در ده مورد باید از قضاوت دوری کرد
قضاوت در ده مورد مکروه است: به هنگام خشم و غضب، گرسنگی، تشنگی، شدت بیخوابی و بیداری کشیدن، حزن و فرح زیاد، بیماری، نیاز شدید به قضای حاجت و جلوگیری از ادرار و مدفوع، غلبه خواب و خمیازه، و به هنگام شدت گرما و سرما. و دلیل همه آنها قول پیامبر جاست:
«لَا یَقْضِی القاضِی بَیْنَ اثْنَیْنِ وَهُوَ غَضبانٌ».
«نباید قاضی بین دو نفر قضاوت کند در حالی که خود خشمناک و غضبناک است».
به روایت شیخین. و معلوم است که مقصود پیامبر جتنها خود غضب و خشم نیست بلکه مقصود اضطراب و پریشانی است، زیرا به سبب خشم و غضب تغییر در عقل و اخلاق حاصل میگردد. و دیگر حالتهایی که ذکر شد بر آن قیاس میشود چون همه آنها نیز تغییر دهنده عقل و اخلاق میباشند و بر آنها اثر میگذارند. باید دانست که قاضی حق ندارد به یکی از طرفین خصومت چیزی تلقین کند که دیگری را زیان برساند، و نباید او را به آن کار هدایت و راهنمائی کند مگر در حدود که با شبهه دفع میشوند. و برای قاضی جایز نیست که شاهد و گواه، در الفاظش معارضه کند به قصد این که او را از شهادتش منصرف گرداند چون در این کار ظلم است به کسی که به نفع او گواهی و شهادت داده شده است، و گاهی به ترک شهادت و گواهی منجر میگردد، همان گونه که برای قاضی جایز نیست بر سر شاهد و گواه فریاد بزند یا او را توبیخ کند و منع نماید.
و شهادت شاهدان نیز جز با شروطی پذیرفته نمیشود که باید این شروط حاصل شوند:
اول: باید عدالت شخص شاهد ثابت شده باشد، پس هرگاه گواهانی به نزد قاضی گواهی دادند و قاضی فسق آنان را دانست، شهادت و گواهی آنان را ردّ میکند و نمیپذیرد. و اگر عدالت آنان را دانست گواهی آنان را میپذیرد. چون حکم به گواهی دادن فاسق جایز نیست حتی اگر طرف نزاع و خصومت هم راضی باشد. چون خداوند میفرماید:
﴿وَأَشۡهِدُواْ ذَوَيۡ عَدۡلٖ مِّنكُمۡ﴾[الطلاق: ۲].
«و به گواه بگیرید دو نفر گواه عادل از خودتان».
دوم: نباید گواه خود متهم باشد، و اتهام سببهایی دارد، از جمله: عداوت و دشمنی پس گواهی دادن دشمن بر علیه دشمن قبول نیست اگر به خاطر یک امر دنیوی باشد چون خداوند میفرماید:
﴿وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓا﴾[البقرة: ۲۸۲].
«و نزدیک تر است (به آن که در آن) شک نکنید» یعنی به نداشتن و نبودن شک نزدیک تر است و عداوت و دشمنی، قویترین شک است. و پیامبر جگفته است:
«لَا تـََجُوزُ شَهادَةُ خائِنٍ وَلَا خائِنَةٍ وَلَا مَجْلُودٍ حَدّاً وَلَا ذِی غِمرٍ وَلَا ذِی جِنَّةٍ وَلَا ظَنِینٍ فِی قَرابَة».
«گواهی دادن مرد خائن و زن خائن و کسی که شلاق و تازیانه حدّ خورده است و گواهی دادن دشمن کینه توز و دیوانه و کسی که متهم به خویشاوندی است جائز نمیباشد». به روایت ابوداود. غمر، به کسر غین در حدیث به معنی کینه و کینه توزی و عداوت. و ذی جنه، به معنی جنون و دیوانه. و ظنین به معنی متهم است.
و از جمله سببهای اتهام، خویشاوندی است که شامل اصل و فرع و پدر و فرزندی میشود، پس گواهی دادن ولد به نفع فرزندش قبول نیست هر اندازه دورتر رود و پایین بیاید، و همچنین گواهی دادن فرزند به نفع والدش قبول نیست هر اندازه دورتر رود و بالاتر بیاید. چون خداوند میفرماید:
﴿ذَٰلِكُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ﴾[البقرة: ۲۸۲].
«و این برایتان عادلانهتر است در نزد خدواند و استحکام بیشتری به گواهی دادن میدهد و نزدیکتر است به آن که در شک نیفتید».
و در اینجا، یعنی در گواهی فرزند برای والد و برعکس، شک و گمان حاصل است چون میل و محبت و طرفداری از یکدیگر شدید است. و پیامبر جدر رابطه با این پیوند گفته است: «فاطمه جزئی از من است و پارهای از من است» وقتی که فرزند پاره تن والد خود باشد گواهی دادن وی به نفع والد به منزله گواهی دادن برای خویشتن است و در تتمه آن حدیث گفته است:
«وَلَا شَهادَةَ الوالِدِ لِوَلَدِهِ وَلَا الوَلَدِ لِوالِدِه».
«و گواهی و شهادت فرزند برای پدر و پدر برای فرزندش جایز نیست».
و در قول وی که گفت: «وَلَا فی قَرَابَةٍ»دلیل بر آن است.