برکت در خرما در حفر خندق
ابونعیم در الدلائل (ص۱۸۰) از سعیدبن میناء روایت نموده که: دختر بشیربن سعد خواهر نعمان بن بشیر گفت: مرا عمره دختر رواحه لطلب نمود، و به پری هر دو دستش در جامهام برایم خرما داد و گفت: ای دخترم، نزد پدرت و مامایت (دایی) عبداللَّه بن رواحه برو و غذای چاشتشان را برسان. میگوید: من آن را گرفتم، و به راه افتادم، و - در حالی که پدر و مامایم را جستجو میکردم - از نزد رسول خدا صعبور نمودم، گفت: «ای دخترم، بیا، همراهت چیست؟» گفتم: ای رسول خدا، این خرمایی است که مادرم آن را برای پدرم بشیربن سعد و مامایم عبداللَّه بن رواحه روان نموده، که به آن غذای چاشت خود را بخورند، گفت: «بیاور آن را»، من آن را در کف هر دو دست پیامبر صریختم، و آن را هم پر ننمود، بعد از آن امر نمود، و لباسی هموار گردید، و خرما را بر آن ریخت، و روی لباس پراکنده گردید. بعد از آن به شخصی که نزدش بود گفت: «اهل خندق را صدا کن، که برای غذای چاشت (ظهر) بیایند»، و اهل خندق بر آن جمع گردیدند، و به خوردن آن پرداختند و آن زیاد شده میرفت، حتی که اهل خندق هم سیر شدند، و خرما از اطراف جامه میافتاد، این را در البدایه (۱۱۶/۶) از ابن اسحاق از سعید به مانند آن روایت نموده است، مگر این که در آن آمده: بعد از آن دستور داد، و جامهای برایش هموار گردید، و خرما را طلب نمود و بالای جامه انداخت.