طلاق تعلیقی و طلاق تعلیق
باید دانست همان گونه که طلاق به صورت قطعی و منجز درست است، به صورت تعلیق به چیزی نیز درست است. به دلیل این که پیامبر گفته است: «اَلمُؤْمِنُوْنَ عِنْدَ شُرُوْطِهِمْ»«مؤمنان مؤظف به شروط خود هستند و باید آن را انجام دهند». و طلاق تعلیقی بر عتق و آزاد کردن تعلیقی قیاس میشود. چون اگر کسی به بندهاش بگوید: تو بعد از مرگ من آزاد هستی آزاد میشود، و طلاق و عتق در بسیاری از احکام به هم نزدیک هستند. گاهی پیش میآید که زن با شوهر در پارهای از مقاصدش مخالفت میکند و مرد دوست ندارد که او را طلاق دهد، چوت طلاق را ناپسندهترین حلال پیش خدا میداند ولی امیدوار است که با او موافقت کند، پس طلاق او را معلق و مشروط میکند به ترک کردن کاری که از آن بدش میآید یا انجام چیزی که میخواهد انجام دهد، انجام داد مقصود مرد حاصل شده است، و در غیر آن صورت زن اختیار دارد که با ارتکاب خلاف شرط تعلیقی شوهرش، خود را طلاق دهد و مقصر خود زن است. و چون این را دانستی باید دانست که هر گاه طلاق معلق بر شرطی شد، شخص نمیتواند از آن شرط پشیمان شود. خواه آن طلاق را به شرطی معلق و مشروط کند که حصول آن معلوم است مانند این که بگوید: اگر خورشید طلوع کرد تو مطلقه هستی و طلاق تو واقع شود، یا آن شرط تعلیقی محتمل الحصول باشد و احتمال حصول آن برود مثل این که به وی بگوید: اگر داخل آن خانه شدی طلاق تو واقع شود، یا بگوید: اگر چنین کاری بکنم یا چنین کاری نکنم بر من طلاق باشد و طلاقم واقع شود، بنابر این، در هر صورت اگر شرط حاصل شود مشروط نیز حاصل میشود که طلاق است. خواه از این شرط تعلیقی پشیمان گردد یا پشیمان نگردد. البته پیش از این که شرط تحقق یابد و طلاق واقع شود مجامعت و نزدیکی جنسی و همخوابی حرام نیست، و اگر مرد در وجود صفت و شرطی که طلاق بر آنها معلق شده و شرط طلاق واقع شدن، شک کند و دچار شک گردد طلاق واقع نمیشود. چون اصل آن است که طلاق واقع نشود، و اینک مثالهایی را در طلاق تعلیقی ذکر میکنم که بر آنها قیاس شود.
۱- مردی به زنش میگوید: اگر تو بخواهی طلاقت واقع شود، و مشیت و خواست او را در همان خطاب شرط کند پس اگر زن مشیت خود را از آن مجلس به تأخیر انداخت طلاق واقع نمیشود. چون این تعلیق، طلب تمایل و رغبت فوری او طلب میکند و به منزله عقود معاملات است و تأخیر بر نمیدارد و احتمال تأخیر ندارد. یا این تعلیق و شرط کردن، حواله نمودن طلاق به زن است و طلاق به وی تفویض میشود و طلاق به ملکیت او در میآید، و برای این که بتواند از این فرصت استفاده بکند باید فوراً استفاده کند و إلا این حق از او ساقط میگردد.
اما اگر بگوید: تو هر گاه بخواهی مطلقه هستی و طلاقت واقع شود، پس هر گاه زن بخواهد طلاقش واقع میشود اگرچه از آن مجلس هم جدا شده باشد. چون طلاق به چیزی و صفتی، معلق و مشروط شده است که اقتضای فوریت نمیکند مثل این که بگوید: در هر زمان بخواهی طلاقت واقع شود و تو مطلقه هستی.
۲- مرد به زنش بگوید: اگر داخل خانه شدی یا با فلانی سخن گفتی طلاقت بیفتد، و با حصول هر یک از آنها طلاقش واقع میشود، و هر کدام اول واقع شود سوگند به طلاق متوجه آن میگردد و طلاق با صفت دیگری واقع نمیشود. ولی چنانچه بگوید: اگر داخل خانه شوی و با فلانی سخن بگوئی تو مطلقه هستی و طلاقت واقع شود، برای این که طلاق واقع شود، باید هر دو صفت صورتگیرد، هم دخول در خانه و همسخن گفتن با فلانی. چون واو حرف عطف برای جمع بین معطوف و معطوف علیه است.
۳- مرد به زنش بگوید: اگر این مویزها را بخوری تو مطلقه هستی و طلاقت بیفتد، و آن زن آن مویزها را بخورد جز یک دانه، طلاق واقع نمیشود. چون معلق و مشروط خوردن همه مویزها است و حاصل نشده است، و امثال و شبیه آن بر آن قیاس میشود، مانند این که بگوید: اگر این انار را بخوری طلاقت بیفتد، و زن انار را بخورد جز یک دانه از آن، طلاق او واقع نمیشود.
۴- اگر سنگی در خانه انداخته شد و مرد گفت: اگر به من خبر ندهی که چه کسی آن سنگ را انداخته است طلاق تو واقع شود، و زن گفت: مخلوقی آن را انداخته است، طلاق او واقع نمیشود، و اگر گفت: آدمی آن را انداخته است طلاقش واقع میشود، چون ممکن است که هوا آن را انداخته باشد یا گربهای یا چیز دیگری غیر از آدمی آن را انداخته باشد. چون سبب شکستن سوگند واقع شده و در مانع شک داریم و اصل عدم آن است.
۵- مرد به زنش بگوید: اگر فلانی را دیدی طلاقت واقع شود، و آن زن او را دید خواه زنده یا مرده یا خوابیده طلاقش واقع میشود، و کافی است که چیزی از بدن او را نبیند.
۶- مرد به زنش بگوید: اگر چیزی از من دزدیدی طلاقت بیفتد و کیسهای پول به وی داد، و زن مقداری از آن را برداشت طلاقش واقع نمیشود. چون این خیانت است، نه دزدی. و برخی گفتهاند: اگر مرد بیسواد باشد طلاق واقع میشود چون او فرق بین دزدی و خیانت را نمیداند.
۷- مرد به زنش بگوید: اگر با تو حرف بزنم طلاقت بیفتد و آن را تکرار کند، طلاقش واقع میشود. چون با وی حرف زده است. یا به وی بگوید: اگر با تو آغاز سخن کردم طلاقت بیفتد، یا اگر آغاز سلام کردم طلاقت بیفتد، و زن آغاز به کلام کرد و یا آغاز به سلام کرد طلاقش نمیافتد، و وقتی طلاقش میافتد و سوگندش میشکند که با وی آغاز سخن کند یا آغاز سلام کند.
۸- مردی به دیگری گفت: گر تو صبحانه و غذا را پیش من نخوری طلاق زنم بیفتد، آن مرد نزد وی غذا بخورد هر چند بعد از مدتی هم باشد طلاق زنش واقع نمیشود و سوگندش نمیشکند، و اگر قصدش این باشد که فعلا با وی غذا بخورد و او امتناع کرد طلاق واقع میشود.
۹- مردی به زنش گفت: اگر این مرغها را نفروشی تو مطلقه هستی، و یکی از مرغها بمیرد طلاق زن واقع میشود، چون فروش همه آنها متعذر است، و اگر یکی را سر ببرد و مرغهای دیگر را با آن ذبح شده بفروشد طلاقش واقع نمیشود.
۱۰- مردی به زنش گفت: اگر فردا روزه نباشی طلاقت بیفتد و آن زن قاعده شود، در این که آیا طلاقش واقع میشود یا خیر خلاف است. برخی گفتهاند: واقع میشود، و برخی گفتهاند: واقع نمیشود مانند کسی که مورد اکراه باشد.
۱۱- اگر مردی به زنش بگوید: اگر تو را خشمگین سازم طلاقت بیفتد و سپس پسر آن زن را بزند، طلاق میافتد اگرچه این زدن برای تربیت و تأدیب باشد. چون به هر حال آن زدن، میتواند او را خشمگین کند.
۱۲- و اگر به زنش بگوید: اگر روزی در خانه ام گرسنه شوم طلاقت بیفتد، با گرسنگی در اثر روزه داری طلاقش نمیافتد.
۱۳- اگر مردی به زنش بگوید: اگر تو از ماه زیباتر نباشی یا اگر چهرهات از ماه زیباتر نباشد طلاقت واقع شود، طلاق نمیافتد. چون خداوند گفته است:
﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ ٤﴾[التین: ۴]. «ما انسان را در بهترین قامت و صورت آفریدهایم».
۱۴- اگر مردی به زنش گفت: اگر در حیض بیافتی، تو و هوویت هر دو مطلقه هستید و طلاق هر دوی شما بیفتد، و زن گفت: اینک قاعده شدم و در حیض افتادم و مرد او را تکذیب کرد، طلاق آن زن واقع میشود نه طلاق هووی وی بنابر قول صحیح، چون او متهم است.