خطبهی اول:
ستایش از آن الله است که دانای غیب و عیان است، پروردگار همه چیز و مالک آن است، او که آفرید و نیک آفرید، ستایش در دنیا و آخرت از آن اوست حُکم از آن اوست و به سوی او باز خواهید گشت. و گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز الله که واحد و بیشریک است و گواهی میدهم که محمد، بنده و پیامبر او و برگزیده و خلیل او و بهترین بندگان اوست. او که رسالت را ابلاغ کرد و امانت را ادا نمود و برای امت خیرخواهی کرد و در راه خداوند آنگونه که شایسته بود جهاد نمود پس درود و سلام خداوند بر او و بر اهل بیت پاک و اصحاب نیک وی و تابعین و همة کسانی باد که تا قیامت به نیکی از آنان پیروی نمایند.
بندگان خداوند تقوای او را پیشه سازید و بدانید که راستترین سخن، کلام خداست و بهترین راه و روش راه و روش محمد ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ است و بدترین کارها در دین نوآوری است و هر نوآوری در دین بدعت است و هر بدعتی گمراهی است.
بندگان خداوند:
ملتها و جوامع در اوج تمدن خود زندگی میکنند تا جایی که از آن سیر شده و پس از سیری دچاردلدرد و استفراغ شدهاند و پس از استفراغ باز دچار گرسنگی شدهاند! مشخص است که ضرر دلدرد کمتر از گرسنگی نیست!
ما در این زمانه انبار بزرگی از اطلاعات در زمینة علم و فقه و رسانه و سیاست و اقتصاد و اندیشه در اختیار داریم. زندگی مردم نیز به طور کلی پر است از چالشها و مشکلات، جوامع نیز کم و زیاد با بحرانها دست به گریبان هستند و هیچ جامعهای از آن در امان نیست مگر آنکه خداوند آن را مورد رحمت قرار دهد.
از میان این بحرانها پراثرترین و خطرناکترین آنها که استقرار جوامع را مورد تهدید قرار میدهد بحرانهای فکری و فرهنگی و سیاسی است که پس از دوران وفاق و همگرایی و نیروی مرجعیت و دینداری، این جوامع را در نوردید و باعث درگیریهای پی در پی لجام گسیخته و آشوبی کور گردید که در آن، تنها مدعی وجود دارد و مدعی علیه و دشمنی!
هر که ادعایی دارد و آن را حق میداند و چه میگویید در مورد دعوایی که قاضی ندارد؟!
آری ای بندگان خداوند... در چنین شب تاریکی ماه کامل کم است، ماهی که تاریکی دشمنی و عیبجویی را در نوردد و این ماه کامل چیزی نیست جز «حکمت». آن حکمتی که در سایة این اختلافات حضور ندارد، حکمتی که به ساحل امنیت راهنما است، حکمتی که هر جامعهای که صلاح خود را میخواهد به آن نیازمند است تا اولویتها و درجة مفسدهها و مصلحتها را برای آنها مشخص سازد.
حکمتی که جز در درون پاک انسانهای صادق و تلاشگر و یا دانشمندان آگاه و یا سیاستمداران ماهری که به اوضاع جامعة خود آگاهند و نسبت به پروردگار خود مخلصند و پیرو پیامبرند و نسبت به استقرار جامعة خود حریصند وجود ندارد.
حکمت، از ریشة حُکم است که در عربی به معنای مَنع میآید، گو اینکه حکمت انسان را از بدیها منع کرده و به سوی زیبایی سوق میدهد. در عربی میگویند: چارپا را حُکم کردم یعنی آن را از حرکت باز داشتم.
حکمت همهاش خیر است و جز خیر نمیآورد و هرگز از آن به بدی یاد نشده است؛ نه در کتاب خدا و نه در سنت پیامبرش ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و نه در سخن پیشینیان.
مردم بر سه دستهاند: حکیمان و عجولان و جاهلان. حکیم، دین شریعت اوست و رای نیک مرام او. اما عجول، اگر سخن گوید عجله میورزد و اشتباه میکند. جاهل نیز اگر با او سخن بگویی با تو بدی میکند و اگر به او اطمینان کنی مراعاتت نکند.
در قرآن و سنت حکمت به معانی مختلفی آمده است. لفظ حکمت ٢٠ بار در قرآن تکرار شده است و خداوند خود را حکیم خوانده و حکمت یکی از صفات اوست.
در تعریف حکمت آمده است که قرار دادن هر چیز در جای مناسب آن را حکمت گویند و همچنین گفته شده: انجام دادن کار شایسته در وقت شایسته را حکمت گویند و این شاملترین تعریف حکمت است و حکمت کاملکنندة علم و فقه است چنانکه خداوند در ثنای پیامبرش سلیمان میفرماید:
﴿فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَيۡمَٰنَۚ وَكُلًّا ءَاتَيۡنَا حُكۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ﴾ [الأنبياء: ٧٩].
«پس آن را به سلیمان فهماندیم و به هر دوی آنان حکمت و علم عطا کردیم».
همچنین خداوند با موهبت حکمت بر لقمان منت نهاد و فرمود:
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا لُقۡمَٰنَ ٱلۡحِكۡمَةَ﴾ [لقمان: ١٢].
«و بیشک لقمان را حکمت عطا کردیم».
پس حکمت منتی است از سوی خداوند بر بندگانش زیرا هیچ بندهای پس از ایمان و اخلاق نیک، عطایی باارزشتر از حکمت از خداوند دریافت نکرده است چرا که حکمت موهبتی است که خداوند خاص هر کدام از بندگانش که بخواهد میگرداند. خداوند متعال میفرماید:
﴿يُؤۡتِي ٱلۡحِكۡمَةَ مَن يَشَآءُۚ﴾ [البقرة: ٢٦٩].
«حکمت را به هرکه بخواهد میدهد».
حکمت خیری است بسیار که همة مکارم اخلاق و رفتارهای نیک را برای بنده یکجا میکند زیرا این حکمت است که اساس همة اینهاست و راست گفت خداوند متعال آنجا که فرمود:
﴿وَمَن يُؤۡتَ ٱلۡحِكۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِيَ خَيۡرٗا كَثِيرٗاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٦٩﴾[البقرة:٢٦٩].
«و هرکه را حکمت دهند خیر بسیاری دادهاند و کسی جز صاحبان خرد یاد آور نمیگردد».
چه زیانکار است هرکه برای رسیدن به حکمت تلاش نکند و چه بیخرد است آنکه حکمت را نخواهد و چه اندازه بندة هوای نفس است آنکس که از آن سر باز زند.
حکمت نه با مال خریده میشود و نا با طلا و جواهرات و به دست آوردن آن دشوارتر از به دست آوردن مروارید از اعماق دریاها است، پس چه کند آنکه حکمت را ندارد و از چه بترسد آنکه حکمت به او عطا شده است؟!
حکیم میداند کی سخن بگوید و کی ساکت بماند زیرا گروهی از مردم هستند که گرامی داشته نمیشوند مگر به سبب آنچه میگویند و مورد اهانت قرار نمیگیرند مگر به سبب آن و حکیم میداند کجا مورد بزرگداشت قرار میگیرد و کجا مورد اهانت، زیرا او به این آگاه است که اگر بگوید شاید پشیمان شود و اگر سخنی را نگوید پشیمان نخواهد شد و او در برابر آنچه نگفته است بهتر میتواند از خود دفاع کند تا آنچه که گفته است و سخن را تا هنگامی که نگفتهای مالک آنی و اگر به زبانش آوردی آن مالک توست.
چه بسا انسان با سکوت حکمت را به دست آورد و چه بسا گاه با سخن گفتن آن را به دست آورد و هنگام سختیها و بحرانها است که حکیمان شناخته میشوند، یعنی کسانی که منافع شخصی و هوا و هوس و شهوات و شبهات آنها را هدایت نمیکند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه ـ رحمه الله ـ برای ما مثالی بسیار زیبا را در مفهوم حکمت از خلال برخورد با وضعیت موجود و تعامل با مخالفان به نمایش گذاشته است آنجا که میگوید: «من به جهمیه که معتقد به حُلول بودند و همینطور به کسانی که صفاتخداوند را نفی میکردند و معتقد بودند خداوند بر بالای عرش نیست میگفتم: اگر من با سخن شما موافقت کنم کافر خواهم شد چون من میدانم که سخن شما کفر است اما شما را کافر نمیدانم زیرا شما نادانید».
چه زیباست این علم که با حکمتی متین عطرآگین گشته است!
برای همین هنگامی که حادثهای مبهم و ناشناخته و دارای عاقبتی مبهم باشد انسانهای ساده و زود باور اولین کسانی هستند که در پی آن میافتند و به مانند دستههای پرندگانی که به دنبال هم میروند با آن همراه میشوند. آنان در واقع حکمت را کم دارند و حکمت آمیختهای است از علم و دانش نسبت به وضعیت و چالشهای جدید پیش رو تا از میان آن رای صحیح و روشی عملی که با ذهنیت عمومی جامعه هماهنگ است استخراج شود.
اینجاست که شخصیت حکیم و خردمندی که براساس دقت و حسابگری اندیشه میکند و براساس حساب دست به کار میبرد و اسیر انفعال و شور و شوق یا سردی و یاس نمیشود و همة کارهای خود را با لجام عقل و اندیشه و میانهروی در کنترل خویش دارد، آشکار میگردد.
حکمت معدنی است با ارزش و کمیاب که با «کاش» و «اگر» و «شاید» به دست نمیآید و راست گفت رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ که فرمود: «مردم به مانند صد شترند که نزدیک است در میانشان یک شتر که برای سفر مناسب باشد نیابی» که این لفظ بخاری است و مسلم نیز آن را روایت کرده است.
پس حکمت همان گم شدة مومن است که هر جایی بیابد آن را بر میگیرد اما کسی که کتاب خدا و سنت پیامبرش ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ راهنمای وی نباشند هرگز به آن دست نخواهد یافت زیرا در قرآن، حکمت پس از کتاب خدا ذکر شده است چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿فَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾ [النساء: ٥٤].
«به درستی که آل ابراهیم را کتاب و حکمت عطا کردیم».
گو اینکه در این آیه به این اشاره شده است که ممکن نیست حکمت به دور از کتاب خدا و سنت پیامبر وی ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ باشد زیرا عقل بشری به تنهایی برای به دست آوردن حکمت کافی نیست.
پیامبر ما ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ به اجماع خردمندان عاقلترین و کاملترین انسانها است اما با این وجود خرد او به تنهایی و به دور از نور خداوندی و هدایت او کافی نبود برای همین خداوند متعال میفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٢﴾ [الشورى: ٥٢].
«و همین گونه روحی از امر خودمان به سوی تو وحی کردیم تو نمیدانستی کتاب چیست و نه ایمان [کدام است] ولی آن را نوری گردانیدیم که هرکه از بندگان خود را بخواهیم به وسیلهی آن هدایت میکنیم و به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت میکنی».
خداوند برای من و شما در کتاب و سنت برکت داده و با آیات و ذکر حکیم سود رساند. آنچه را گفتم اگر صحیح بود از سوی خداوند و اگر خطا بود از نفس و شیطان بود و از خداوند آمرزش میخواهم که او بسیار آمرزنده است.