کنایه در مطلق
کنایه عبارت است از هر لفظی که احتمال طلاق و غیر آن را داشته باشد، و به اجماع، وقتی طلاق با الفاظ کنائی واقع میشود که از آنها قصد طلاق شود و به نیت و قصد طلاق گفته شوند.
روایت شده است که عمر بن خطاب سبه مردی که به زنش گفته بود: «حبلك علی غاربك»«ریسمان تو برگردن تو است یعنی تو آزادی» گفت: تو را به خدای این جهان قسم میدهم که مقصود از این جمله طلاق دادن زنت بوده است؟ آن مرد گفت: آری اراده جدایی از وی را داشتم. عمر سگفت: پس همان است که خواستهای، یعنی طلاق تو واقع شده است.
و از عایشه لروایت شده است که دختر جوان وقتی که به عنوان همسر بر پیامبرجوارد شد و پیامبر جبه وی نزدیک شد، آن زن گفت: أَعُوذُ بِاللهِ مِنکَ «از تو پناه بر خدا». پیامبر جگفت: «قَد عُذْتِ بِعَظِیمٍ أَلْحِقِی بِأَهْلِك»«به راستی پناه به بزرگواری بردی، برو به خانوادهات ملحق شو» (که مقصود پیامبر جاز این جمله «به خانوادهات ملحق شو» طلاق دادن بود). (این روایت را بخاری گفته است).
اگر با الفاظ کنائی بدون داشتن نیت طلاق، طلاق واقع میشد، دلیلی نداشت حضرت عمر آن مرد را قسم دهد که مقصودت از آن جدایی طلاق بوده است.
و وقتی که پیامبر جکسی را نزد کعب بن مالک فرستاد و به وی پیام داد که از زنش کناره گیرد، کعب به زنش گفت: «ألْحِقِی بِأَهْلِك»برو به خانوادهات ملحق شو. و چون خداوند درباره قبول توبه کعب آیه فرو فرستاد، پیامبر جبین کعب و زنش جدایی نینداخت، چون وقتی که کعب به زنش گفت: «ألْحِقِی بِأَهلِك»از آن قصد طلاق نداشت بلکه برابر سخن پیامبر میخواست از او کناره گیرد. و الفاظ کنائی چون احتمال طلاق و غیر آن را دارند مادام که بدانها قصد طلاق نشود، طلاق واقع نمیشود.