الممتحنة: ٨].

«الله شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‏اند باز نمى‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید زیرا الله دادگران را دوست مى‏دارد».

از آنجا که ترک وطن برای نفس بشری سخت و طاقت‏فرسا است، از جمله فضائل مهاجران این است که برای هجرت در راه الله از وطن و کاشانه‏ی خود دل کنده‏اند.

در سنن ترمذی به سند صحیح از عبدالله بن عدی بن حراء رضی الله عنه روایت شده است که گفت: رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را دیدم که بر تپه‏ای ایستاده و خطاب به مکه چنین می‌گوید: «ای مکه! تو بهترین و دوست داشتنی سرزمین خدا برای منی و اگر مرا از تو بیرون نمی‏راندند هرگز تو را ترک نمی‏کردم» امام عینی رحمه الله در شرح این حدیث می‌گوید: «خداوند پیامبرش را با فراق وطن آزمایش کرد».

و وقتی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم دانست که برای همیشه مهاجر باقی خواهد ماند از خداوند خواست تا مدینه را به قلب او محبوب گرداند. در صحیح بخاری آمده است که «وقتی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم از سفر بازمی‏گشت و مدینه را از دور می‏دید شترش را هی می‏داد تا سریع‏تر به مدینه برسد». امام ابن حجر ـ رحمه الله ـ در توضیح این حدیث می‌گوید: «این حدیث دلیلی است بر فضیلت مدینه و دلیلی است بر [مشروعیت] محبت وطن و شوق به آن».

انسان‏ها به سرزمین خود عادت می‏کنند حتی اگر آن سرزمین آنچنان زیبا نباشد و «وطن‌دوستی» غریزه‏ای است که در درون انسان‌ها ریشه دوانده و باعث می‏شود انسان به راحتی در سرزمین خود زندگی کند و در صورت ترک سرزمین خود نسبت به آن احساس دلتنگی کرده و اگر به سرزمین وی حمله یا تجاوزی صورت گیرد از آن دفاع کند...

«وطن‌گرایی» و «وطن‌دوستی» به این معنای طبیعی، مساله‏ای عجیب نیست، و هرگز نباید این احساس یعنی «وطن‌دوستی» به عنوان مفهومی در تعارض با دین قرار گیرد. اسلام وابستگی انسان‌ها نسبت به وطن و ملت و قبیله را تغییر نمی‏دهد می‏دانیم که بلال، «حبشی» باقی ماند، صهیب، «رومی» ماند و سلمان، همچنان «پارسی» باقی ماند و این وابستگیِ به یک سرزمین با وابستگی ِ عظیمشان به اسلام هیچ تعارضی ایجاد نکرد.

هنگامی که انسان در طبیعت خود فکر کند خواهد دید که در درونش محبت و وابستگی خاصی نسبت به خانواده و عشیره و همشهریانش وجود دارد و همانطور نیز در درون خود نسبت به امت بزرگ مسلمان با تمام وسعت و تنوع نژادها و زبان‏هایش، نوعی وابستگی احساس می‏کند و هیچ تعارض و دوگانگی میان این وابستگی‏ها وجود ندارد بلکه می‏توان گفت هر یک از این احساس‏ها همچون دایره‏هایی هستند که همدیگر را در بر می‏گیرند.

این نوعی مغالطه است که میان «وطن‏گرایی» با مفهوم طبیعی‏اش و اسلام، تعارض و تناقض فرض کنیم. توهم این تعارض تنها به هدف نابودی اسلام و سوء استفاده از محبت غریزی وطن است تا اینکه این توهم در ذهن مردم ایجاد شود که پایبندی به شریعت باعث زیر پا نهاده شدن برخی از مصلحت‏های ملی می‏شود. ما نباید در برابر تندروی دست به تندروی متقابل بزنیم. نباید در برابر کسانی که از شعار «ملی‏گرایی» و «دوستی وطن» برای دشمنی با اسلام استفاده می‏کنند، ما حقوق ملی را نادیده گرفته و نسبت به آن بی‏اهمیتی بورزیم.

نباید ناآگاهانه پشت سر شعارهای وارداتی و اصطلاحات بیگانه حرکت کنیم. مفهوم «ملی‌گرایی» آنگونه که از خارج آمده است، مفهومی است مخالف با اسلام و بیگانه با فرهنگ و تمدن ما. در این مفهوم بیگانه، «وطن‌گرایی» تبدیل به بتی می‏شود که همه‏‏ی ارزش‌ها و معیارها را در خدمت خود می‏گیرد حتی اگر با دین در تعارض باشد، و منجر به زیر پا نهاده شدن شریعت و تقسیم مردم به احزاب و طوائفی می‏شود که نسبت به یکدیگر دشمنی ورزیده و توطئه می‏چینند و در پایان، راه را برای تحقق اهداف دشمن باز می‏کند. خداوند متعال درباره‏‏ی امت مسلمان می‏فرماید:

﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱتَّقُونِ ٥٢ [المؤمنون: ٥٢].

«و این امت شما امتی یگانه است و من پروردگار شمایم پس تقوای مرا در پیش گیرید».

ای مسلمانان: از مقضیات وابستگی به وطن این است که محبت آن را در دل داشته و از آن دفاع کرده و برای آن دلسوزی شود و برای سلامت آن از هر آفتی حریص بوده و افراد ِِ آن را مورد احترام قرار داده و دانشمندان آن را مورد تقدیر قرار داده و از مسئولان آن اطاعت شود.

همچنین از مقتضیات و لازمه‏های «وطن‌دوستی» این است که قوانین و فرهنگ آن مورد احترام قرار گیرد و از ثروت‏های ملی و منابع اقتصادی آن محافظت شده و در توسعه‏ی عوامل رشد و پیشرفت آن تلاش شود و از هر آنچه به زیان آن تمام می‏شود خودداری گردد.

دفاع از وطن یک وظیفه‏‏ی شرعی است و مرگ در راه آن شهامت و شهادت است. در سوره‏‏ی بقره در داستان سران بنی اسرائیل ِ پس از موسی آمده است که به پیامبر پس از خود چنین گفتند:

﴿...قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِيَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ.. [البقرة:٢٤٦].

«... گفتند ما را چه شده که در راه الله نجنگیم در حالی که از سرزمین و [از میان] فرزندان خود بیرون رانده شده‏ایم...».

برای اینکه مظاهر وطن‏گرایی واقعی برای ما آشکار شده و تقلبی بودن شعارهای دیگر آشکار شود باید به بررسی وطن‏گرایی از دیدگاه اسلام بپردازیم. کسی که در شرایط کنونی ما نظری بیافکند خواهد توانست شهروند خوب و خیرخواه را انسان دروغگو و مدعی تشخیص دهد زیرا خیانت به وطن مظاهر بسیاری دارد. برخی از این پدیده‏های خطرناک در این سرزمین پیش آمده و گذشته‏اند و برخی از آن‌ها همچنان وجود داشته و به شکل‏های مختلف درآمده و شدت گرفته و پنهان شده و یا آشکار می‏گردد.

برخی از این انحرافات گاه به اسم غیرت بر وطن ظاهر می‏گردند. گرچه در حقیقت اینگونه غیرتی، علیه وطن و بر ضد آن است. از این جمله می‏توان به کارهای ناشایستی اشاره کرد که برخی جوانان مرتکب گردیدند. آنان شعار یاری اسلام سر دادند و پرچم اصلاح را بر دوش گرفتند اما راه آن را اشتباه رفتند و در نتیجه سینه‏ای برای خالی کردن تیرهای خود نیافتند جز سینه‏ی خویشان و هم‏وطنان خود و تنها امنیت سرزمین خود را هدف قرار دادند و ساختمانی را برای ویران کردن نیافتنتد جز ساختمان‏های سرزمین خود.

آنان درختی را بریدند که بر آن‌ها سایه انداخته بود و آبی را گل آلود کردند که از آن می‏نوشیدند. آنان گمان بردند که کارشان برای الله و به اسم او است اما متاسفانه در واقع آنان چیزی نبودند جز کارگرانی اجیر شده برای دشمنان خود و اینگونه آلتی شدند برای آنان تا در راه ضربه زدن به کشور خود توسط دشمنان مورد استفاده قرار گیرند و در پشت سر نیز، کسانی به اسم دین و به اسم علم شرعی کار این گروه را تایید کرده و آنان را برای جنایت بیشتر تحریک می‏کردند...

در اینجا باید به مظهری دیگر از مظاهر خیانت به وطن اشاره کنم که اگر بدتر از نوع اول نباشد از آن بهتر نیست. اگر نوع اول، ظاهر و آشکار بود، این نوع دوم مخفی و مکارانه است. اگر نوع اول دارای تاثیر سریع و آنی است، نوع دوم آرام و دارای تاثیری حتمی است...

این گروه مردمانی هستند از خودمان که به زبان ما سخن می‏گویند اما قلب‌هایشان و عقل‏هایشان به بردگی و اشغال غربیان درآمده و در برابر دشمن دچار خودباختگی گردیده‏اند... محبت غرب قلب آنان را اسیر خود کرده و برده‏ی رفتار و کردار غربیان گردیدند تا آنجا که به همه‏ی خصوصیات غرب ایمان آوردند و خوب و بد غرب را پسندیدند و همه‏‏ی این‌ها باعث شد که خود و خانواده و هموطنان خود را کوچک بشمارند و وطن و اعراف و سنت‏های نیکوی خود را به مسخره گیرند.

برای این‌ها ارزش‌های به ارث رسیده‏ی جامعه‏شان مورد انتقاد است. اخلاقیاتی که نسل به نسل در جامعه‏ی ما منتقل گردیده است هدف تیرهای این گروه است. هنر و ادبیات و مقالات اینان هدفی ندارد جز بی‏آبرو کردن جامعه و بزرگنمایی عیب‏های آن در داخل و خارج.

آیا تهمت زدن و خوار شمردن جامعه و قوانین آن در رسانه‏ها از روی خیرخواهی است؟ آیا این نشانه‏ی کفر ورزیدن نسبت به وطن نیست؟؟ گاه تئاتری را می‏بینی که داستان آن در خیابان‏ها و محله‏های شهر ما رخ داده است اما نویسنده‏ی آن برای نقش شهروندان این جامعه جز انسان‌های بی‏شخصیت و یا اراذل و اوباشی که هیچ زمان و مکانی خالی از اینگونه افراد نیست نیافته است و این نویسنده همه‏‏ی جامعه‏ی مسلمان ما را به اینگونه افراد منحصر کرده است!

از این سو یک سریال تلویزیونی را می‏بینی که خانه‏ها و کوچه‏های ما را به تصویر کشانده اما شهروند این کشور را یا بصورت انسانی احمق و یا شهوت‏ران و یا فاسد و بددهن به تصویر کشیده است...

اینگونه افراد که کارشان بی‏آبرو کردن جامعه‏ی خود و نشر عیب‏های آن و شهروندان آن است هیچ عذر و توجیهی برای کار خود ندارند. تنها سودی که ما از کار آنان می‏بریم بد کردن ذهنیت مردم نسبت به کشورشان و موسسات آن است... آن‌ها هیچ عذری ندارند... اگر آنان قصد اصلاح داشتند، این راه آن نیست و اگر هدفشان انتقاد سازنده است که این روش آن نیست... اما اگر هدفشان انتقام از اشخاص یا موسسات خاصی است و سعی دارند از طریق امکاناتی که در اختیار دارند دست به اذیت و آزار دیگران و تسویه حساب‏های خاص بزنند این دیگر دردی است که درمانی ندارد جز داغ کردن!

شریعت اسلامی که به ریزترین مسائل بی‏توجهی نکرده است، راه و روش نصیحت را مبهم باقی نگذاشته و طریقه‏ی اصلاح را نیز مشخص نموده است و مهمترین نشانه‏ی دلسوزی در اصلاح این است که انسان با عدل و انصاف حکم صادر کرده و هرگز دست به بی‏آبرو کردن دیگران و انتشار بدی نزند. خداوند متعال می‏فرماید:

﴿... وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ... [النساء: ٨٣].

«و چون خبرى [حاکى] از ایمنى یا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پیامبر و اولیاى امر خود ارجاع کنند قطعا از میان آنان کسانى‏اند که [مى‏توانند درست و نادرست] آن را دریابند».

و در سوره‏ی نور درباره‏‏ی عقوبت کسانی که به نشر بدی‌ها و زشتی‏ها مشغولند چنین می‏فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ١٩ [النور: ١٩].

«کسانى که دوست دارند که زشتکارى در میان آنان که ایمان آورده‏اند شیوع پیدا کند براى آنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و الله مى‏داند و شما نمى‏دانید».

و از جمله مصداق‏های نشر زشتکاری این است که درباره‏‏ی آن سخن گفته شده و یا در مجالس و نشست‏ها حرف آن زده شود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:

﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٤ [التوبة: ٢٤].

«بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى که گرد آورده‏اید و تجارتى که از کسادش بیمناکید و خانه‏هایی را که خوش مى‏دارید نزد شما از الله و پیامبرش و جهاد در راه وى دوست‏داشتنى‏تر است پس منتظر باشید تا الله فرمانش را [به اجرا در] آورد و الله گروه فاسقان را راهنمایى نمى‏کند».

خداوند به واسطه‏ی قرآن و سنت من و شما را برکت داده و با آیات و حکمت سودمند گرداند... این سخن را گفته و برای خود و شما از الله بزرگ مغفرت می‏خواهم...