حیات صحابه – جلد ششم

فهرست کتاب

معاذ و گرفتن شیطانی در زمان پیامبر ص

معاذ و گرفتن شیطانی در زمان پیامبر ص

طبرانی از بریده سروایت نموده، که گفت: برایم خبر رسید که معاذبن جبل سشیطانی را در زمان رسول خدا صگرفته بود، نزدش آمدم و گفتم: برایم خبر رسیده که تو شیطان را در زمان رسول خدا صگرفته بودی، گفت: آری، رسول خدا صخرمای صدقه را برای من تحویل داده بود، من آن را در اطاقی گذاشتم، و هر روز در آن کمی و نقصان می‏یافتم، از این موضوع به پیامبر خدا صشکایت نمودم، برایم گفت: «این عمل شیطان است، در کمینش بنشین»، من شبی در کمین وی نشستم. هنگامی که اندکی از شب سپری گردید، به صورت فیل آمد. وقتی به دروازه رسید، از رخنه دروازه به غیر صورتش داخل گردید، و به خرما نزدیک شد، و به بلعیدن آن شروع نمود، من لباس هایم را محکم نمودم، و در بغل گرفتمش و گفتم: شهادت می‏دهم که معبود بر حقی جز خدا نیست و محمد بنده و رسول اوست. ای دشمن خدا، به خرمای صدقه حمله نمودی و آن را گرفتی، در حالی که آنان (فقرای صحابه) از تو به این مستحق‏تراند. تو را به رسول خدا صپیش می‏کنم و رسوایت می‏سازد. آن گاه او برایم تعهد سپرد که دیگر برنگردد. بعد صبحگاهان نزد رسول خدا صرفتم، گفت: «اسیرت چه کرد؟» گفتم: برایم تعهد سپرد که برنگردد، فرمود: «وی بر می‏گردد، در کمینش باش»، باز شب دوم در کمینش نشستم، وی مثل عمل قبلی اش را انجام داد، من مثل عملم را با وی انجام دادم، و برایم تعهد سپرد که برنگردد، بنابراین رهایش ساختم. باز صبحگاهان نزد رسول خدا صرفتم تا برایش خبر دهم، ناگهان متوجه شدم که صدا کننده وی فریاد می‏کند: معاذ کجاست؟ برایم گفت: «ای معاذ اسیرت چه کرد؟» برایش خبر دادم، برایم گفت: «وی برمی گردددر کمینش باش»، باز شب سوم در کمینش نشستم، و او مثل همان عملش را انجام داد، و من مثل همان عملم را انجام دادم و گفتم: ای دشمن خدا، دوبار برایم تعهد سپردی، و این بار سوم است، تو را حتماً به رسول خدا صپیش می‏کنم و رسوایت می‏سازد. گفت: من شیطان عیال داری هستم، و از نصیبین [۲۸۵]آمده‏ام. اگر چیزی غیر از این را به دست می‏آوردم، نزدت نمی‏آمدم. ما در این شهرتان بودیم، تا این که رفیق‏تان مبعوث گردید. هنگامی که دو آیت بر وی نازل شد، ما را از آنجا راند، و در نصیبین استقرار یافتیم، و [آن دو آیت] در هر خانه‏ای که خوانده شوند، شیطان سه شب در آن داخل نمی‏شود. اگر رهایم نمایی آن دو آیت را برایت می‏آموزانم، گفتم: آری، [رهایت می‏کنم]، گفت: آیة الکرسی، و آخر سوره بقره[آمن الرسول...] تا آخر سوره. بنابراین رهایش ساختم، باز بامداد نزد رسول خدا صرفتم تا برایش خبر دهم، ناگهان متوجه شدم، که منادیش فریاد می‏کند: معاذبن جبل کجاست؟ هنگامی که نزدش داخل شدم، برایم گفت: «اسیرت چه کرد؟» گفتم: برایم تعهد سپرد که دیگر نیاید، و آنچه را گفته بود برایش خبر دادم، رسول خدا صفرمود: «خبیث راست گفته است، ولی دروغگوست». می‏گوید: بعد از آن من آن دو آیت را بر آن می‏خواندم، و در آن دیگر نقصان و کمی نمی‏یافتم [۲۸۶]. هیثمی (۳۲۲/۶) می‏گوید: این را طبرانی از شیخ خود یحیی بن عثمان بن صالح روایت نموده، و او ان شاءاللَّه راستگوست. چنانکه ذهبی گفته، ابن ابی حاتم می‏گوید: درباره وی حرف‌هایی زده‏اند، و بقیه رجال آن ثقه دانسته شده‏اند. و ابونعیم این را در الدلائل (ص۲۱۷) از ابواسود دؤلی از معاذ به مانند آن روایت کرده است.

[۲۸۵] مکانی است در جزیره عرب و اکنون مربوط ترکیه است. [۲۸۶] سند آن ضعیف است. طبرانی (۲۰/ ۵۱) هیمثی (۶/ ۲۱) می گوید: رجال آن همه ثقه هستند و در برخی از آن ضعف هست. نگا: المجمع (۶/ ۳۲۲).