از بین رفتن منفعت عضو
از اندامهایی که در اثر جنایت از بین میرفتند سخن گفته شد. اکنون سخن از فوت منفعت و سود اندامها است بر اثر جنایت، پس هرگاه زبان کسی دچار جنایت شد و سخن گفتن را از دست داد و نتوانست حرف بزند، دیه آن واجب میشود چون بزرگترین منافع را دیه واجب میشود، و اگر خوب شد و مجددا به سخن آمد و توانست مثل او سخن بگوید، دیه از او پس گرفته میشود. و اگر بر اثر جنایت بینائی چشمان از میان برود، دیه واجب است چون فایده چشمان دیدن است و از میان رفتن بینائی چون فلج شدن دستها میباشد، و اگر بر اثر جنایت شنوائی از بین برود، دیه کامل است چون عمر بن خطابسچنان حکم کرد و کسی با وی مخالفت نکرد. و برای این که شنوائی از شریفترین حواس است و مانند بینائی است.
و برای از بین رفتن بویایی نیز چنین است، و آن نیز چون بینایی است. و برخی گفتهاند: چون منفعت آن اندک و ضعیف است به حکومت عمل میشود. و برای زوال عقل در اثر جنایت، دیه است چون در نامه عمروبن حزم چنین آمده است، و عمربن خطاب و زید، نیز چنین حکم کردهاند و کسی با آنان مخالفت نکرده است. و به دلیل این که عقل از شریفترین حواس انسان است و سزاوار است به این که کمال دیه برای آن گرفته شود. و مراد از عقل که موجب دیه کامل است، عقل غریزی و سرشتی است که مبنای تکلیف است نه عقل کسبی که موجب حسن تصرف است، و برای آن حکومت عمل میشود و حاکم ارش و غرامت آن را مقرر میکند.