آنچه برای مردی که سعد را در روز قادسیه اذیت نموده بود رسید
ابونعیم در الدلائل (ص۲۰۷) از عبدالملک بن عمیر روایت نموده، که گفت: مردی از مسلمانان نزد سعد بن ابی وقاص سآمد و گفت:
نقاتل حتى ينزل الله نصرهُ
وسعد بباب القادسية معصم
فاُبنا وقد آمت نساء كثيرة
ونِسوة سعد ليس فيهن أيِّمُ
ترجمه: «ما میجنگیم تا خداوند نصرتش را نازل گرداند، و سعد بر دروازه قادسیه ایستاده است و نمیجنگد، ما در حالی بر میگردیم که زنان زیادی بیوه شدهاند، ولی در جمله زنان سعد بیوهای نیست».
این خبر برای سعد رسید، وی دستش را بلند نمود و گفت: بارخدایا، زبانش را و دستش را از من به آنچه خواستی بازدار. بنابراین وی در روز قادسیه به تیر زده شد، و زبانش قطع گردید، و دستش هم قطع شد و به قتل رسید [۴۱۲].
طبرانی این را از قبیصه بن جابر روایت نموده که: روز قادسیه یک پسر عموی ما گفت:... و آن دو بیت را متذکر شده است. مگر این که در روایت وی آمد: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ نَصْرَهُ». ترجمه: «آیا نمیبینی که خداوند نصرتش را نازل فرموده است». و این قولش برای سعد رسید، گفت: زبانش گنگ و دستش از کار بیفتد، آن گاه تیری آمد و بر دهنش اصابت نمود، و وی گنگ گردید، بعد از آن دستش در جنگ قطع گردید. سعد گفت: مرا بر تخته دروازهای حمل نمایید، وی در حالی که بر دوش حمل میشد، بیرون کرده شد، بعد از آن پشتش - در آن زخمهایی وجود داشت - برهنه گردید آن گاه مردم از عذر وی خبر شدند، و معذورش دانستند، و سعد مردی بود که به جبن و بزدلی نسبت داده نمیشد. و در روایتی آمده: «يقاتل حتى ينزل الله نصره». ترجمه: «میجنگد تا این که خداوند نصرتش را نازل کند»، و افزوده: و دستش قطع گردید و به قتل رسید. هیثمی (۱۵۴/۹) میگوید: طبرانی این را به دو اسناد روایت نموده، و رجال یکی از آنها ثقهاند.
[۴۱۲] طبرانی (۱/ ۱۴۱).