حیات صحابه – جلد ششم

فهرست کتاب

آنچه برای مردی که سعد را در روز قادسیه اذیت نموده بود رسید

آنچه برای مردی که سعد را در روز قادسیه اذیت نموده بود رسید

ابونعیم در الدلائل (ص۲۰۷) از عبدالملک بن عمیر روایت نموده، که گفت: مردی از مسلمانان نزد سعد بن ابی وقاص سآمد و گفت:

نقاتل حتى ينزل الله نصرهُ
وسعد بباب القادسية معصم
فاُبنا وقد آمت نساء كثيرة
ونِسوة سعد ليس فيهن أيِّمُ

ترجمه: «ما می‏جنگیم تا خداوند نصرتش را نازل گرداند، و سعد بر دروازه قادسیه ایستاده است و نمی‏جنگد، ما در حالی بر می‏گردیم که زنان زیادی بیوه شده‏اند، ولی در جمله زنان سعد بیوه‏ای نیست».

این خبر برای سعد رسید، وی دستش را بلند نمود و گفت: بارخدایا، زبانش را و دستش را از من به آنچه خواستی بازدار. بنابراین وی در روز قادسیه به تیر زده شد، و زبانش قطع گردید، و دستش هم قطع شد و به قتل رسید [۴۱۲].

طبرانی این را از قبیصه بن جابر روایت نموده که: روز قادسیه یک پسر عموی ما گفت:... و آن دو بیت را متذکر شده است. مگر این که در روایت وی آمد: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ نَصْرَهُ». ترجمه: «آیا نمی‏بینی که خداوند نصرتش را نازل فرموده است». و این قولش برای سعد رسید، گفت: زبانش گنگ و دستش از کار بیفتد، آن گاه تیری آمد و بر دهنش اصابت نمود، و وی گنگ گردید، بعد از آن دستش در جنگ قطع گردید. سعد گفت: مرا بر تخته دروازه‏ای حمل نمایید، وی در حالی که بر دوش حمل می‏شد، بیرون کرده شد، بعد از آن پشتش - در آن زخم‌هایی وجود داشت - برهنه گردید آن گاه مردم از عذر وی خبر شدند، و معذورش دانستند، و سعد مردی بود که به جبن و بزدلی نسبت داده نمی‏شد. و در روایتی آمده: «يقاتل حتى ينزل الله نصره». ترجمه: «می‏جنگد تا این که خداوند نصرتش را نازل کند»، و افزوده: و دستش قطع گردید و به قتل رسید. هیثمی (۱۵۴/۹) می‏گوید: طبرانی این را به دو اسناد روایت نموده، و رجال یکی از آن‏ها ثقه‏اند.

[۴۱۲] طبرانی (۱/ ۱۴۱).