خطبهی اول:
ستایش از آن الله است که نخستین آفریننده و بازگرداندهی پس مرگ است و هر آنچه بخواهد انجام میدهد... قرآن را نازل کرد که در برگیرندهی وعده و وعید و ترغیب و تهدید است و باطل نه از پشت و نه روبرو به آن وارد نخواهد شد و فرو آمدهای است از حکیمی ستودهشده...
و گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز الله که تنها و بیشریک است، و گواهی میدهم که محمد، بنده و پیامبر اوست که رهروان هدایت را بشارت داده و سرپیچی کنندگان را هشدار داده و به هر کار نیکی رهنمون شده است. پس درود و سلام خداوند بر وی و بر اهل بیت پاک و یاران نیک وی و بر تابعین و کسانی باد که به نیکی تا قیامت از آنان پیروی کنند.
اما بعد...
وصیتی که من برای شما دارم تقوای خداند و در پی گرفتن راه جماعت و صفای قلب و آزاد شدن از رفتارهایی است که باعث کینه و نفرت و فتنه میشود و شما را از اختلاف و تفرقه برحذر میدارم که این دو، باعث هلاکت ملتها شده و اخلاق را چنان نابود میکنند که آتش، هیرم را:
﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبِّي عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ ١٠﴾ [الشورى: ١٠].
«و هر آنچه در آن اختلاف نمودید حکمش به الله برمیگردد اوست آن الله که بر وی توکل کردم و به سوی وی بازمیگردم».
ای مردم: درگیری و اختلاف مسالهای است که خواه ناخواه در میان مردم رخ خواهد داد مگر کسانی که رحمت پروردگار شامل آنان شود زیرا «بسیاری از همنشینان بر یکدیگر ستم میورزند مگر آنان که ایمان آورده و کار نیک انجام میدهند که اینان نیز اندکند...».
اصل در مردم این است که با هم مشکل و دشمنی نداشته باشند... اما با این وجود و از هنگامی که یکی از فرزندان آدم، دیگری را به قتل رساند حال و روز انسانها تغییر کرد تا آنکه اختلافات و درگیریها و دشمنیها مسائلی شدهاند غیر قابل اجتناب و این حالت به میزان دوری و یا نزدیکی مردم به شریعت بستگی دارد...
درگیری و مخالفت با دشمن معمولا بیشتر است تا با دوستان و در میان کسانی که در یک سطح قرار دارند نیز بیشتر از کسانی است که با هم تفاوت دارند و در میان همسایگان بیشتر است تا میان خانواده و در میان پسر عموها بیشتر از برادران...
برای همین است که شریعت خداوند خصومت و دشمنی را نکوهیده و از زیادهروی در آن و خارج شدن از چارچوب مشروع آن که همان حقخواهی در صورت مظلومیت است، برحذر داشته است و براساس این شریعت، کسی که در دشمنی زیادهروی میکند و از حد خارج میشود صفتی از صفات منافقان را دارا میباشد.
واضح و مشخص است که همهی زندگی یا معاملات و رفتارهاست و یا عبادات، و خود معلاملات و رفتار نیز یا به صورت نیت است و یا سخن و یا کردار و هرکه در این سه مورد پا از حد فراتر بگذارد به همان اندازه در وی صفتی از صفات نفاق عملی وجود خواهد داشت که در این سخن رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ خلاصه میشود: «نشانهی منافق سه چیز است: هنگامی که سخن گوید دروغ میگوید و هنگامی که وعده دهد خلاف کند و هنگامی که امین شمرده شد در امانت خیانت کند» [به روایت بخاری و مسلم] و در روایت دیگری این را نیز افزوده است که: «و هنگامی که با دیگران اختلاف کند در دشمنی زیادهروزی میکند و از حد به در میرود...».
آنکه در اختلاف از حد به در میرود کسی است که میداند حق با او نیست اما به دروغ جدل میکند و اینگونه در همان چیزی گرفتار میشود که خداوند متعال از آن نهی نموده و فرموده است:
﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُكَّامِ لِتَأۡكُلُواْ فَرِيقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٨﴾ [البقرة: ١٨٨].
«و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد و [به عنوان رشوه قسمتى از] آن را به قضات مدهيد تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد در حالى كه خودتان [هم خوب] مىدانيد».
برخی از سلف گفتهاند: «وی کسی است که بدون دلیل بحث میکند و میداند که حق با وی نیست».
آنکه در اختلاف زیادهروی میکند معمولا زبانش بر عقلش پیشی میگیرد و بیش از آنکه خوددار باشد خشمگین است و از کوره در میرود و ستمگریش بیش از عدالتش است... بدزبان است و از تهمت زدن و زبان درازی لذت میبرد...
کسی که این صفت بد را دارد بر یک کلمهی راست، صد دروغ میافزاید و به مانند مگس، تنها بر زخم مینشیند... به چشم دشمن مینگرد و خوبیهای دیگران را جز به چشم بدی نمیبیند... او را عیبجو و سخن چین و تجاوزگر و گناهپیشه خواهی یافت که طبیعتش چون کرم است که بر هر چیزی بیاید آن را فاسد خواهد کرد.
آنکه چنین صفتی را داراست نه امین است و نه عیب پوش... طبعش لئیم است و اگر با او در مسالهای بسیار ساده دچار اختلاف شوی اسرارت را فاش کرده و پرده دری میکند...
چه بسا دوستانی که راز دوست خود را تنها به سبب اختلافی کوچک برملا کردهاند و چه بسا همسرانی که به دلایلی بیارزش رازی برای همسر خود باقی نگذاشتهاند...
از آنجایی که نفاق نوعی پستی و بیارزشی است، «زیادهروی در دشمنی» نیز یک سوم آن به حساب میآید که در واقع در آن پستی درون و پستی زبان یکجا شده است...
این که اختلاف وجود داشته باشد به تنهایی عیب به حساب نمیآید زیرا وجود اختلاف مسالهای است اجتناب ناپذیر که درون انسانها و عقل آنان بر آن سرشته شده و ممکن است در مال و ناموس و دین، اختلاف رخ دهد... کیست که مردم همه از وی راضی باشند؟ و کیست که اگر خوبان از وی راضی شوند بدها نیز از وی خشنود شوند؟
عجیب تر این است که برای برخی از مردم دوری جستن از خوردن حرام و زنا و ستم و دزدی مسالهی سادهای است اما حفظ زبان برایشان بسیار دشوار است...
چه بسیار دیدهایم کسانی را که از این گناهان دوری میکنند اما با زبان خویش به ناموس و آبروی دیگران ضربه میزنند و اهمیتی نیز به آن نمیدهند در حالی که خداوند متعال میفرماید:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ يَعِظُكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ٩٠﴾ [النحل: ٩٠].
«همانا الله به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان سفارش کرده و از فحشاء و منکر و تجاوز باز میدارد. او شما را پند میدهد تا آنکه که پند پذیر گردید».
شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «اگر در اختلافاتی که میان این امت ـ علما و عابدان و امرا و روسایش ـ رخ میدهد نظر بیفکنی خواهی دید بیشتر اختلافات از این نوع هستند یعنی تجاوز و دست درازی بدون تاویل یا با تاویل، در حالی که اصل این است که خون و مال و آبروی مسلمانان بر آنها حرام است که به جز با امر خدا و رسول ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ مباح نمیگردد».
بر این اساس، شخصی که در دشمنی و اختلاف زیادهروی میکند در اختلافی که با دیگران دارد هیچ حد و مرز و ضابطهای را به رسمیت نمیشناسد و برای وی هدف وسیله را توجیه میکند. چه این شخص در باب حقوق با دیگران اختلاف داشته باشد و یا در عقاید و اخلاق...
هر که به وضعیت امروز مسلمانان نظر بیاندازد و اتهام پراکنیهای رسانهای دیداری و شنیداری و خواندنی آنان را ببیند انواع و اقسام این تجاوز و حد نشناختن در دشمنی را ملاحظه خواهد کرد، تا جایی که متاسفانه فرهنگ برخی از طلاب علم و یا روزنامهنگاران و اهل رسانه به جایی رسیده که دست درازی و تجاوز را به جایی میرسانند که حتی نیتها را به نیز مورد اتهام قرار میدهند و یا پوشیدههای افراد را بر ملا میکنند. در چنین قلبهای مریضی تنها چیزی که باعث حکم بر افراد میشود دوست داشتن یا بد داشتن یک فرد است که اگر وی را دوست داشت همهی کارهایش را میپسندد و اگر از وی بدش آمد همهی کارهایش را نیز ناپسند خواهد دانست:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُونُواْ خَيۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِيمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ يَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ١١﴾ [الحجرات: ١١].
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد نبايد قومى قوم ديگر را مسخره كند شايد آنها از اينها بهتر باشند و نبايد زنانى زنان [ديگر] را [مسخره كنند] شايد آنها از اينها بهتر باشند و از يكديگر عيب مگيريد و به همديگر لقبهاى زشت مدهيد چه ناپسنديده است نام زشت پس از ايمان و هركه توبه نكرد آنان خود ستمكارند».
خداوند من و شما را به واسطهی قرآن بزرگ برکت داده و من و شما را با آیات و ذکر حکیم سود رساند... آنچه را گفتم اگر صحیح بود از سوی خداوند و اگر اشتباه بود از نفس و از شیطان است و از الله آمرزش میخواهم که او بسیار آمرزنده است...