حیات صحابه – جلد ششم

فهرست کتاب

پندها و اندرزهای سلمان فارسی س

پندها و اندرزهای سلمان فارسی س

ابونعیم در الحلیه (۲۰۷/۱) از جعفربن برقان روایت نموده، که گفت: برای ما خبر رسیده، که سلمان فارسی می‏گفت: سه چیز مرا خندانید و سه چیز گریانید، از امیدوار دنیا خندیدم، در حالی که مرگ در طلبش است، و از غافلی خندیدم، که از وی غفلت کرده نمی‏شود [۲۰۶]، و از کسی که خنده شدید و می‏نماید خندیدم، چون وی نمی‏داند که با این عمل آیا پروردگارش را خشمگین می‏سازد، یا راضی می‏گرداند. و سه چیز گریانیدم: جدایی دوستان، محمد صو حزبش، پیش آمد هولناک در وقت سختی جان کندن و ایستادن در پیش روی پروردگار عالمیان، هنگامی که نمی‏دانم، برگشتم به‌سوی دوزخ می‏باشد یا به‌سوی جنت.

و ابونعیم در الحلیه (۲۰۴/۱) از سلمان سروایت نموده، که گفت: خداوند تعالی، وقتی برای بنده‏ای اراده شر یا هلاکت نماید، حیا را از وی می‏کشد، و او را مبغوض و منفور می‏یابی، وقتی مبغوض و منفور گردید، رحمت از وی کشیده می‏شود، و وی را بداخلاق و زشت می‏یابی، وقتی اینطور گردید، امانت از وی کشیده می‏شود، و او را خاین می‏یابی، و وقتی اینطور گردید، گردن بند اسلام از گردنش کشیده می‏شود، و لعین و ملعون می‏گردد.

و ابونعیم در الحلیه (۲۰۷/۱) از سلمان سروایت نموده، که گفت: مثال مؤمن در دنیا، چون مثال مریضی است که طبیبش همراهش است و درد و دوایش را می‏داند، پس وقتی چیزی را اشتها نمود که برایش ضرر می‏رساند، وی را باز می‏دارد، و می‏گوید: به آن نزدیک مشو، چون تو اگر به آن دست یابی هلاکت می‏کند، و او را تا آن وقت منع می‏نماید، که از دردش تندرست شود، مؤمن هم همینطور است، اشتهای چیزهای زیادی را، که غیر خودش آن‏ها را در زندگی دارد، می‏کند، ولی خداوند وی را منع می‏کند، و از آن باز می‏داردش، تا این که می‏میراندش و داخل جنتش می‏کند.

و ابونعیم در الحلیه (۲۰۵/۱) از یحیی بن سعید روایت نموده که: ابودرداء برای سلمان بنوشت: به سرزمین مقدس بیا، سلمان برایش نوشت: زمین هیچ کسی را مقدس نمی‏سازد، انسان را فقط عملش مقدس می‏سازد، برایم خبر رسیده، که طبیب [۲۰۷]گردانیده شده‏ای، اگر درست و سالم بسازی، خوشی بادا برایت، و اگر خود را طبیب وانمود سازی و طیبی نباشی، از این بترس که انسانی را به قتل رسانی و داخل دوزخ شوی [۲۰۸]. ابودرداء بعد از آن وقتی میان دو تن فیصله می‏نمود، و آنان از نزدش روی می‏گردانیدند، به‌سوی‌شان می‏نگریست و می‏گفت: سوگند به خدا، طبیب نمایشی بوده‏ام برگردید، و قصه‌تان را برایم دوباره بگویید.

[۲۰۶] یعنی فرشته‏های موظف از وی غافل نیستند. [۲۰۷] در اینجا مراد از طبیب قاضی است زیرا حضرت عمر سوی را در دمشق به عنوان قاضی منصوب نموده بود. [۲۰۸] موضوع (دروغین). ابونعیم (۱/ ۲۰۴) ابن ماجه (۴۰۵۴) آلبانی آن را موضوع دانسته است.