احکام لعان
هرگاه مردی زن خود را متهم به زنا کرد، بر وی حدّ واجب میگردد. چون پیامبر جگفت: «یا این که تو را حدّ خواهم زد» و دو راه برای نجات از حدّ وجود دارد:
یا اقامه بینه کند، یا این که ملاعنه کند همان گونه که در حدیث به صراحت آمده ا ست. پس هرگاه یقین پیدا کرد که زنش مرتکب زنا شده است و او آن مرد را دید که از نزد وی خارج میشد و اوقات محل شک و تردید بود و گمان آن میرفت، یا آن مرد را دید که از نزد وی خارج میشد و اوقات محل شک و تردید بود و گمان آن میرفت، یا آن مرد را در زیر لباس او به صورت زشت و ناپسندی دید، او حق دارد که زنش را متهم به زنا کند و او را قذف نماید، و این در وقتی است که فرزندی نباشد، و اگر فرزندی در بین باشد و یقین حاصل کرد که این فرزند از خودش نیست بر او واجب میشود که از طریق ملاعنه آن فرزند را از خود دور سازد تا این که از او دور میشود، و وقتی یقین حاصل میشود که بهیچ وجه با وی نزدیکی نکرده باشد یا این که با او نزدیکی کرده باشد ولی او کودک را در کمتر از شش ماه پس از نزدیکی به دنیا آورده باشد یا چهار سال پس از نزدیکی با وی کودک را به دنیا آورده باشد که در این مدت با وی نزدیکی نکرده باشد.
صورت ملاعنه مرد: هرگاه کار زن و شوهر به ملاعنه کشیده شد، باید شوهر چهار کلمه را تکرار کند و چنین بگوید:
«أَشْهَدُ بِاللهِ إِنَّنِیْ لَمِنَ الصَّادِقِیْنَ فِیْمَا رَمَیْتُ بِهِ زَوْجَتِیْ فُلَانَةَ مِنَ الزِّنا وَأَنَّ هَذا الْوَلَدَ اَوِ الْحَمْلَ مِن زِنا وَلَیسَ مِنِّی».
«من خدای تعالی را گواه میگیرم که در نسبت دادن زنا به همسرم راست میگویم، و به درستی این فرزند یا کودکی که در شکم دارد و به آن آبستن است از زنا است و از من نیست».
و این ملاعنه باید به دستور حاکم صورت گیرد یا به دستور نائب حاکم. چون ملاعنه یمین و سوگند است، و دستور حاکم بر آن ضروری است مانند دیگر سوگندها و باید در ملأعام بر سر منبر در میان جماعت مسلمان صورت گیرد که حاکم به آن دستور دهد، چون اعلام حاکم در چنین وقتی و چنین جایی موجب بزرگداشت امر خداوند است و بیشتر مردم را باز میدارد و موجب عبرت میگردد، و اگر زنش در آنجا نباشد باید نام زنش را مشخصا بر زبان آورد و نسبت و فامیلی وی را نیز بگوید تا از غیر وی متمایز گردد، و اگر زن خود حاضر باشد برای تعیین او اشاره به وی کافی است. و در مرتبه پنجم میگوید: اگر از دروغ گویان باشم در این نسبت ناروا، لعنت و نفرین خدا بر من باشد. و این به نص قرآن است.
و در آنجا که مرد به لعن خود میرسد و خود را لعن میکند، در مرتبه پنجم و زن به لفظ غضب خدا میرسد و به غضب خدا بر خود دعا میکند در مرتبه پنجم، مستحب است که حاکم بگوید: باید بدانید که این مرتبه پنجم برای هر کس مرتکب دروغ گردد که موجب عذاب دنیا وآخرت میگردد، پس بترس از خدای تعالی به راستی من برای تو نگرانم که اگر راست گوی نباشی لعنت و نفرین و غضب خداوند به تو میرسد بلکه آن کس که دروغ میگوید پشیمان شود و این آیه را بر وی بخواند:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا أُوْلَٰٓئِكَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٧٧﴾[آل عمران: ۷۷].
«به راستی آن کسانی که عهد و پیمان خدا و سوگندهای خویش را به بهای اندکی میفروشند (باید بدانند که) آنان در آخرت بهره خوبی ندارند و در روز قیامت خداوند با آنان حرف نمیزند و با نظر رحمت به آنها نمینگرند و آنان را مهذب و پاکیزه نمیگرداند و آنان درد و عذاب سختی ندارند».
و سزاوار است که این سخن رسول خدا را بر وی بخواند که گفت:
«أَیّما امرَأَةٍ أَدخَلَتْ عَلی قَومٍ مَن لَیسَ مِنهُم فَلَیسَتْ مِنَ اللهِ فِی شَیْءٍ وَلَن یُدْخِلَها اللهُ الْجَنَّةَ وَأَیّما رَجُلٍ جَحَدَ وَلَدَهُ وَهُوَ یَنْظُرُ إِلَیهِ، اِحتَجَبَ اللهُ مِنْهُ وَفَضَحَهُ عَلی رُؤُوسِ الأََوَّلِینَ وَالآخِریِنَ».
«هر زنی که کس را وارد قومی کند که از آنان نیست یعنی با عمل زنای خود فرزند نامشروع از غیر شوهرش را وارد نسب وی کند او بهیچ وجه بر طریق خدا نیست و خداوند به وی رحمتی نمیکند و او چیزی از خداوند ندارد، و خداوند به او بهشت ارزانی نمیدارد، به راستی هر مردی فرزند خویش را منکر گردد در حالیکه او را نظاره میکند خداوند خود را از وی در حجاب میدارد، و خدای را نمیبیند و خداوند به خاطر همان دروغ و عمل زشت در ملاعام در دنیا و قیامت و نزد حاضران و آیندگان او را رسوا و مفتضح خواهد نمود».
و در روایتی دیگر: «روز قیامت او را در ملاعام رسوا خواهد یافت». (به روایت ابوداود و نسائی و ابن ماجه و ابن حبان که آن را صحیح دانسته است).
پنج چیز بر لعان مرد مترتب است و و تعلق میگیرد:
اول: حدّ قذف از وی ساقط میگردد. چون خداوند میگوید: ﴿فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ﴾[النور:۶]. «پس گواه دادن یکی از آنان..» این گواهی حدّ را از او دور میسازد که «شهادت» در آیه مبتداء است، و خبر آن مقدر است که «تَدْرَأُ عَنْهُ الْحَدُّ»میباشد و اما «أَرْبَعُ شَهادات»که در آیه است خبر مبتدای محذوفی است که تقدیرش چنان است: «هِیَ أَرْبَعُ شَهادات»«پس ماحصل آیه چنین است: شهادتی که حدّ را از مرد ساقط میکند آن است که گواهی دادن مذکور در فوق را چهار بار بر زبان براند».
دوم: اگر زن در برابر لعان مرد حاضر به لعان نشد واجب است که حدّ زنا بر وی اقامه گردد چون خداوند میفرماید:
﴿وَيَدۡرَؤُاْ عَنۡهَا ٱلۡعَذَابَ أَن تَشۡهَدَ أَرۡبَعَ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٨﴾[النور: ۸].
«عذاب حدّ و اجرای آن را از زن دور میسازد شهادت دادن وی چهار بار که به خداوند سوگند بخورد که شوهرش در این حادثه و سوگند خوردن از جمله دروغگویان است (و به وی نسبت ناروا داده است)».
سوم: پس از آن که ملاعنه صورت گرفت بین آنان جدایی از نظر شرع حاصل میشود. به دلیل آن که پیامبر ج«مرد و زنی که با هم ملاعنه کردند و این امر در زمان او صورت گرفت را از هم جدا ساخت و کودک را به مادرش داد» به روایت ابن عمر که مسلم و بخاری آن را تخریج کردهاند.
چهارم: دیگر پس از ملاعنه فرزند به پدر تعلق نمیگیرد و از وی نفی میگردد به دلیل همان حدیث ابن عمر ب.
پنجم: پس از ملاعنه این زن و شوهر برای همیشه بر همدیگر حرامند. چون پیامبر جگفت: «اَلْمُتلاعِنانِ لَا یَجْتَمِعَانِ»«زن و شوئی که ملاعنه میکنند و از این طریق از هم جدا میشوند هرگز با هم جمع میشوند». و چون پیامبر جبه عجلانی که با زنش ملاعنه کرده بود گفت: «لَا سَبِیلَ لَك عَلَیها»«دیگر از این به بعد هرگز بر وی همراهی نداری»، که اگر حرام ابدی نمیبود پایان مدت این حرمت را بیان میکرد. همان گونه که درباره زن سه طلاقه پایان مدت حرمت آن دو از همدیگر را بیان کرده است که در آیه آمده است: ﴿حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَهُ﴾«تا ا ین که زن، شوهر دیگری اختیار کند وبا وی جماع و نزدیکی نماید که پس از طلاق و انقضای عده حرمت بر میخیزد».