پندها و اندرزهای عبداللَّه بن مسعود س
ابونعیم در الحلیه (۱۳۰/۱) از ابن مسعود سروایت نموده، که گفت: من وقتی کسی را ببینم که بیکار است، نه در کار دنیا مصروف است و نه هم در عمل آخرت، بدش میبینم. این را عبدالرزاق از وی به مثل آن، روایت کرده، چنانکه در الکنز (۲۳۲/۸) آمده است. و نزد ابونعیم از وی روایت است که گفت: باید هیچ یکی از شما را جیفه شب و قطرب روز نیابم [۲۰۱]. و نزد وی همچنان از ابن عیینه روایت است که گفت: قطرب همان است، که ساعتی اینجا مینشیند و ساعتی جای دیگر.
و ابونعیم در الحلیه (۱۳۱/۱) از عبداللَّه سروایت نموده، که گفت: پاکی و خوبی دنیا رفته است، و ناپاکی آن باقی مانده است، بناء مرگ امروز برای هر مسلمان تحفه است. و نزد وی (۱۳۲/۱) همچنان از وی روایت است که گفت: دنیا مانند آبگیریست که پاکی آن رفته و ناپاکی و چرکش باقی مانده باشد.
و ابونعیم در الحلیه (۱۳۲/۱) از عبداللَّه سروایت نموده، که گفت: آگاه باشید، دو چیز ناخوشیاند و مکروه، پدیدههای خوب و نیک اند: مرگ و فقر، به خدا سوگند، فقط دو حالت است، یا غنا یا فقر، و من پروا ندارم که به کدامشان آزمایش میشوم، اگر توانگری بود، در آن عطف و توجه لازم است، و اگر فقر بود در آن صبر لازم است.
و ابونعیم در الحلیه (۱۳۲/۱) از عبداللَّه سروایت نموده، که گفت: بنده به حقیقت ایمان، تا وقتی به بلندی آن دست نیابد، نمیرسد، و به بلندی آن تا وقتی دست نمییابد، که فقر برایش محبوبتر از توانگری و غنا نباشد، تواضع برایش محبوبتر از شرف نباشد و توصیف کننده و بدگویندهاش نزدش برابر نباشند، میگوید: یاران عبداللَّه آن را تفسیر نمودند، و گفتند: یعنی فقر در حلال، برایش از غنای در حرام محبوبتر باشد، و تواضع در طاعت خدا، برایش محبوبتر از شرف و عزت درمعصیت خدا باشد، و وصف کننده و بدگویندهاش نزد وی درحق برابر باشند. احمد این را از وی به مثل آن روایت نموده، چنانکه در صفه الصفوه (۱۶۴/۱) آمده است.
و ابونعیم در الحلیه (۱۳۲/۱) از ابن مسعود سروایت نموده، که گفت: سوگند به ذاتی که معبودی جز وی نیست، بندهای که بر اسلام صبح و بیگاه میکند، هرچه در دنیا برایش برسد، به وی ضرر نمیرساند.
ابونعیم در الحلیه (۱۳۴/۱) از عبدالرحمن بن عجیره و او از پدرش و او از عبداللَّه بن مسعود سروایت نموده، که وی وقتی مینشست میگفت: شما در گذشت شب و روز قرار دارید، در اجلهایی که کم میشوند و اعمالی که محفوظ باقی میمانند، و مرگ ناگهانی میآید، و کسی که خیر کشت میکند، نزدیک است که چیزی مرغوب و پسندیده درو نماید و کسی که شر کشت میکند، نزدیک است که ندامت و پشیمانی درو کند، و برای هر کشت کننده، مثل همانچه است که کشت نموده است، آدم سست از حصه و نصیب خود محروم نمیشود [۲۰۲]، و حریص آنچه را برایش مقدر نشده به دست آورده نمیتواند، برای کسی که خیری داده شده، خداوند تعالی برایش داده است، و کسی که از شری نگه داشته شده، خداوند تعالی نگاهش داشته است. پرهیزگاران سرداراناند، فقیهان رهبراناند و مجالسشان زیادت است. و امام احمد این را از عبدالرحمن بن حجیره و او از پدرش و او از ابن مسعود سروایت نموده، که وی وقتی مینشست میگفت: شما... و مثل آن را، چنانکه در صفه الصفوه (۱۶۱/۱) آمده، متذکر گردیده است.
و ابونعیم در الحلیه (۱۳۴/۱) از ابن مسعود سروایت نموده، که گفت: هر یک از شما مهمان است، و مالش عاریت است، مهمان رونده است، و عاریت برای اهلش دوباره برگردانده شدنی است [۲۰۳].
و ابونعیم در الحلیه (۱۳۴/۱) از عبدالرحمن بن عبداللَّه بن مسعود از پدرش روایت نموده، که گفت:
مردی نزد وی آمد و گفت: ای ابوعبدالرحمن، کلمههای جامع و نافع برایم بیاموزان، گفت: خداوند را عبادت کن و به وی چیزی را شریک نیاور، و با قرآن هر جا که رفت برو، کسی که برایت حق را آورد از وی قبول کن، اگرچه دور و مبغوض باشد، و کسی که برایت باطل را آورد، آن را بر وی رد نما، اگرچه دوست و نزدیک باشد [۲۰۴].
و ابونعیم (۱۳۴/۱) از ابن مسعود سروایت نموده، که گفت: حق ثقیل است و گوارا، و باطل سبک است و مصیبت آور، و چه بسا شهوتی که حزن و اندوه درازی را به میراث میگذارد.
و ابونعیم (۱۳۴/۱) از ابن مسعود سروایت نموده، که گفت: قلبها اشتیاق و روی آوردن دارند، و هم چنان سستی و روی گردانیدن دارند، آنها را در دقت اشتیاق و رو آوردنشان غنیمت بشمرید، و در وقت سستی و رو گردانیدنشان بگذارید.
و ابونعیم (۱۳۵/۱) از منذر روایت نموده، که گفت: عدهای از سرداران نزد عبداللَّه بن مسعود سآمدند، مردم از کلفتی گردنهایشان و صحت مندیشان تعجب نمودند، میگوید: عبداللَّه گفت: شما کافر را دارای صحتمندترین و سالمترین جسم و مریضترین قلب در میان مردم میبینید، و با مؤمن در حالی روبرو میشوید، که از صحتمندترین و سالمترین قلب و مریضترین جسم برخوردار میباشد، به خدا سوگند، اگر قلبهایتان مریض گردد، و جسمهایتان صحتمند گردد، نزد خداوند ذلیلتر و خوارتر از قونغوزک میباشید. و ابونعیم در الحلیه (۱۳۶/۱) از ابن مسعود سروایت نموده، که گفت: برای مؤمن به غیر از لقای خداوند راحتی نیست، و کسی که راحتش در لقای خداوند باشد، انگار که با وی ملاقی شده باشد.
و ابونعیم در الحلیه (۱۳۶/۱) از ابن مسعود سروایت نموده، که گفت: هیچ یک از شما کسی را به جبر داخل دینش نگرداند، اگر ایمان آورد خوب و اگر کافر شد، کافر باشد، و اگر لابد اقتدا میکنید، به مرده اقتدا نمایید، چون زنده از فتنه در امان نیست.
و نزد وی همچنان از او روایت است که گفت: هیچ یک از شما «إمعه» نباشد، پرسیدند: «امعه» چیست ای ابوعبدالرحمن؟ گفت: کسی است که میگوید: من با مردم هستم، اگر هدایت شدند،هدایت میشوم، و اگر گمراه شدند گمراه میشوم، آگاه باشید، باید هر یکی از شما نفس خود را استوار سازد، که اگر مردم کافر شدند، کافر نشود [۲۰۵].
و ابونعیم در الحلیه (۱۳۷/۱) از ابن مسعود سروایت نموده، که گفت: سه چیز است که بالای آنها سوگند یاد میکنم، و چهارم را هم اگر بالایش سوگند یاد کنم، قسمم راست میشود: خداوند ﻷ، کسی را که در اسلام سهم دارد، چون کسی نمیگرداند که در اسلام سهم ندارد، و خداوند با بندهای که در دنیا دوستی کند، او را در آخرت به غیرش نمیسپارد، و مردی که قومی را دوست داشته باشد، با آنان میآید، و چهارم که اگر بر آن سوگند بخورم، سوگندم راست میشود این است: خداوند بر بندهای که در دنیا چیزی را بپوشاند و مستور نگه دارد، در آخرت هم آن را بر وی پوشیده نگه میدارد.
و ابونعیم در الحلیه (۱۳۸/۱) از عبداللَّه سروایت نموده، که گفت: کسی که دنیا را بخواهد در قبال آخرت متضرر میشود، و کسی که آخرت را بخواهد در قبال دنیا متضرر میشود، ای قوم: ضرر فانی را به خاطر حصول باقی متقبل شوید.
و ابونعیم در الحلیه (۱۳۸/۱) از ابن مسعود سروایت نموده، که گفت: راستترین سخنها کتاب خداوند ﻷاست، محکمترین دستگیرها کلمه تقوا است، بهترین ملتها ملت ابراهیم است، نیکوترین سنتها، سنت محمد صاست، بهترین روشها، روش انبیاست، خوبترین سخنها ذکر خداست، بهترین قصهها قرآن است، خوبترین کارها فرجام آن هاست، بدترین کارها، نوپیداهای آن است، آنچه کم باشد و کفایت کند، از آنچه زیاد باشد و به بیهودگی کشاند بهتر است، یک نفس را که نجات بدهی، از امارتی که شمارش کرده نتوانی بهتر است، بدترین سرزنشها وقتی است که مرگ فرا میرسد، بدترین پشیمانیها، پشیمانی قیامت است، بدترین گمراهیها، گمراهی بعد از هدایت است، بهترین توانگری و غناها، غنای نفس است، بهترین توشهها تقواست، بهترین چیزی که در قلب است، شراب جمع کننده همه گناهان است، زنان دام شیطاناند، جوانی بخشی از دیوانگی است، نوحه کشیدن از عمل جاهلیت است، بعضی مردم به جمعه نمیآیند مگر در آخرش و خداوند را جز اندک و کم یاد نمیکنند، بزرگترین گناهان دروغ است، دشنام دادن و ناسزا گویی مؤمن فسق است و جنگیدن با وی کفر است، حرمت مال وی چون حرمت خونش است، کسی که عفو کند، خداوند برایش عفو میکند، کسی که خشم را فرو در کشد، خداوند برایش پاداش میدهد، کسی که بخشش کند، خداوند برایش میبخشد، کسی که بر مصیبت صبر و شکیبایی پیشه کند، خداوند برایش عوض میدهد، بدترین کسبها، کسب رباست، بدترین خوردنیها، مال یتیم است، نیک بخت کسی است، که از غیر خود پند بگیرد، بدبخت کسی است که در شکم مادرش بدبخت شود، برای هر یکی از شما همینقدر کفایت میکند که نفسش به آن قناعت نماید، انسان بهسوی چهار گز بر میگردد و امر مربوط به آخرت است، ملاک عمل آخرینها و فرجام آن است، بدترین روایت کنندهها، روایت کنندههای دروغ است، با عزتترین مرگها، کشته شدن شهیدان است، کسی که مصیبت را بشناسد، بر آن صبر میکند، کسی که آن را نداند، بدش میبرد، کسی که کبر نماید، خداوند ذلیلش میسازد، کسی که به دنیا روی آورد، دنیا از وی روی میگرداند، کسی که از شیطان اطاعت نماید، خداوند را نافرمانی میکند و کسی که از خدا نافرمانی نماید، خداوند عذابش میکند.
و ابونعیم در الحلیه (۱۳۸/۱) از ابن مسعود سروایت نموده، که گفت: کسی که در دنیا ریاکاری کند، خداوند وی را روز قیامت رسوا میسازد، کسی که در دنیا به خاطر کسب نام و شهرت تبلیغ نماید، خداوند روز قیامت عیبهایش را فاش میسازد، کسی که برای بزرگ منشی گردن بلندی کند، خداوند ذلیلش میسازد و کسی که از ترس خدا تواضع نماید خداوند بلندش میکند.
[۲۰۱] قطرب جاندار کوچکی است، که روزش را بدون استراحت در تلاش سپری میکند، وی اینجا انسانی را که روزش را در تلاش به دست آوردن حوایج دنیایش صرف میکند، و بعد از آن از طرف شب چون جیفه بیجان میافتد، و به خواب میرود به همان جاندارک تشبیه نموده است. [۲۰۲] یعنی چیزی که نصیبش است برایش میرسد. م. [۲۰۳] ضعیف. ابونعیم (۱/ ۱۳۴) طبرانی (۹/ ۱۰۱) هیثمی (۱۰/ ۲۳۵) می گوید: ضحاک ابن مسعود را درک نکرده است. [۲۰۴] ضعیف. ابونعیم (۱/ ۱۳۴) طبرانی (۹/ ۱۰۲) هیثمی (۱۰/ ۲۳۵) می گوید: طبرانی آن را روایت کرده است و رجال آن ثقه هستند جز اینکه معاذ بن عبدالرحمن ابن مسعود را درک نکرده است. [۲۰۵] ضعیف. طبرانی (۹/ ۱۲۵) هیثمی (۱/ ۱۸۱) می گوید: مسعودی دچار اختلاط گردید و بقیه رجال آن ثقه هستند.