عزت و اکرامشان برای سعدبن معاذ
ابن سعد (۴۲۸/۳) از سلمه بن اسلم سروایت نموده، که گفت: رسول خدا صرا، در حالی که ما بر دروازه قرار داشتیم، دیدم، میخواستیم از دنبالش وارد شویم، بعد رسول خدا صدر حالی داخل گردید، که در خانه کس دیگری جز سعد که با چادری پوشانیده شده بود وجود نداشت، میگوید: دیدمش که از شانههای کسانی عبور میکند،هنگامی دیدمش توقف نمودم، و به سویم اشاره نمود که: توقف کن، من ایستادم، و کسی را که در عقبم قرار داشت نیز بر گردانیدم، پیامبر صساعتی نشست و بعد از آن بیرون گردید، گفتم: ای رسول خدا صمن هیچ کس را نمیدیدم و تو را چنان میدیدم که از شانهها میگذشتی. رسول خدا صگفت: «جای نشستن نیافتم، تا این که ملکی یکی از بالهایش را برایم جمع نمود و من نشستم»، و رسول خدا صمیگفت: «خوشی بادا برایت ای ابوعمرو!! خوشی بادا برایت ای ابوعمرو!! خوشی بادا برایت ای ابوعمرو!!». و بزار از ابن عمر بروایت نموده، که گفت: رسول خدا صفرمود: «برای سعد بن معاذ هفتاد هزار ملک نازل گردیدهاند، که قبل از آن بر زمین قدم نگذاشته بودند». و هنگامی که دفن گردید گفت: «سبحاناللَّه: اگر کسی از بغلگیری قبر نجات مییافت، سعد از آن نجات مییافت» [۲۴۴]. هیثمی (۳۰۸/۹) میگوید: بزار این را به دو اسناد روایت نموده، و رجال یکی از آنها رجال صحیحاند. و ابن سعد (۴۳۰/۳) از ابن عمر به معنای آن را روایت نموده است.
و نزد ابن سعد (۴۲۹/۳) همچنان از سعدبن ابراهیم روایت است که گفت: وقتی تخت سعد را بیرون آوردند، گروهی از منافقین گفتند: جنازه سعد چقدر سبک است - یا تخت سعد چقدر سبک است -، رسول خدا صگفت: «هفتاد هزار ملک که قبل از امروز بر زمین قدم نگذاشته بودند، پایین شده و در جنازه سعد - یا تخت سعد - حاضر گردیدند» [۲۴۵].
و نزد وی (۴۳۰/۳) همچنان از حسن روایت است که گفت: هنگامی که سعدبن معاذ سدرگذشت - وی مرد جسیم و بزرگی بود -، منافقان که دنبال تابوت وی میرفتند، میگفتند: مانند امروز مرد سبکی را ندیدیم، و گفتند: میدانید، چرا اینطور است؟ این سبکی به سبب حکم و فیصلهاش درباره بنی قریظه است، این سخن برای پیامبر صتذکر داده شد، وی گفت: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، تابوت وی را ملائک حمل مینمودند».
[۲۴۴] صحیح. هیثمی (۹/ ۳۰۸) می گوید: بزار آن را با دو سند روایت کرده که یکی از آن دو رجالش رجال صحیحاند. [۲۴۵] ابن سعد (۳/ ۴۲۹) ابن ابی شیبة (۷/ ۳۷۵).