ذبائح
ذبائح جمع ذبیحه به معنی مذبوح است یعنی چیزهایی که سر بریده شدهاند. دلیل حلال بودن قول خدا است که میفرماید:
﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ﴾[المائدة: ۳]. «مگر آنچه که آن را ذبح کنید».
چون در این آیه ذبح شده از محرمات استثنا شده است که میگوید:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ﴾[المائدة: ۳].
«و بر شما حرام شده است مردار و خون و .....(مگر آنچه که ذبح شده باشد)».
پس استثنای آن به معنی حلال بودن آن است. و ذبح حیوان با بریدن گلو و نای بوسیله ابزاری که به استخوان و دندان نباشد نسبت به حیوان حلال گوشت که امکان سر بریدن آن وجود داشته و در دسترس باشد یا زخم کاری در هر جای حیوان باشد نسبت به حیوانی باشد که نتوان بطور طبیعی آن را سر برید. مثل شتری که گریخته یا گوسفندی که فرار کرده و رسیدن به وی ممکن نیست یا در چاهی افتاده و بیرون آوردن زنده آن ممکن نیست و ذبح آن به صورت شرعی، خواه ایجاد زخم در کشتارگاه و جای ذبح باشد یا خیر و هرجای آن حکم کشتارگاه را دارد. از أبی عشر و پدرش آمده است که گفت: «ای رسول خدای آیا سر بریدن شرعی جز در گلو و گردن جایز است؟ پیامبر جگفت: «لَو طَعَنْتَ فِی فَخْذِها أَجزَأَ عَنك».
«اگر بر ران حیوان نیز ضربت کاری و زخم کاری بزنی تو را کفایت میکنند».
(به روایت ابوداود که) گفت: «ایجاد زخم کاری در ران حیوان به جای ذبح صحیح و درست نیست مگر در حیوانی که سقوط کرده و فراری و وحشی» و در صحیحین آمده است: که پیامبر جغنیمتی گرفته بود و شتری از آن فرار کرد و اسبی نبود که به آن برسند و مردی به وی تیر انداخت و آن را از پای درآورد و پیامبر جگفت:
«إِنَّ لِهَذِهِ البَهائِمِ أَوابِدُ کَأَوَابِدِ الوَحشِ فَما فَعَلَ مِنها هَکذا فَافْعَلُوا بِه ِ مِثلَ ذِلك».
و در روایتی آمده است: «وَ مَا غَلَبَکُم مِنها فَاصْنَعوا بِهِ هَکَذا».
«در میان چارپایان اهلی رمندگانی وجود دارند چون رمندگان وحشی پس هر حیوان و چهارپایی که چنین کرد شما نیز با آن همین کار را بکنید».
و شرط نیست که زخم کشنده باشد بلکه زخم خونینی که منجر به قتل گردد کفایت میکند، و اگر سگی را به دنبال حیوان گریخته رها کند حلال گوشت میشود، و اگر شتری بر شتری دیگر سقوط کرد و نیزهای را در شتر بالائی فرو برد و از دومی نیز گذشت هر دوی آنها گوشتشان حلال میگردد همان گونه که اگر به سوی شکاری تیر انداخت و تیر به او اصابت کرد و به دیگری نیز اصابت کرد چنین است.
ذکات در زبان عربی به معنی خوشبو کردن است که میگویند: رائحة ذکیة یعنی بوی خوشی است، و سر بریدن و ذبح را ذکات نامیدهاند چون خوردن گوشت مذبوح و سر بریدن را گوارا و خوش و مباح میگرداند. و در اصطلاح شرع به معنی بریدن مخصوصی است که بریدن تمام گلو و نای است. حلقوم و گلو، عبارت است از جایگاه دم و بازدم که از آنجا نفس بیرون میرود و داخل میشود. و نای، عبارت است از جایگاه خوردن و بلعیدن و نوشیدن خوراک و نوشابه و در زیر حلقوم و گلو قرار دارد، و سنت است که همراه با آنها شاهرگهای هر دو طرف گردن که حلقوم را احاطه کردهاند نیز بریده شود.
هرگاه حیوان درنده گوسفندی را مجروح ساخت یا سقفی بر آن خراب شد و در آن حال آن را سربریدند اگر در آن حیات باقی بود حلال است و اگر حیاتی در وی نمانده بود بلکه تلاش مذبوحانه داشت یعنی دست و پای میزد حلال نیست. و نشانه حیات و زندگی، حرکت و تکان شدید و جوشش خون است بعد از ذبح شرعی. و برخی گفتهاند: تنها حرکت شدید و جدی کافی است.
ابن الصباغ گفته است: حیات مستقر آن است که اگر آن را به حال خود بگذارند روزی یا برخی از روز زنده بماند، و اگر آن را به حال خود بگذارند و فورا بمیرد حیات مستقر نیست. اگر گوسفندی بیمار شد و تنها رمقی در آن مانده بود و ذبح شد قطعا حلال است، چون سببی وجود ندارد که هلاکتش به آن نسبت داده شود. و اگر گوسفندی یک گیاه مضر و سمی بخورد و به آخرین رمق زندگی برسد و ذبح گردد حلال نیست، چون سبب هلاک فوری آن موجود است که خوردن گیاه مضر است و آن وقت حکم حیوان و مجروح، به وسیله درنده را دارد.