نفقه بنده و حیوانات و چهارپایان
این دومین سبب وجوب نفقه میباشد که عبارت است از: ملک یمین و مالک کسی شدن. پس هرکس مالک عبد یا کنیزی باشد بر وی لازم است که خوراک و پوشاک و نان و دیگر هزینههای او را تأمین و پرداخت کند. چون سبب وجوب نفقه و هزینه که ملکیت است حاصل شده است. و به دلیل این که ابوهریره سروایت کرده است که پیامبر جگفت: «مملوک و برده حق خوراک و پوشاک بر سیّد و مالک خود دارد و تنها به کاری مکلف میگردد که توان و طاقت آن را داشته باشد». به روایت مسلم.
و در روایتی آمده است: «اگر کسی در رابطه با خوراک و روزی مملوک خود دریغ ورزد، این گناه برای او کافی است که خداوند دچار عذابش کند». چون سیّد، مالکِ کسب و کار و تصرفات او است پس هزینهاش نیز بر وی لازم میگردد، و نباید از وی عملی را بخواهد و او را به چیزی مکلف کند که طاقت آن را ندارد، پس هرگاه روز از وی کار کشد باید شب را به وی استراحت بدهد و برعکس.
و در فصل تابستان باید وقت استراحت و خواب نیمروزی را نیز به وی بدهد، و هرچه در کار بر وی سبک بگیرد و به وی تخفیف بدهد مزد و ثواب اخروی دارد، چون در حدیث آمده است: «مَا خَفَّفْتَ عَنْ خادِمِك مِنْ عَمَلِهِ کَانَ لَك أَجْراً فِی مَوَازیْنِك»«هر اندازه که کار را برای خدمتکار سبک بگیری و تخفیف دهی مزد و پاداش اخروی آن در میزان و ترازوی تو خواهد بود». (ابن حبان آن را در صحیح خود روایت کرده است). و بر مملوک و برده خواه مذکر یا مؤنث نیز واجب است که در حدّ توان خود بکوشد و تنبلی را رها کند.
همانگونه که هزینه و خرج مملوک بر عهده مالک است، هزینه مرکوب وی نیز واجب است، اعم از آب دادن و علف دادن و رها کردن آن برای چریدن. و باید به وی وقت دهد که آن را بچراند و آب دهد، اگر از جمله کسانی بود که خود این اعمال را انجام میداد و به علت وفور چراگاه به آن اکتفا میشد و امثال آن و مانعی از آن هم در بین نبود.
اگر مالک و سید از آن امتناع کند، حاکم وی را بر آن مجبور میسازد و مالک نیز گناهکار میگردد. و در صحیحین آمده است که پیامبر جگفت: «زنی را به آن جهت عذاب میدادند که گربهای را حبس کرده بود و چیزی به وی نداد تا این که آن گربه مرد و به خاطر آن، این زن داخل آتش دوزخ شد که گربه را خوراک و آب نمیداد و آن را حبس کرده بود و به حال خود رها نمیکرد که از حشرات زمین تغذیه کند». کلمه (خشاش) که در حدیث آمده است به معنی حشرات است.
پیامبر جوارد باغ یک مرد انصاری شد و در آن شتری یافت، هنگامیکه شتر پیامبر جرا دید آب از چشمانش سرازیر گردید. پیامبر جبه نزدیک آن رفت و دست بر سرش مالید که آرام شد، سپس گفت: چه کسی صاحب و مالک این شتر است؟ که جوانی از انصار آمد و گفت: ای رسول خدا، مال من است. پیامبر جگفت: «به راستی حیوان نزد من شکوی نمود که تو او را گرسنه میداری و عمل پیوسته و کار مداوم از وی میکشی». (به روایت احمد و بیهقی و اسناد آن در مسلم آمده است. و حاکم اسناد آن را صحیح دانسته است). و چون حیوان جاندار است شبیه به مملوک و برده است و نباید از آن کار کشید مگر به اندازه توان و طاقتش همچون برده. باید دانست که حیوان شیرده را نباید آن قدر دوشید که به بچهاش زیان برسد، بلکه باید مازاد مصرف بچهاش دوشیده شود. و مستحب است که دوشنده ناخن خود را بگیرد تا پستان آن را نیازارد و همانگونه که این واجب است، بر مالک واجب است که آن قدر عسل در کندوی زنبور باقی بگذارد که در وقت خشکی و بیکاری از آن تغذیه کند و تلف نشود.