اقسام لقطه
لقطه چهار قسم است:
اول: چیزی که همواره به حال خود میماند، مانند طلا، و نقره و امثال آن، و آن را باید تا یک سال معرفی کند و اعلام نماید. همان گونه که گفته شد.
دوم: چیزی که ماندنی نیست، مانند خوراکیها. اگر از جمله خوراکیهایی بود که فورا فاسد میشد، مانند گوشت کبابی، و خربزه، و رطبی که خرما نمیشود، و باقلاها، در این صورت یابنده آن مخیر و آزاد است بین این که آنها را بخورد و بدهکار باشد، و بین این که آنها را بفروشد و بهایش را نگهدارد، و بگیرد و لقطه را اعلام و معرفی کند سپس در آن تصرف کند. چون قیمت هم حکم لقطه را دارد و جای آن مینشیند. اگرچنانچه آن را اعلام و معرفی نکنند ضامن آن است و در دست او امانت است. و اگر لقطه از جمله چیزهایی باشد که فاسد شدنی نیست و میتوان در آن کاری کرد که بماند، مانند رطبی که به خرما تبدیل میشود، و شیری که به پنیر و امثال آن تبدیل میشود، در این صورت مصلحت صاحب آن مراعات میشود. اگر نفع صاحب آن در فروختن آن باشد آن را بفروشد، و اگر نفع و بهره او در خشک کردنش باشد آن را خشک کند. سپس اگر یابنده خود زحمت خشک کردن آن را به صورت احسان تقبل کرد برای آن مزدی نمیگیرد، وإلا بعضی از آن میفروشد و برای آن خرج میکند. چون این عمل در جهت مصلحت و سود مالک است و این وقتی است که لقطه حیوان نباشد. اما اگر لقطه حیوان باشد، باید تماما فروخته شود چون هزینه آن تکرار میگردد و سرانجام ممکن است که لقطه خود را بخورد و مستهلک شود.
سوم: لقطهای که نیاز به هزینه و خرج و نفقه دارد، مانند حیوان، و آن هم دو نوع است:
۱- حیوانی که آنچنان نیرومند نیست که بتواند در برابر درندگان کوچک از خود محافظت بعمل آورد، مانند گوسفند و بز و گوساله و بچههای شتر و همچنین شتر و گاو پیر. این گونه لقطهها که نمیتوانند از خود دفاع کنند یابنده میتواند آنها را بردارد، یا برای نگهداری و حفظ، تا صاحبش پیدا میشود یا برای تملک اگر بخواهد. چون این گونه حیوانات اگر نگهداری نشوند از بین میروند و درندگان آنها را از پای در میآورند، و چه بسا اگر درندگان هم آنها را نخورند خائنان آنها را تملک کنند. و به این جهت است که پیامبر جدرباره گوسفند گم شده گفته است: «آن مال تو است اگر تو آن را برنداری دیگری آن را بر میدارد یا بهره گرگ میشود». در این صورت یابنده مخیر است که آن را بخورد و قیمت آن را بپردازد، یعنی به اندازه قیمت آن بدهکار گردد. یا آن را همچنان نگهداری کند و هزینه آن را به میل خود تقبل کند، یا آن را بفروشد و بهای آن را نگهدارد.
۲- حیوانات لقطهای که نیروی دفاع از خود در برابر درندگان کوچک را دارند که یا با نیروی خویش دفاع میکنند مانند شتر، و یا با دویدن مانند اسب و استر و خر، و یا پرواز میکنند مانند کبوتر و امثال آن، اگر یابنده آنان را در جائی بیابد که احتمال ضایع شدن دارند مانند بیابان، نباید آنها را به قصد تملک نگهداری کند. چون پیامبرجدرباره شتر به یابنده گفت: «ترا به شتر گمشده بیصاحب، چه کار است او ظرف ذخیره آب خود را دارد، به آبشخور میرود و خود میچرد تا صاحبش پیدا میشود» و چیزی که همانند شتر باشد بر آن قیاس میگردد.
اگر آن را به قصد تملک نگهداری کند، چون تلف شود ضامن است. چون با این عمل خود دچار تعّدی شده است. زیرا پیامبر جگفت: «ترا با آن چه کار است ...؟» و اگر یابنده آن را در زمین آباد بیابد جایز است که به قصد حفظ و نگهداری، آن را تصاحب کند نه برای تملک. فرق بیابان با زمین آباد، آن است که مردم از زمین آباد میگذرند و بدان دسترسی دارند و آن را به حال خود نمیگذارند، و چه بسا ضایع شود و از دست صاحبش در رود و خائنی آن را با خود ببرد، به خلاف بیابان که راه گذر مردم از آنجا کم است، و حیوان خود میتواند بچرد و به آبشخور برود. و سخن در آن است که امنیت و آرامش وجود داشته است. اگر دو کس لقطهای را بیابند باید هر دو آن را معرفی کنند و آن را تملک نمایند، و یکی حق ندارد حق خود را به رفیقش نقل کند و نه به غیر او.
و خوشه چینی به هنگام درو جایز نیست، اگر مالک اجازه ندهد یا به اندازهای باشند که برایش سخت باشد آنها را به هنگام درو فرا گیرد یا خودش فرا گیرد. اگر مالک اجازه دهد خوشه چینی جایز است.