ابوهریره و ابوایوب و گرفتن شیطانی در زمان پیامبر ص
بخاری از ابوهریره سروایت نموده، که گفت: رسول خدا صمرا مأمور حفظ زکات [۲۸۷]رمضان نمود. کسی نزدم آمد، و به برداشتن مواد غذایی پرداخت. من گرفتمش و گفتم: تو را به رسول خدا صپیش میکنم، گفت: من محتاج هستم، و مسؤولیت عیالم به دوشم است، و در عین حال سخت نیازمندم. میگوید: بنابراین رهایش نمودم. وقتی صبح شد پیامبر صگفت: «ای ابوهریره اسیرت دیشب چه کرد؟» گفتم: ای رسول خدا، از نیازمندی شدید و عیال شکایت نمود بنابراین بروی رحم کردم و رهایش نمودم. گفت: «وی برایت دروغ گفته است و باز خواهد گشت»، و از قول رسول خدا صکه «باز خواهد گشت» دانستم که وی بر میگردد، پس در کمینش نشستم. وی آمد و مواد غذایی را برمیداشت، گرفتمش و گفتم: تو را به رسول خدا صپیش خواهم نمود. گفت: بگذار مرا، من محتاج هستم، عیالدار هستم و دیگر بر نمیگردم. باز بروی رحم نمودم و رهایش کردم. وقتی صبح شد رسول خدا صبرایم گفت: «ای ابوهریره، اسیرت چه کرد؟» گفتم: ای رسول خدا، از نیازمندی شدید و عیال داری شکایت نمود، بنابراین من بر وی رحم نمودم و رهایش ساختم. گفت: «وی برایت دروغ گفته است و باز خواهد گشت. بنا به گفته رسول خدا صدانستم که وی بر میگردد، باز در کمینش نشستم، وی آمد و مواد غذایی را برمیداشت، گرفتمش و گفتم: تو را به رسول خدا صپیش خواهم نمود، و این آخر سه مرتبه است، که تو ادعا میکنی بر نمیگردی ولی باز میآیی. گفت: بگذار مرا، برایت کلماتی میآموزانم، که خداوند به آن برایت نفع میرساند، گفتم: آنها کدام اند؟ گفت: وقتی در بستری جای گرفتی، آیةالکرسی را بخوان: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ﴾، تا آخر آیت. به این صورت حافظ و نگهبانی از طرف خداوند تا صبح بر تو میباشد و شیطان برایت نزدیک نمیشود. آن گاه رهایش ساختم، وقتی صبح شد، رسول خدا صبرایم گفت: «اسیرت دیشب چه کرد؟» گفتم: وی ادعا نمود که کلماتی را برایم میآموزاند، که خداوند به آنها برایم نفع میرساند، بنابراین رهایش ساختم. گفت: «آن کلمات چهاند؟» گفتم: برایم گفت وقتی در بسترت قرار گرفتی، آیةالکرسی را از اول تا آخرش بخوان: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ﴾، و برایم گفت: تا صبح نمودنت، از طرف خداوند بالایت حافظ و نگهبان میباشد، و شیطان برایت نزدیک نمیگردد، - و اصحاب بیشتر از هر چه به خیر حریص بودند -، آن گاه رسول خدا صگفت: «وی برایت راست گفته است، ولی درغگوست، میدانی از سه شب به این طرف با کی صحبت میکنی؟» گفتم: نخیر، گفت: «آن شیطان بود» [۲۸۸]. این چنین در مشکوه (ص ۱۸۵) آمده است.
و ترمذی این را از ابوایوب انصاری سروایت نموده که: وی طاقچهای داشت و در آن خرما بود، غولی [۲۸۹]میآمد و از آن میگرفت. میگوید: از این امر به رسول خدا صشکایت نمود. پیامبر صگفت: «برو، وقتی دی را دیدی بگو: به نام خدا، برویم نزد پیامبر خدا»، میگوید: ابوایوب وی را گرفت، و او سوگند یاد نمود که دیگر بر نگردد [۲۹۰]... و مثل آن را، چنانکه در الترغیب (۳۳/۳) آمده، متذکر شده است. ترمذی میگوید: حدیث حسن و غریب است. و ابونعیم این را در الدلائل (ص۲۱۷) از ابوایوب به معنای آن روایت کرده است. و طبرانی این را از ابواسید ساعدی سبه معنای حدیث ابوایوب روایت نموده است. هیثمی (۳۲۳/۶) میگوید: همه رجال آن ثقه دانسته شدهاند، و در بعضیشان ضعف است. و در این موضوع حدیث ابی بن کعب نیز هست، که در باب اذکار (۳۵۴/۵) گذشت.
[۲۸۷] صدقه فطر رمضان. م. [۲۸۸] بخاری (۲۱۴۴) آن را بصورت معلق در کتاب الوکالة ذکر کرده و دیگران آن را بصورت موصول روایت کردهاند. [۲۸۹] غول نوعی از جنیات و شیاطین است. م. [۲۹۰] صحیح. ترمذی (۲۸۸۰) آلبانی آن را صحیح دانسته است.