حیات صحابه – جلد ششم

فهرست کتاب

انجام این عمل در روز بدر

انجام این عمل در روز بدر

ابن عساکر و واقدی از سهیل بن عمرو سروایت نموده‏اند که گفت: من در روز بدر مردان سفیدی را دیدم، که با نشانه‏های معین بر اسبان ابلق در میان آسمان و زمین قرار داشتند، و می‏کشتند و اسیر میگرفتند. این چنین در الکنز (۲۶۸/۵) آمده است.

و احمد از براء سو غیر وی روایت نموده، که گفت: مردی از انصار که عباس را اسیر کرده بود، او را با خود آورد، عباس گفت: ای رسول خدا، این اسیرم نکرده است، مرا مردی اسیر نمود، که موهای سر پیشانی اش رفته بود، و شکل و صورتش این طور و این‏طور بود، رسول خدا ص[خطاب به انصاری] فرمود: «خداوند تو را به ملک با شرفی مدد و نصرت نموده است» [۲۱۸]. هیثمی (۸۵/۶) می‏گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند. و نزد ابن ابی شیبه، احمد، ابن جریر - که صحیحش دانسته - و بیهقی در الدلائل از علی سروایت است... و بیهقی حدیث را به طولش در غزوه بدر، چنانکه در الکنز (۲۶۶/۵) ذکرش نموده، تذکر داده، و در آن آمده: آن گاه مردی از انصار عباس بن عبدالمطلب را اسیر آورد، عباس گفت: ای رسول خدا، به خدا سوگند، این اسیرم نکرده است، مرا مردی که موی سرش رفته بود اسیر نمود، و از همه مردم روی نیکوتر داشت، و بر اسب ابلقی سوار بود، که او را در میان قوم نمی‏بینم. انصاری گفت: ای رسول خدا، من اسیرش نمودم، گفت: «خاموش باش، خداوند تو را به ملک با شرفی کمک نموده است» [۲۱۹]. و هیثمی (۷۵/۶) آن را به احمد و بزار نسبت داده، و گفته است: رجال احمد رجال صحیح‌اند، غیر حارثه بن مضرب که ثقه می‏باشد.

ابن سعد (۱۲/۴) از ابن عباس بروایت نموده، که می‏گفت: کسی که عباس را اسیر نموده بود، ابویسر کعب بن عمرو از بنی سلمه بود، ابویسر مرد خردی بود، و عباس مرد قوی هیکل و جسیم. رسول خدا صبرای ابویسر گفت: «ای ابویسر، عباس را چگونه اسیر نمودی؟» گفت: ای رسول خدا، مرا در امر گرفتاری وی مردی مدد و همکاری نمود، که نه در گذشته دیده بودمش و نه در آینده، شکل و صورتش این‏طور و آن طور بود. رسول خدا صفرمود: «تو را بر وی ملک با شرفی کمک و همکاری نموده است» [۲۲۰]. و احمد این را از ابن عباس به مثل آن روایت نموده، و حدیث را بعد از آن در امر فدیه عباس و غیر وی افزوده است. هیثمی (۸۶/۶) می‏گوید: در این راوییی است، که از وی نام برده نشده است، و بقیه رجال آن ثقه‏اند. و ابونعیم این را در الدلائل (ص ۱۶۹) از ابن عباس به سیاق ابن سعد روایت کرده است.

و مسلم از ابن عباس روایت نموده، که گفت: در حالی که مردی از مسلمانان در دنبال مردی از مشرکین که در پیش رویش قرار داشت می‏دوید، ناگهان ضربه تازیانه‏ای را از بالای سرش توأم با صدای سوار کار شنید که می‏گفت: حیزوم [۲۲۱]پیش شو، آن گاه به‌سوی مشرکی که پیش رویش بود نگاه نمود، که به پشت افتاده است، به وی متوجه گردید، که بینی‏اش مورد ضرب قرار گرفته، رویش پاره گردیده، و مانند ضربه تازیانه است، و همه‏اش سیاه گردیده است. آن انصاری آمد، و آن را برای رسول خدا صحکایت نمود، پیامبر صفرمود: «راست گفتی، وی از کمک کنندگان آسمان سوم بود»، و در آن روز هفتاد تن را کشتند و هفتاد تن دیگر را اسیر کردند [۲۲۲]. این چنین در البدایه (۲۷۹/۳) آمده است. و ابونعیم این را در الدلائل (۱۷۰/۲) از ابن عباس در حدیث طویلی در غزوه بدر به مثل آن روایت نموده است. و هم چنان از وی و او از مردی از بنی غفار روایت نموده، که گفت: من و پسر عمویم رفتیم و بر کوهی مشرف به بدر بلند شدیم، و هر دوی‌مان مشرک بودیم، و انتظار واقعه را می‏کشیدیم که شکست نصیب کی می‏شود، تا با کسانی که تاراج می‏کنند تاراج نماییم. می‏گوید: در حالی که ما در کوه بودیم، ابری برای ما نزدیک گردید، و در آن صدای اسبان را شنیدیم، من گوینده‏ای را شنیدم که می‏گوید: حیزوم، پیش شو. می‏افزاید: پرده قلب پسرعمویم درید، و در همان جایش مرد، و من هم نزدیک بود هلاک شوم، ولی خود را نگه داشتم.

و ابونعیم در الدلائل (ص۱۶۴) از ابوطلحه سروایت نموده، که گفت: در غزوه‏ای با رسول خدا صبودیم، وی با دشمن روبرو گردید، از وی شنیدم که می‏گفت: «يا مالك يوم الدين إياك نعبد وإياك نستعين». ترجمه: «ای پادشاه روز جزاء، خاص تو را عبادت می‏کنیم، و خاص از تو کمک و مدد می‏طلبیم»، آن گاه مردان را دیدم، که می‏افتادند، و آنان را ملائک از پیش روی و عقب‌شان می‏زدند [۲۲۳].

و بیهقی از ابوامامه بن سهل و او از پدرش روایت نموده، که گفت: ای پسرم، ما خود را در روز بدر چنان دریافتیم، که یکی از ما به‌سوی سر مشرک اشاره می‏نمود، و سر وی از جسدش قبل از این که شمشیر به وی برسد می‏افتاد [۲۲۴]. این چنین در البدایه (۲۸۱/۳) آمده است. و حاکم (۴۰۹/۳) این را از ابوامامه به مثل آن روایت نموده، مگر این که در روایت وی آمده، و یکی از ما با شمشیرش اشاره می‏نمود. حاکم می‏گوید: از اسناد صحیح برخوردار است، ولی بخاری و مسلم این را روایت نکرده‏اند، و ذهبی هم آن را صحیح دانسته است. و طبرانی از ابوامامه مانند روایت حاکم را روایت کرده است. هیثمی (۸۴/۶) می‏گوید: در این محمدبن یحیای اسکندرانی آمده، ابن یونس می‏گوید: وی منکرهایی را روایت کرده است.

و ابن اسحاق از ابوواقد لیثی روایت نموده، که گفت: من مردی از مشرکین را دنبال می‏نمودم تا بزنمش،ولی سر وی قبل از این که شمشیر من برایش برسد افتاد، آن گاه من دانستم، که غیر من وی را به قتل رسانید. این چنین در البدایه (۲۸۱/۳) آمده است. و احمد این را از ابوداود مازنی - وی در بدر حاضر شده بود - روایت نموده، که گفت: من... دنبال می‏کردم... و مثل آن را ذکر نموده است. هیثمی (۸۳/۶) می‏گوید: در این مردی است که از وی نام برده نشده است. و ابونعیم این را در الدلائل (ص۱۷۰) از ابوداود مازنی به مثل آن روایت کرده، و در روایت وی آمده: من مردی از مشرکین را در روز بدر دنبال می‏نمودم.

و طبرانی در الأوسط از سهل بن ابی حثمه روایت نموده که ابوبرزه حارثی بروز بدر سه سر را با خود نزد رسول خدا صآورد، هنگامی که رسول خدا صوی را دید، گفت: «دست راستت کامیاب گردید» [۲۲۵]، گفت: ای رسول خدا، دو تنش را من به قتل رسانیدم، ولی دیگرش را، مردی را دیدم سفید، زیبا و نیکوروی که سرش را زد، پیامبر خدا صگفت: «وی فلان است»، و ملکی از ملائک را نام گرفت [۲۲۶]. هیثمی (۸۳/۶) می‏گوید: در این عبدالعزیز بن عمران آمده، و ضعیف می‏باشد.

طبرانی و بزار از محمد بن لبید روایت نموده‏اند که گفت: حارث بن صمه سگفت: رسول خدا صکه در دره قرار داشت از من پرسید: «آیا عبدالرحمن بن عوف را دیدی؟» گفتم: آری، ای رسول خدا، او را در پایین کوه دیدم، و با وی گروهی از مشرکین را درگیر دیدم، به طرف وی قصد کردم ولی تو را دیدم، بنابراین به‌سوی تو آمدم، پیامبر صفرمود: «ملائک در دفاع از وی می‏جنگند»، حارث می‏گوید: آن گاه من به‌سوی عبدالرحمن برگشتم، و او را در میان هفت کشته یافتم [۲۲۷]، برایش گفتم: دست راستت کامیاب گردید!! آیا همه اینان را به قتل رسانیده‏ای؟ گفت: این را - اشاره به‌سوی ارطاة بن (عبد) شرحبیل - و این را من کشتم، و اما اینان را کسی به قتل رسانید که من ندیدمش، گفتم: خدا و پیامبرش راست گفتند [۲۲۸]. هیثمی (۱۱۴/۶) می‏گوید: در این عبدالعزیز بن عمران آمده، و او ضعیف می‏باشد. و این را هم چنان ابن منده و ابونعیم از حارث بن صمه، به مانند آن، چنانکه در المنتخب (۷۶/۵) آمده، روایت نموده‏اند، و ابونعیم افزوده است: آن گاه به‌سوی وی آمدم تا از وی پشتیبانی نمایم. و در روایت وی آمده: و او را در میان هفت کشته یافتم. و در روایتش آمده: و این دو را.

[۲۱۸] صحیح. احمد (۴/ ۲۸۳) هیثمی (۶/ ۸۵) می گوید: رجال آن رجال صحیح‌اند. [۲۱۹] صحیح. احمد (۱/ ۱۱۷) هیثمی در المجمع (۶/ ۷۵) می گوید: احمد و بزار آن را روایت کرده‌اند و رجال احمد همه رجال صحیح‌اند جز حارثة بن مضرب که ثقه است. [۲۲۰] ضعیف. احمد (۱/ ۳۵۳) هیثمی (۶/ ۸۶) می گوید: در آن یک راوی نام برده نشده است و دیگر رجال آن ثقه هستند. [۲۲۱] اسم اسب جبریل ÷است. [۲۲۲] مسلم (۱۷۶۳). [۲۲۳] ضعف. طبرانی در الاوسط (۸/ ۱۲۳) در سند آن عبدالسلام بن هاشم است که ضعیف است: المجمع (۵/ ۳۲۸، ۳۲۵). [۲۲۴] صحیح. حاکم (۳/ ۴۰۹) وی آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز با وی موافقت نموده است. [۲۲۵] در اصل: «ظفرت یمینک» آمده است، و آن را به خاطری که حدیث بود، حرفی ترجمه نمودیم، وگرنه این اصطلاح برای کسی گفته می‏شود، که در کاری کامیاب گردد، به این صورت ترجمه آن چنین می‏شود: «کامیاب شدی». م. [۲۲۶] ضعیف. طبرانی در الاوسط (۹/ ۵۹) در سند آن عبدالعزیز بن عمران است که ضعیف است: المجمع (۶/ ۸۳). [۲۲۷] با استفاده از اصلاح پاورقی، در اصل به عوض «یافتم» «گرفت» آمده است، و این ممکن تصحیف باشد، به خاطری که در روایت بعدی نیز «فأجده»، «یافتمش» به عوض «فأخذ»، «گرفت» آمده است. [۲۲۸] ضعیف. طبرانی در الاوسط (۳/ ۲۷۱) و بزار در سند آن عبدالعزیز بن عمران است که ضعیف است: المجمع (۷/ ۴۶).