اصحاب و دیدن عذاب گرفتاران در شکنجه و تعذیب
طبرانی از ابن عمر بروایت نموده، که گفت: من در اطراف بدر راه میپیمودم، که ناگهان مردی از حفرهای بیرون شد، و در گردنش زنجیر بود، و صدایم کرد: ای عبداللَّه، برایم آب بده، ای عبداللَّه، برایم آب بده، ای عبداللَّه، برایم آب بده. نمیدانم اسمم را میدانست و یا به فراخواندن عرب فرایم خواند [۲۹۷]، و مرد دیگری از همان حفره بیرون شد، و در دستش تازیانه بود، و صدایم کرد: ای عبداللَّه، برایش آب مده، چون وی کافر است، و بعد از آن او را با شمشیر زد، و او به حفرهاش برگشت. من به سرعت نزد پیامبر صآمدم، و موضوع را برایش خبر دادم. برایم گفت: «آیا وی را دیدی؟» گفتم: آری، گفت: «وی دشمن خدا، ابوجهل است، و تا روز قیامت همان عذابش میباشد». هیثمی (۸۱/۶) میگوید: این را طبرانی در الأوسط روایت نموده، و در آن کسی است که من نمیشناسم.
[۲۹۷] عربها کسی را که نامش را نمیدانستندبه نام «عبداللَّه»، «بنده خدا»، صدا میکردند، چون نام ابن عمر ب«عبداللَّه» بود، بنأً میگوید: وقتی آن شخص عبداللَّه گفته آواز کرد نمیدانم که نامم را دانسته بود و یا طبق عادت عرب آواز کرد. م.