بیانیههایش هنگامی که به خلافت برگزیده شد
ابن سعد، محاملی و غیر ایشان از عروه روایت نمودهاند که گفت: هنگامی که ابوبکر سبه خلافت رسید، برای مردم بیانیه داد، و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: اما بعد، ای مردم: من امرتان را به دوش گرفتم و بهترتان نیستم، ولی قرآن نازل شده است، و پیامبر صسنتها را به جای گذاشته است، و برای ما آموزانیده است، که بهترین زیرکی و دانایی تقواست، و بدترین حماقت و بیخردی فجور است، ضعیف نزد من قویتر از همه شماست، تا حق وی را برایش بگیرم، و قوی نزد من ضعیفتر از همه شماست، تا حق را از وی بگیرم. ای مردم: من پیروز هستم و نه مبتدع، اگر خوب نمودم یاری ام کنید، و اگر کج شدم راستم نمایید، با این گفتهام، از خداوند برای خودم و شما مغفرت میطلبم. این چنین در الکنز (۱۳۰/۳) آمده است. و دینوری این را از عبداللَّه بن عکیم روایت نموده، که گفت: هنگامی که با ابوبکر بیعت صورت گرفت، به منبر بلند شد، و یک پله از جای نشستن پیامبر صپایین گردید، و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: ای مردم، بدانید که خوبترین زیرکی و دانایی... و مانند آن را متذکر شده، و در آخرش افزوده: و نفسهایتان را قبل از این که محاسبه شوید، محاسبه نمایید، و هر قومی که جهاد را بگذارد، خداوند دچار فقرشان میکند، و در هر قومی که فساد اخلاقی ظاهر شود، خداوند ایشان را دچار مصیبت عام میسازد، شما تا آن وقت از من اطاعت کنید، که من از خدا اطاعت نمودم، و وقتی از خدا و رسولش نا فرمانی نمودم، طاعت من بر شما لازم نیست، با این گفتهام، از خداوند برای خودم و شما آمرزش میطلبم. این چنین در الکنز (۱۳۵/۳) آمده است، و بیهقی (۳۵۳/۶) این را از حسن روایت نموده... و برخی آن چه را گذشت ذکر نموده، و بعد از این قولش و بدترین حماقت و بیخردی فجور است، افزوده: آگاه باشید، صداقت و راستی نزدم امانت است، و دروغ خیانت، و بعد از این قولش من بهتر شما نیستم افزوده: - حسن [۹۵]گفته: به خدا سوگند، وی بدون منازعه و دفاع بهتر ایشان است، ولی مؤمن نفس خود را کم میآورد - و افزوده: بعد از آن گفت: دوست دارم، این امر را یکی از شما به عوض من به عهده میگرفت - حسن میفزاید: به خدا سوگند، راست فرمود - اگر شما از من آنچه را طلب نمایید، که خداوند توسط وحی برای نبی اش عنایت میفرمود، آن پدیده نزدم نیست، من فقط بشر هستم و باید نگهداری و محافظتم کنید [۹۶].
این را ابوذر هروی و ابن راهویه، چنان که در الکنز (۱۲۶/۳) آمده، از حسن روایت نمودهاند که: ابوبکر صدیق بیانیه داد، و گفت: من به خدا سوگند بهتر شما نیستم، و این مقامم را بد میدیدم و دوست داشتم کسی از شما میبود که این را به عوض من به عهده میگرفت، آیا گمان میکنید، که من در میان شما به سنت و روش رسول خدا صعمل میکنم؟ [۹۷]در این صورت به این امر قیام نمیکنم، رسول خدا صتوسط وحی نگه داشته میشد، و همراهش ملک بود، و من شیطانی دارم که برایم نزدیک میشود، وقتی غضب شدم، خود را از من باز دارید، تا شما را نزنم، آگاه باشید، حفاظت و نگهداری ام کنید، اگر راست بودم یاری ام نمایید، و اگر کج شدم راستم نمایید. حسن میگوید: این بیانیهای است، که به خدا سوگند، مثل آن بعد از آن ایراد نشده است [۹۸]. و ابوذر هروی در الجامع از قیس بن ابی حازم این را به اختصار، چنان که در الکنز (۱۳۶/۳) آمده، روایت نموده است، و در روایت وی آمده: من بشر هستم، به حق میرسم و خطا هم میکنم، اگر به صواب رسیدم، خدا را بستایید، و اگر خطا نمودم، راستم نمایید.
و احمد هم چنان این را از قیس بن ابی حازم روایت نموده، که گفت: من نزد ابوبکر صدیق خلیفه رسول خدا صیک ماه بعد از وفات پیامبر صنشسته بودم، میفزاید: وی قصهای را متذکر شد، آن گاه در میان مردم صدا کرده شد: (الصلاه جامعه)، آنگه مردم جمع شدند، و او به منبر بلند گردید - منبری که برایش ساخته شده بود، و او بر آن بیانیه میداد - و آن نخستین بیانیه در اسلام بود [۹۹]، میگوید: پس از حمد و ثنای خداوند گفت: ای مردم، من دوست دارم، که این را غیر از من به عهده میگرفت، اگر مرا در این کار به روش نبیتان مؤاخذه نمایید، طاقت آن را ندارم، چون وی از شیطان معصوم بود، روحی از آسمان برایش نازل میگردید [۱۰۰]. هیثمی (۱۸۴/۵) میگوید: در این عیسی بن مسیب بجلی آمده، و ضعیف میباشد. و در (۲۶/۳) بخشی از این بیانیه از طریق عیسی بن عطیه نزد طبرانی گذشت، که گفت: ای مردم، مردم به خوشی و به زور داخل اسلام شدهاند، آنان در پناه خدا و همسایگان خدایند، اگر توانستید که خداوند شما را از چیزی در ذمهاش مطالبه نکند این کار را انجام دهید، من شیطانی دارم، که نزدم حاضر میشود، وقتی مرا دیدید غضب شدهام، خود را از من باز دارید، تا شما را عقاب نکنم، ای مردم! دست آوردهای غلامهایتان را خوب مورد ارزیابی قرار دهید، چون برای گوشتی که از حرام نمو کرده است نمیسزد که داخل جنت شود [۱۰۱].
و طبرانی این را در التاریخ (۴۶./۲) از عاصم بن عدی روایت نموده، که گفت: منادی ابوبکر به فردای وفات رسول خدا صبه خاطر پوره نمودن لشکر اسامه صدا نمود، آگاه باشید! هیچکس از عسکرهای اسامه در مدینه باقی نماند، و باید به اردوگاهش در جرف بیرون شود، و خود در میان مردم برخاست و پس از حمدوثنای خداوند گفت:ای مردم! من هم چون شما هستم، نمیدانم شاید شما مرا به آنچه مکلف سازید، که رسول خداصتوانایی آن را داشت، خداوند محمد را از عالمیان برگزیده است، و از آفات نگاهش داشته، و من پیروی کننده هستم و نه مبتدع، اگر راست باقی ماندم پیرویام نمایید، و اگر کج شدم راستم سازید، رسول خداصدر حالی درگذشت که هیچ کسی از این امت، از وی طالب ظلمی به مقدار زدن یک تازیانه یا کمتر از آن نبود، آگاه باشید، من شیطانی دارم،که برایم پیش میشود، وقتی که نزدم آمد، از من خود را باز دارید تا شما را نزنم، و شما در مدت و وقتی صبح و بیگاه میکنید، که علم آن نزدتان غایب است، اگر توانستید، که این مهلت در حالی برود که شما در عمل صالح قرار داشته باشید،این کار را بکنید، و این را جز به توفیق خداوند نمیتوانید، بنابراین در همین مهلت اجلهایتان، قبل از اینکه اجلهایتان شما را به انقطاع اعمال بسپارد، بهسوی کارهای خیر شتاب و مسابقه نمایید، چون قومی اجلهایشان را فراموش نمودند، و اعمالشان را برای غیرشان گردانیدند، زنهار که شما هم مثل آنان باشید، کوشش نمایید، کوشش نمایید، تیزی نمایید، تیزی نمایید، نجات یابید، نجات یابید، چون در عقبتان طالبیست سریع و تیز، اجلی که مرورش تیز است، از مرگ بترسید، و از پدران و فرزندان و برادران عبرت بگیرید، و به زندگان همانطور غبطه ورزید، که به مردگان غبطه میورزید [۱۰۲].
و ابن زنجویه در کتاب الاموال از سعیدبن ابی مریم روایت نموده، که گفت: برایم خبر رسید که: وقتی ابوبکر سبه خلافت برگزیده شد، به منبر بلند گردید، و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: به خدا سوگند، اگر کارهایتان در حضور داشت ما ضایع نمیشد، دوست داشتم این مسؤولیت به دوش مبغوضترینتان نزد من میبود، و باز برای وی خیری نمیبود، آگاه باشید، (بدون تردید) بدبختترین مردم در دنیا و آخرت پادشاهاناند، ایشان سرهای خویش را بلند نموده به طرف وی متوجه شدند، گفت: آرام باشید، شما عجله دارید، هر پادشاهی که به قدرت برسد، خداوند قبل از این که او را به پادشاهی برساند، ملک و پادشاهی که به قدرت برسد، خداوند قبل از این که او را به پادشاهی برساند، ملک و پادشاهی اش را میداند، و نصف عمرش را کم میکند، و ترس و اندوه را نصیبش میگرداند، و در آنچه در دستش قرار دارد بیرغبتش میگرداند، و به آنچه در دست مردم قرار دارد راغب و علاقمندش میگرداند، به این صورت اگرچه طعام خوب بخورد، و لباس نیکو بپوشد، زندگی اش تنگ میشود، تا این که سایهاش از بین برود و نفسش بیرون گردد، و نزد پروردگارش وارد شود، و او وی را به شدت حسابی و بازرسی نماید، و بخشش برای وی کم گردد، آگاه باشید، مساکین همان کسانیاند، که بخشیده شدهاند، آگاه باشید، مساکین همان کسانیاند، که بخشیده شدهاند، آگاه باشید، مساکین همان کسانیاند که بخشیده شدهاند. این چنین در الکنز (۱۶۲/۳) آمده است.
[۹۵] وی حسن بصری است. [۹۶] ضعیف. بیهقی (۶/ ۳۵۳) سند آن منقطع است زیرا حسن بصری از ابوبکر نشنیده است. [۹۷] یعنی: آن طور که رسول خدا صدر جاده شریعت مستقیم بود و از نزدش لغزش و گناهی سر نمیزد من آن طور نیستم، چون وی صمعصوم بود و من معصوم نمیباشم.م. [۹۸] ضعیف. زیرا منقطع است. [۹۹] یعنی: اولین بیانیه ابوبکر صدیق بود. [۱۰۰] ضعیف. احمد (۱/ ۱۳) در سند آن عیسی بن المسیب البجلی ضعیف است: المجمع (۵/ ۱۸۴). [۱۰۱] ضعیف. طبرانی. در سند آن عیسی بن سلیمان ضعیف است. همچنین عیسی بن عطیة را هیثمی (۵/ ۱۸۳) نشناخته است. [۱۰۲] طبرانی (۲/ ۴۶۰).