حیات صحابه – جلد ششم

فهرست کتاب

بیانیه یزیدبن شجره س

بیانیه یزیدبن شجره س

طبرانی از مجاهد از یزید بن شجره س- یزید بن شجره از کسانی بود، گفتارش را عملش تصدیق می‏نمود - روایت نموده، که گفت: وی برای ما بیانیه داد و گفت: ای مردم، نعمت خداوند را بر خویشتن به یاد بیاورید، خداوند چقدر نعمت نیکویی بر شما عنایت فرمود است، و شما را در میان لباس‏های سرخ و سبز و زرد می‏بینم، و در منازل هم آنچه که هست، هست، و می‏گفت: وقتی که مردم برای نماز و هم چنان برای قتال صف بندند، دروازه‏های آسمان، دروازه‌های جنت و دروازه‏های دوزخ باز می‏شوند، و حور عین خویشتن را زینت می‏دهند، و بیرون می‏شوند، وقتی مرد روی بیاورد می‏گویند: بار خدایا، نصرتش بده، وقتی پشت بگرداند، روی خویش را از وی می‏پوشانند و می‏گویند: بار خدایا، برایش ببخش، با قوم به شدت و سختی بجنگید - پدر و مادرم فدای‏تان - و حور عین را رسوا نسازید، چون نخستین قطره که به زمین می‏ریزد، هر عملی را که انجام داده، از وی پاک می‏سازد، و دو همسر از حور عین نزدش پایین می‏شوند، رویش را پاک می‏کنند، و می‏گویند: حالا برایت فرصت داخل شدن جنت فرا رسیده است، و می‏گوید: و برای شما نیز، بعد از آن، صد لباس جنت برایش پوشانیده می‏شود، این لباس‏ها از بافت بنی آدم نیست، بلکه از گیاه جنت است، که اگر در میان دو انگشت گذاشته شوند، در همانجا می‏گنجند، و می‏گفت: برایم خبر داده شده که شمشیرها کلیدهای جنت‌اند [۱۹۵]. هیثمی (۲۹۴/۵) می‏گوید: این را طبرانی از دو طریق روایت نموده، و رجال یکی از آن‏ها رجال صحیح‏اند.

و حاکم (۴۹۴/۳) از مجاهد از یزیدبن شجره رهاوی، که از امیران شام بود، و معاویه وی را بر ارتش‏ها امیر مقرر می‏نمود، روایت نموده که: وی روزی برای ما بیانیه داد، و گفت: ای مردم، اگر آنچه را می‏بینید، که من از سیاه و سرخ و سبز و سفید می‏بینم، نعمت خدا را بر خویشتن به یاد بیاورید، و در منازل هم آنچه که هست، هست. سخن این است که وقتی نماز بر پا شود، دروازه‏های آسمان، دروازه‏های جنت و دروازه‏های دوزخ باز می‏شوند، و حور عین زینت می‏نمایند و بیرون می‏شوند، و وقتی یکی از مردان مستقیم و روبرو به‌سوی جنگ رو بیاورد، می‏گویند: بار خدایا، ثابت و استوارش بگردان. بار خدایا، نصرت و یارای اش بده، و وقتی پشت گرداند، روی خویش را از وی پوشانیده می‏گویند: بار خدایا، برایش بیامرز. بار خدایا، رحمش کن. با قوم به شدت و سختی بجنگید - پدر و مادرم فدای‏تان - چون یکی از شما وقتی روی می‏آورد، نخستین خونی که از وی می‏ریزد، گناهانش را از وی دور می‏سازد و می‏ریزاند، چنانکه برگ درخت می‏ریزد، و دو تن از حور عین نزدش پایین می‏شوند، و غبار را از رویش پاک می‏کنند، وی برای‏شان می‏گوید: من برای شما هستم، آن دو می‏گویند: نخیر، بلکه ما برای تو هستیم، و صد لباس برایش پوشانیده می‏شود، که اگر در میان این دو انگشتم پیچیده شوند - یعنی سبابه و وسطی - در آنجا می‏گنجد، از بافت بنی‏آدم نیستند، ولی از لباس‏های جنت‏اند، شما نزد خداوند، به نام‏هایتان، سیمای‏تان، صفات‏تان، نشست‏های پنهانی‏تان و مجالس‌تان نوشته هستید. وقتی روز قیامت فرا در رسد، گفته می‏شود: ای فلان، این نورت است، ای فلان، برای تو نوری نیست، و جهنم، مثل ساحل بحر، ساحلی دارد، در آن خزندگان ومارانی هستند چون درخت خرما، و کژدم‏هایی‏اند چون قاطر، وقتی اهل دوزخ برای فریادرسی صدا بلند می‏کنند، که برایشان تخفیف داده شود، گفته می‏شود: به ساحل بیرون شوید، آن گاه به‌سوی ساحل بیرون می‏شوند، و خزندگان از لب‏های شان، روی‏هایشان و جایی که خدا بخواهد می‏گیرند، و برهنه‏شان می‏کنند، باز برای فرار از این‏ها، درخواست می‏کنند که به آتش برده شوند، و برایشان خارش مسلط گردانیده می‏شود، و یکی از ایشان پوستش را به حدی می‏خارد که استخوانش آشکار می‏گردد، آن گاه یکی از ایشان می‏گوید: ای فلان، آیا این برایت اذیت می‏رساند؟ می‏گوید: آری: برایش می‏گوید: این به سبب همان است، که تو مؤمنان را اذیت می‏نمودی. این را همچنان ابن المبارک در الزهد و ابن منده و بیهقی از طریق مجاهد، به شکل موقوف و طولانی، چنانکه در الإصابه (۶۵۸/۳) آمده، روایت نموده‏اند.

[۱۹۵] صحیح. طبرانی (۲۲/ ۲۴۶) نگا: المجمع (۵/ ۲۹۴).