خطبه اول:
ستایش ویژهی خداوندی است که دارای عزت و جلال است، و صاحب قدرت و کمال، او را ستایش میگویم و شکرش را به جای میآورم و به سوی او توبه کرده و از او آمرزش میخواهم که ستایشها همه از آن اوست و همهی نیکیها به دست اوست و همهی کارها به سوی او باز میگردد. و گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز الله که واحد و بیشریک است و گواهی میدهم که سرور ما محمد، بندهی الله و پیامبر او و برگزیده و خلیل او است. بهترین کسی که نماز گزارد و زکات داد و حج نمود و روزه گرفت. پس درود و سلام خداوند بر وی و بر اهل بیت پاک و همسران وی، مادران مومنان، و بر تابعین و همهی کسانی باد که تا قیامت به نیکی از آنان پیروی نمایند.
اما بعد: ای مردم خود و شما را به تقوای خداوند سفارش میکنم که هر کس تقوای او را پیشه ساخت شکست نخورد و آنکه به او امید داشت ناامید نشد و هرکس از او عزت یافت ذلیل نگردید و هر کس توسط او عزیز نشد هیچگاه به عزت دست نیافت:
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠٠﴾ [المائدة: ١٠٠].
«پس از صاحبان خرد تقوای الله را پیشه سازید امید است که رستگار شوید».
ای مردم:
ای حجاج بیت الله الحرام٬ به سرزمین حرام خداوند، مکهی مکرمه، آن سرزمین امین، ام القری، و حاصل دعای پدرمان ابراهیم علیه السلام، خوش آمدید:
﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفِۡٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ ٣٧﴾ [إبراهيم: ٣٧].
«پروردگارا من [یکی از] فرزندانم را در درهای بیکِشت نزد خانهی محترم تو سکونت دادم، پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات [مورد نیازشان] روزی ده باشد که سپاسگزارى کنند».
هماکنون قلبهای بسیاری از مردم به سوی این خانهی عتیق در پرواز است، دلها پیش از بدنها، که پیاده و از هر سو رو به آن میآورند.
هر که در داستان این خانهی عتیق و آنچه در گذر قرنها و دورانها بر آن گذشته است نظر بیفکند به شگفت خواهد افتاد که چگونه هماکنون، همچنان سربلند و سرافراز و باشکوه بر جای ایستاده، خانهای که در سرزمینی خشک و لمیزرع، سرزمینی بدون آب و درخت و هیچ چیز، سرزمینی که در آن هیچ همنشینی و همدمی یافت نمیشد، بنا گردید، اما هماکنون لحظهای نیست که طواف کننده یا نمازگزاری در این خانه به عبادت پروردگارش مشغول نباشد.
سرزمینی که تا گذشتهای نه چندان دور کسی قصد آن را نمیکرد مگر آنکه وصیت خود را نوشته شده نزد خود میگذاشت چرا که بار سفر بستن به سوی آن مساوی بود با گمان هلاکت، یا بر اثر گم کردن راه و یا از گرسنگی و تشنگی، یا به دست راهزنان، و چه بسا در گذشته میگفتند: آنکه به سوی مکه رود جزو مفقودان به شمار میرود، و آنکه از آن برگردد گویا دوباره به دنیا آمده است...
خداوند متعال نیز اینگونه به این سرزمین اشاره نموده و فرموده:
﴿وَتَحۡمِلُ أَثۡقَالَكُمۡ إِلَىٰ بَلَدٖ لَّمۡ تَكُونُواْ بَٰلِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ ٱلۡأَنفُسِۚ إِنَّ رَبَّكُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ ٧﴾ [النحل: ٧].
«و بارهای شما را به شهری مىبرند که جز با مشقت بدنها بدان نمیتوانستید برسید. قطعا پروردگار شما رئوف و مهربان است».
مفسران میگویند: منظور از این شهر، مکه است.
نعمتهای خداوند اما پی در پی به سوی بندگان سرازیر است و آن چیزهایی را میآفریند که نه میدانستند و نه به ذهنشان خطور میکرد و اینگونه طی کردن آسمان و دریاها و صحراها را برایشان آسان گرداند و راهها را برای آنان آسان نمود و با مرکبهای مرفه و روزیِ پاک و مسکن راحت به آنان انعام نمود:
﴿وَءَاتَىٰكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلۡتُمُوهُۚ وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآۗ﴾ [إبراهيم: ٣٤].
«و از هر چه از او خواستید به شما عطا کرد و اگر نعمت الله را شماره کنید نمیتوانید آن را به شمار درآورید».
اما با همهی اینها باز سفر ـ چنانکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم میفرماید ـ تکهای از عذاب است، و ورود به عرصههای مناسک حج از جمله واجبات و سنن آن در شریعت غرای ما در دایرهی خوشگذرانی و تفریح تعریف نشده است. هرگز! بلکه حج عبادتی است که ویژگی آن اشتراک تلاش بدنی با تلاش و بذل مالی است و هر چه وسائل آسایش و رفاه در این عصر به اوج خود برسند باز هم در سفر حج کسی از سختی و مشقت و زحمت آن مُعاف نیست بلکه این سفر امتحانی است برای میزان صبر مسلمان که آیا شکیبایی میکند یا دچار خستگی و بیصبری میشود.
منع شدن شخص حاجی از کارهایی که تا پیش از احرام برایش بلا مانع بود نیز نبوده مگر به سبب حکمتی که خداوند متعال آن را میداند و احساس سختی و مشقت در راه خداوند را به انسان ارزانی میکند، و اگر اینطور نبود پس منع از برداشتن ناختن و کوتاه کردن مو و استفادهی از عطر و پوشیدن لباس دوخته شده و خواستگاری و ازدواج و معاشرت با همسر برای چیست؟ جز اینکه همهی اینها برای یاد آوردن نعمتهای خداوندی است که در هنگام رفاه و نعمت بر وی ارزانی داشته است.
برای همین رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ خطاب به ام المومنین عائشه رضی الله عنها میفرماید: «همانا تو به اندازهی سختی و خرجی که کردهای اجر خواهی برد».
﴿ثُمَّ لۡيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ وَلۡيُوفُواْ نُذُورَهُمۡ وَلۡيَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَيۡتِ ٱلۡعَتِيقِ ٢٩﴾ [الحج: ٢٩].
«سپس باید آلودگی خود را بزدایند و به نذرهای خود وفا کنند و بر گرد آن خانهی کهن [كعبه] طواف به جای آورند».
هنگامی که شخص حاجی یا مُعتَمِر از آنچه خداوند برای وی در حال احرام، ممنوع قرار داده است دوری میکند به همین ترتیب در قلب خود مبدأ بسیار مهم ایستادن در کنار حدود خداوند و سمع و طاعت در آنچه مباح یا حرام قرار داده است را یادآور میشود، در مورد حرمت آن جدل نمیکند و آن را با خشنودی تمام میپذیرد، و این همچنین تعبدی است برای آن واحد قهار که آنان را از انجام آنچه نهی کرده منع نموده، و اینگونه درک میکنند که حُکم تنها از آن الله است و امر به دست اوست و معبودی به حق جز او نیست.
تو میتوانی با هر کس که تو را از حقت محروم کرده یا میخواهد لباست را از تنت درآوَرَد یا مانع معاشرت تو با همسرت شود یا نگذارد موی سرت را کوتاه کنی، به مجادله بپردازی اما در مورد خداوند متعال اینطور نیست و او دربارهی آنچه میکند مورد سوال قرار نمیگیرد بلکه این مردمند که مورد پرسش قرار خواهند گرفت.
اینچنین است که درونهای مومن در کشاکش محکم کردن رابطهی با خداوند در حج، و تجدید ولاء با او بر توحید به واسطهی لبیک، صیقل میخورند و پاک میشوند. صیغهی تلبیهی چنین است: «لبیك اللهم لبیك، لبیك لا شریك لك لبیك، إن الحمد والنعمة لك والملك، لا شریك لك». و همچنین تهلیل که صیغهی آن چنین است: «لا إله إلا الله حده لا شریك له، له الملك وله الحمد، وهو علی کل شیء قدیر» و همینطور تکبیر که صیغهی آن اینگونه است: «الله أکبر، الله أکبر، لا إله إلا الله، الله أکبر ولله الحمد» که در هنگام احرام و در عرفه و هنگام رمی جمار گفته میشوند.
گویا این توحید نشانهی این است که هر کس خواهان مغفرت خداوند است باید توحید او را آنگونه که شایسته است به جای آورد و همهی امرها را تنها از آن الله بداند، که هیچ کس توانایی تغییر کلمات خداوند را ندارد و پناهی جز او نخواهی یافت.
برای همین پاداش کسی که شعائر توحید را در حج به پا دارد و دچار بددهنی و فسق نشود این است که همانند روزی که از مادر زاده شده است، پاک از گناهان به سرزمین خود باز گردد چنانکه در حدیث صحیح از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ روایت شده است.
خداوند متعال دوری از ارتکاب گناهان کبیره را سببی برای کفارهی گناهان قرار داده چنانکه فرموده است: «{اگر از [گناهان] کبیرهای که از آن نهی شدهاید دوری کنید بدیهای شما را از شما میزداییم و شما را در جایگاهی ارجمند قرار در میآوریم» [النساء: ٣١].
در این صورت ترک شرک آوردن برای خداوند ـ چه شرک کوچک و چه بزرگ ـ و برپا داشتن توحید من باب اولیٰ باعث بخشش گناهان خواهد بود.
﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ يَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٧﴾ [البقرة: ١٩٧].
«حج در ماههای معینی است پس هر کس در این [ماه]ها حج را [بر خود] واجب گرداند [بداند كه] در اثنای حج همبستری و گناه و جدال [روا] نيست و هر كار نیکی انجام میدهید الله آن را میداند و برای خود توشه برگیرید که در حقیقت بهترین توشه پرهیزگاری است و ای خردمندان از من پروا کنید».
خداوند من و شما را به واسطهی قرآن و سنت برک دهد و با آیات و حکمت سود رساند. این سخن را گفته و برای خود و شما و دیگر مسلمانان از خداوند متعال از هر گناهی آمرزش میخواهم. پس از او آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده و مهربان است.