از بین رفتن اثر گرمی و سردی از علی به سبب دعای پیامبر صبرایش
ابن ابی شیبه، احمد، ابن ماجه، بزار، ابن جریر - و صحیحش دانسته -، طبرانی در الأوسط، حاکم و بیهقی در الدلائل از عبدالرحمن بن ابی لیلی روایت نمودهاند، که گفت: علی سدر زمستان، زیر یک ازار و چادر و دو جامه نازک بیرون میشد، و در تابستان با قبای پر شده و جامه سنگین بیرون میگردید، مردم گفتند [۴۰۱]اگر این مسئله را برای پدرت بگویی، چون او همراهش شب نشینی دارد، بهتر میشود. آن گاه پدرم را پرسیدم و گفتم: مردم چیزی را از امیرالمؤمنین دیدهاند، که آن را نامأنوس پنداشتهاند. گفت: و آن چیست؟ گفتم: در گرمای شدید، با داشتن قبای پر شده و جامه سنگین بیرون میگردد، و پروای آن را ندارد، و در سرمای شدید، با داشتن دو جامه نازک و دو چادر بیرون میشود، و پروای آن را ندارد، و خود را از سردی نگه نمیدارد، آیا در این باره چیزی شنیدهای؟ چون مرا دستور دادهاند، تا تو را بپرسم، که وقتی از طرف شب نزد وی نشستی از موضوع سؤالش کنی. بعد او شب نزد وی نشست و گفت: ای امیرالمؤمنین، مردم چیزی را از تو پرسیدهاند، گفت: چه را؟ گفت: در گرمی شدید، در قبای پر شده و جامه سنگین بیرون میشوی، و در سرمای شدید، در دو جامه نازک و دو چادر بیرون میگردی، و پروای آن را نمیکنی، و خود را از سردی نگه نمیداری!! گفت: ای ابولیلی، در خیبر همراه ما نبودی؟ گفت: بلی، به خدا سوگند، همراهتان بودم. گفت: رسول خدا صابوبکر را فرستاد و او با مردم حرکت نمود، تا این که شکست خورد و برگشت، بعد عمر را روان نمود و با مردم شکست خورد و بهسوی پیامبر صبرگشت [۴۰۲]، آن گاه رسول خدا صگفت: «بیرق را برای مردی میدهم، که خدا و پیامبرش را دوست میدارد، و خداوند برایش فتح نصیب میکند، و فرار کننده نیست»، بنابراین کسی را نزد من روان نمود، و نزدش در حالی آمدم، که چشم درد بودم و چیزی را دیده نمیتوانستم، وی آب دهنش را در چشمهایش انداخت و گفت: «بار خدایا، وی را از گرمی و سردی نگه دار»، و بعد از آن دیگر گرمی و سردی مرا اذیت نکرده است [۴۰۳]. این چنین در المنتخب (۴۴/۵) آمده است.
و ابونعیم در الدلائل (ص۱۶۶) از عبدالرحمن به شکل مختصر این را روایت کرده است، و در روایت وی آمده: آب دهنش را به کفهای دستش انداخت، و آنها را بر چشمهای من مالید و گفت: «بار خدایا، گرمی و سردی را از وی ببر»، سوگند به ذاتی که او را به حق مبعوث نموده، از هیچ یک آنان تاکنون و همین ساعت اذیتی احساس نکردهام. هیثمی (۱۲۲/۹) میگوید: این را طبرانی در الأوسط روایت نموده، و اسناد آن حسن است. و در روایت دیگری نزد وی از سویدبن غفله سآمده، که گفت: با علی ملاقات کردیم، و در زمستان دو جامه بر تن داشت. گفتیم: در این سرزمین ما فریبمخور، این سرزمین ما سرد است، و مثل سرزمین تو نیست. گفت: من سرد خور بودم، و هنگامی که رسول خدا صبه خیبر روانم نمود، گفتم: چشمم درد میکند، وی آب دهنش را در چشم هایم انداخت، و من دیگر اثری از گرمی و سردی را احساس نکردم، و نه هم چشم هایم دردی کرد. و در موضع دیگری (۱۲۴/۹) بعد از اینکه حدیث را از ابولیلی متذکر شده، گفته: این را بزار روایت نموده، و در آن محمدبن عبدالرحمن بن ابی لیلی آمده، و وی دچار سوء حافظه میباشد، و بقیه رجال آن رجال صحیحاند.
[۴۰۱] یعنی برای عبدالرحمن بن ابی لیلی. [۴۰۲] در سیرت ابن هشام آمده: ابوبکر و عمر بشکست نخوردند، بلکه برایشان فتح نصیب نگردید و صحیح هم همان است که در سیر آمده. [۴۰۳] احمد (۵/ ۳۳۳، ۳۵۸) حاکم (۳/ ۱۰۹) و بیهقی در الدلائل (۴/ ۲۰۵).