حیات صحابه – جلد ششم

فهرست کتاب

بیانیه‏های متفرقه وی س

بیانیه‏های متفرقه وی س

ابوعبید، خرائطی، صابونی و عبدالرزاق از عبداللَّه بن عدی بن خیار روایت نموده‏اند که گفت: از عمربن الخطاب بر منبر شنیدم که می‏گفت: بنده وقتی برای خدا تواضع نماید، خداوند قدر و منزلتش را بلند می‏کند، و می‏گوید: بلند شو خداوند بلندت سازد، به اینصورت او درنفس خود حقیر می‏باشد، و در چشم‏های مردم بزرگ، و وقتی تکبر نماید و از حد خود تجاوز نماید، خداوند به شدت بر زمین می‏زندش و می‏گوید: پست و بدحال باشد، خداوند پست و فرومایه ات بسازد، به این صورت او در نفس خود بزرگ می‏باشد، و در چشم‏های مردم حقیر، حتی که از خنزیر هم نزدشان ذلیل‏تر و حقیرتر می‏باشد. این چنین در الکنز (۱۴۳/۲) آمده است. و خطیب از ابوسعید خدری روایت نموده، که گفت: عمربن الخطاب برای ما بیانیه داد و گفت: من ممکن شما را از چیزهایی منع نمایم که خوب باشد، و به چیزهایی امرتان نمایم که برای‏تان خوب نباشد، آخرین چیزی که در قرآن نازل شده آیت سود است، و رسول خدا صدر حالی درگذشت که آن را برای ما بیان ننمود، بنابراین آنچه شما را در شک می‏اندازد ترکش نمایید، و به آنچه عمل کنید که شما را در شک نمی‏اندازد. این چنین در الکنز (۲۳۲/۲) آمده است.

و ابن ضیاء از اسود بن یزید از عمربن الخطاب سروایت نموده،که وی برای مردم بیانیه داد و گفت: کسی که از شما اراده حج را نمود، باید از میقات احرام بندد، و میقات‌هایی که رسول خدا صبرای‏تان مشخص ساخته این هااند: برای اهل مدینه، و کسی که از غیر اهل مدینه از آنجا عبور نماید ذوالحلیفه است، برای اهل شام، و کسی که از غیر اهل شام از آنجا عبور کند جحفه است، برای اهل نجد و کسی که از غیر اهل نجد از آنجا عبور نماید قرن است، برای اهل یمن یلَمْلَمْ وَ برای اهل عراق و سایر مردم ذات عرق است. این چنین در الکنز (۳۰/۲) آمده است.

احمد، ابویعلی و ابوعبید از ابن عباس روایت نموده‏اند که گفت: عمر سبیانیه داد، و رجم - سنگسار - را متذکر شد و گفت: درمورد رجم فریب داده نشوید، چون رجم و سنگسار حدی از حدود خداست، آگاه باشید: رسول خدا صسنگسار نموده است، و بعد از وی ما سنگسار نموده‏ایم، و اگر خوف این حرف گویندگان و ایرادگیران که: عمر در کتاب خدا، آنچه را افزوده که از آن نیست، نمی‏بود، دریک گوشه مصحف می‏نوشتم: عمر بن الخطاب، عبدالرحمن بن عوف و فلان و فلان شاهدیم، که رسول خدا صسنگسار نمود، و بعد از وی ما هم سنگسار نمودیم، آگاه باشید: بعد از شما اقوامی می‏آیند، که رجم، خروج دجال، شفاعت و عذاب قبر همه را تکذیب می‏کنند [۱۲۲].

ونزد مالک، ابن سعد، مسدد و حاکم از سعیدبن مسیب روایت است که: عمر وقتی از منی پایین شد، شترش را در ابطح خوابانید، و مجموعه‏ای از ریگ را جمع نمود، و گوشه لباسش را بر آن گسترانید، آن گاه بر آن برپشت افتید، و دست‌هایش را به‌سوی آسمان بلند نمود و گفت: بار خدایا، سنم بزرگ شده است، قوتم ضعیف گردیده است و رعیتم پراکنده و اضافه شده است، پس مرا بدون ضیاع و افراط به‌سوی خودت قبض نما، و هنگامی که به مدینه آمد، برای مردم بیانیه داد، و گفت: ای مردم، فرایض بر شما فرض گردانیده شده‏اند، و سنت‏ها برای‌تان وضع شده‏اند، و بر راه روشن ترک شده‏اید، بعد از آن با دست راستش بر دست چپش زد، [و گفت:] مگر اینکه با مردم به‌سوی راست و چپ گمراه شوید، گذشته از این زنهار که درباره آیت رجم هلاک گردید، و گوینده‏ای بگوید: در کتاب خدا دو حد را نمی‏یابیم [۱۲۳]، من رسول خدا صرا دیدم که سنگسار نمود، و بعد از وی سنگسار نمودیم، به خدا سوگند، اگر تسر این گفته مردم نباشد که: عمر در کتاب خدا نوآوری نموده است، حتماً آن را در مصحف می‏نوشتم،ما خواندیم: «الشَّيْخُ وَالشَّيْخَةُ إِذَا زَنَيَا، فَارْجُـمُوهُمَا الْبَتَّةُ»، ترجمه: «مرد زندار و زن شورهدار وقتی زنا نمودند هر دوی‌شان را حتماً سنگسار نمایید». سعید می‏گوید: تا هنوز ذوالحجه سپری نشده بود، که وی زده شد [۱۲۴]. این چنین در الکنز (۹۰/۳) آمده است.

طیالسی، ابن سعد، ابین ابی شیبه، احمد، ابن حبان، مسلم، نسائی، ابوعوانه و ابویعلی از معدان بن ابی طلحه یعمری روایت نموده‏اند که: عمر بن الخطاب روز جمعه بر منبر برخاست، و خداوند را ثناء و ستایش کرد، بعد رسول خدا صو ابوبکر را متذکر گردید، و بعد از آن گفت: خوابی دیدم، و می‏پندارمش که اجلم فرارسیده باشد، دیدم که گویی خروس سرخ رنگی مرا دوباره با منقار خود زد، و من آن را برای اسماء دختر عمیس قصه نمودم، وی گفت: تو را مردی از عجم به قتل می‏رساند، و مردم مرا امر می‏کنند که جانشین تعیین کنم، ولی خداوند چنان نیست که دینش را ضایع گرداند، و نه هم خلافتش را که نبی اش را به آن مبعوث نموده است، و اگر کاری بر من به عجله و شتاب صورت گرفت، شورا درمیان همین شش تن است، که پیامبر صاز ایشان راضی درگذشت: عثمان، علی، زبیر، طلحه، عبدالرحمن بن عوف و سعدبن ابی وقاص، و با کسی که از ایشان بیعت کردید، از وی بشنوید و اطاعت نمایید، و من میدانم که مردمانی بر این امر طعن خواهند نمود، آنان کسانی‌اند، که من با این دستم علیه‌شان به خاطر این دین جنگیده‏ام، (اگر چنین نمودند) [۱۲۵]آنان دشمنان (خدا) و کافر و گمراه‏اند و من چیزی را مهم‏تر [۱۲۶]نزدم از موضوع کلاله به شما نمی‏گذارم، به خدا سوگند، نبی خدا صدر چیزی بر من، از ابتدای صحبتش آن چنان شدت و سختی نکرده بود که در موضوع کلاله نمود، حتی که با انگشتش در سینه‏ام زد و گفت: «آیت تابستان که در آخر سوره نساء نازل شده برایت کفایت می‏کند»، و اگر من زنده ماندم، در آن مورد فیصله‏ای انجام خواهم داد، که خواننده و غیر خواننده آن را بداند، و من خداوند را بر امیران شهرها شاهد می‏آورم، که من آنان را فقط برای این فرستاده‏ام، که برای مردم دین‌شان و سنت نبی‌شان را بیاموزانند، و آنچه نزدشان پوشیده باقی ماند و ندانستند آن را به من راجع سازند، گذشته از این، ای مردم شما از دو درختی می‏خورید، که خبیث می‏پندارم شان: سیر و پیاز، به خدا سوگند، پیامبر خدا صرا می‏دیدم، که اگر بوی آن را از مردی احساس می‏نمود، دستور می‏داد و از دست وی گرفته می‏شد، و از مسجد بیرون کرده می‏شد و به بقیع آورده می‏شد، کسی که لابد آن را می‏خورد، باید با پختن بمیراندش، به این صورت وی روز جمعه برای مردم بیانیه داد، و روز چهارشنبه، که هنوز چهار روز از ذی الحجه باقی بود، مجروح گردید [۱۲۷]. این چنین در الکنز (۱۵۳/۳) آمده است.

طبرانی در الأوسط، احمد، شاشی، بیهقی و سعید بن منصور از یساربن معرور روایت نموده‏اند که گفت: عمر سبرای ما بیانیه داد و گفت: ای مردم، رسول خدا صاین مسجد را در حالی آباد نمود، که با ما مهاجرین و انصار همراهش بودیم، و وقتی ازدحام شدید گردید، باید یکی از شما بر پشت برادرش سجده کند. و قومی را دید که در راه نماز می‏گزاردند، گفت: در مسجد نماز بگزارید [۱۲۸]. این چنین در الکنز (۲۵۹/۴) آمده است.

ابن عساکر، سعیدبن منصور و تمام از عمر سروایت نموده‏اند که گفت: وقتی که عمربن الخطاب سخلیفه تعیین شد، برای مردم بیانیه داد، و گفت رسول خدا صسه روز متعه [۱۲۹]را برای ما اجازه داد، و بعد آن را حرام گردانید، به خدا سوگند، اگر زنداری را بدانم که متعه نموده است، با سنگ سنگسارش می‏کنم، مگر این که برایم چهار شاهد بیاورد، و شهادت بدهند که رسول خدا صآن را بعد از تحریمش حلال نموده است، و هر مرد ازدواج نکرده‏ای را از مسلمانان اگر چنان دریابم که متعه نموده باشد، صد دره می‏زنمش، مگر اینکه برایم چهار شاهد بیاورد، و شهادت بدهند که رسول خدا صآن را بعد از تحریمش حلال نموده است [۱۳۰]. این چنین در الکنز (۲۹۳/۸) آمده است.

و بیهقی از عبداللَّه بن سعید از جدش روایت نموده که: وی از عمربن الخطاب سکه بر منبر قرار داشت شنید که می‏گفت: ای گروه مسلمانان، خداوند از سرزمین عجم‏ها، از زنان و اولادشان غنیمت‌هایی را نصیب‌تان گردانیده است، که نصیب رسول خدا صو ابوبکر نگردانیده بود، و من می‏دانم که مردانی به زنان نزدیک خواهند شد، هرگاه برای مردی، زنی از زنان عجم اولاد آورد، [آن زن مادر فرزندش می‏شود] و شما مادران اولادتان را نفروشید، چون اگر شما این عمل را انجام دهید، احتمال دارد مردی در حال نادانی با محرم خود عمل جنسی انجام دهد [۱۳۱]. این چنین در الکنز (۲۹۲/۸) آمده است.

و ابن جریر از معرور یا ابن معرور تمیمی روایت نموده، که گفت: از عمربن الخطاب که بر منبر بلند شده بود، و دو پایه از جای نشستن رسول خدا صپایین‏تر نشسته بود، شنیدم که گفت: شما را به تقوای خداوند توصیه می‏کنم، از کسی که خداوند او را متولی امر شما گردانیده، بشنوید و اطاعت نمایید. این چنین در الکنز (۲۰۸/۸) آمده است.

و بیهقی [۱۳۲]از ابوهریره سروایت نموده، که گفت: عمربن الخطاب سدر بیانیه‏اش می‏گفت: کسی از شما که از خواهشات نفس، خشم و طمع حفاظت شود، و در سخن به صدق و راستی موفق گردد، کامیاب است، زیرا این عمل وی را به خیر سوق می‏دهد، کسی که دروغ بگوید، کار بد انجام می‏دهد، و کسی که کار بد انجام می‏دهد، هلاک می‏گردد، و زنهار که شما دست به [کبر و] فجور زنید، کسی که از خاک آفریده شد و به خاک بر می‏گردد [تکبّر و] فجور وی را کی می‏زیبد؟ امروز زنده است و فردا مرده، کار هر روز را در همان روز انجام دهید و از دعای مظلوم اجتناب نمایید، و خویشتن را در جمله مردگان بشمارید. این چنین در الکنز (۲۰۸/۸) آمده است.

و بخاری در الادب و ابن خزیمه و جعفر فریابی از قبیصه روایت نموده‏اند که گفت: از عمر سکه بر منبر قرار داشت شنیدم که می‏گفت: کسی که رحم نکند، رحم نمی‏شود، کسی که نبخشد، بخشیده نمی‏شود، کسی که توبه نکند، توبه‏اش پذیرفته نمی‏شود و کسی که تقوا پیشه نکند، محفوظ نگه داشته نمی‏شود [۱۳۳]. این چنین در الکنز (۲۰۷/۸) آمده است.

و ابونعیم در الحلیه (۵۰/۱) از عروه روایت نموده، که گفت: عمر سدر بیانیه‏اش گفت: بدانید که طمع فقر است، و به دور از طمع بودن استغناست، و انسان وقتی از چیزی ناامید شود و طمع آن در دل نگیرد، از آن مستغنی می‏شود. این را ابن المبارک نیز روایت نموده، این چنین در الکنز (۲۳۵/۸) آمده است.

و ابونعیم در الحلیه (۵۴/۱) از عبداللَّه بن خراش از کاکایش روایت نموده، که گفت: از عمربن الخطاب در بیانیه‏اش شنیدم که می‏گفت: بار خدایا، ما را متمسک به رسن خود گردان، و بر امرت ثابت‌مان ساز. احمد در الزهد، رویانی، لالکائی و ابن عساکر نیز این را روایت نموده‏اند، و افزوده‏اند: و از فضلت برای‌مان رزق نصیب گردان. چنانکه در الکنز (۳۰۳/۱) آمده است.

و احمد (۱۷/۱) از ابوسعید روایت نموده، که گفت: عمر برای مردم بیانیه داد و گفت: خداوند آنچه را خواست برای نبی اش صرخصت داد، و نبی خدا صبر راهش رفت، و حج و عمره را، طوری که خداوند امرتان نموده است بجا آرید، و فرج‏های این زنان را نگه دارید.

و احمد (۲۰/۱) از ابن زبیر روایت نموده، که گفت: از عمربن الخطاب سدر بیانیه‏اش شنیدم که می‏گفت: وی از رسول خدا صشنیده است که می‏گفت: «کسی که ابریشم را در دنیا بپوشد، در آخرت برایش پوشانیده نمی‏شود» [۱۳۴].

و احمد (۳۴/۱) از ابوعبیده مولای عبدالرحمن بن عوف روایت نموده که: وی در عید با عمربن الخطاب حاضر بود، و او قبل از این که خطبه ایراد کند، عید را بدون اذان و اقامت به جای آورد، و بعد از آن خطبه خواند و گفت: ای مردم، رسول خدا صاز روزه این دو روز منع نموده است، یکی از آن‏ها روزی است که روزه‌تان را در آن افطار می‏کنید، و آن روز روز عید [فطر] است، و دیگرش روزی است که در آن از قربانی‏هایتان می‏خورید [۱۳۵].

و احمد (۴۳/۱) از علقمه بن وقاص لیثی روایت نموده، که وی از عمربن الخطاب سدر حالی که برای مردم بیانیه می‏داد شنید، که می‏گفت: از رسول خدا صشنیدم که می‏فرمود: «عمل منوط به نیت است، و برای هر شخص همانچه است که نیت نموده، کسی که هجرتش به‌سوی خدا و رسول وی باشد، هجرتش به‌سوی خدا و رسولش است، و کسی که هجرتش برای به دست آوردن دنیا، یا با نکاح در آوردن زنی باشد، هجرتش به‌سوی همانچه است، که به‌سوی آن هجرت نموده است» [۱۳۶].

و ابن سعد (۳۲۲/۳) از سلیمان بن یسار روایت نموده، که گفت: در زمان قحطی رماده عمربن الخطاب برای مردم بیانیه داد و گفت: ای مردم، از خداوند در نفس‏های خویش بترسید، و همچنان در آن امرتان که از مردم غائب است، من به شما آزمایش شده‏ام و شما به من، و من نمی‏دانم که قهر و خشم بر من است و نه بر شما، یا که بر شماست و نه بر من، و یا این که مرا و شما را فراگرفته است، بنابراین بیایید به خدا دعا کنیم، تا قلب‏هایمان را اصلاح نماید، رحم‌مان بکند و خشکسالی و قحطی را از ما دور کند، می‏افزاید: و در آن روز عمر دست‌هایش را بلند نموده بود و دعا می‏کرد، و مردم هم دعا می‏نمودند، وی مدت درازی گریست و مردم هم گریه نمودند، و بعد از آن پایین گردید.

احمد (۴۴/۱) از ابوعثمان نهدی روایت نموده، که گفت: من زیر منبر عمر در حالی نشسته بودم، که وی برای مردم بیانیه می‏داد، در بیانیه‏اش گفت: از رسول خدا صشنیدم که می‏گوید: «بیشتری خوفم بر این امت، از هر منافق عالمزبان است» [۱۳۷]. و بیانیه‏های عمر در باب اجتماع کلمه و اتحاد احکام گذشت.

[۱۲۲] صحیح. احمد (۱/ ۲۳). [۱۲۳] یعنی: حد رجم و دره زدن را نمی‏یابیم، بلکه فقط حد دره زدن را می‏یابیم. [۱۲۴] مالک (۱۵۱۳) از سعید بن عمر. [۱۲۵] به نقل از مسلم. [۱۲۶] کلاله شخصی است که وفات نماید و از خود نه فرزندی بجا بگذارد و نه پدری. م. [۱۲۷] صحیح. احمد (۱/ ۱۵) و مسلم در المساجد (۷۸). [۱۲۸] احمد (۱/ ۳۲). [۱۲۹] متعه ازدواجی است که تا مدت معینی صورت بگیرد. م. [۱۳۰] حسن. ابن ماجه (۱۹۶۳) آلبانی آن را حسن دانسته است. [۱۳۱] بیهقی (۱۰/ ۳۴۴). [۱۳۲] بیهقی (۳/ ۲۱۵). [۱۳۳] حسن. بخاری در ادب المفرد (۳۷۱) آلبانی آن را در صحیح الادب (۲۸۶) حسن دانسته است. نگا: الصحیحة (۴۸۳). [۱۳۴] صحیح. احمد (۱/ ۲۰). [۱۳۵] صحیح. احمد (۱/ ۴۰). [۱۳۶] صحیح. احمد (۱/ ۲۵-۴۳) بخاری (۱) (۵۰۷۰) مسلم (۱۵۵) در کتاب الامارة و ابوداوود (۲۲۰۱) و ترمذی (۱۶۷۴) و نسائی (۱/ ۵۸- ۵۹) و ابن ماجه (۷۲۲۷). [۱۳۷] صحیح. احمد (۱/ ۴۴) طبرانی (۱۸/ ۲۳۷) آلبانی آن را در صحیح الجامع (۱۵۵۴) و الصحیحة (۳/ ۱۰) (۴۲۲۷).