حیات صحابه – جلد ششم

فهرست کتاب

اندرز پرشکوه و بزرگ پیامبر صبرای ابوذر عفاری

اندرز پرشکوه و بزرگ پیامبر صبرای ابوذر عفاری

ابن حبان در صحیحش - لفظ هم از وی است - و حاکم - که آن را صحیح دانسته - از ابوذر سروایت نموده‏اند که گفت: گفتم ای رسول خدا، صحف ابراهیم چه بود؟ گفت: «همه‏اش عبرت و اندرز بود: ای پادشاه غالب، مورد آزمایش قرار گرفته و مغرور، من تو را نفرستاده‏ام، تا دنیا را بالای هم جمع کنی، بلکه تو را به خاطری فرستادم، که دعای مظلوم را از من باز داری، چون من آن را رد نمی‏کنم، اگر چه از کافر باشد، و بر عاقل، وقتی عقل خود را از دست نداده باشد، لازم است، که برای خود ساعت‌هایی داشته باشد: ساعتی مناجات پروردگارش را نماید، ساعتی نفس خود را محاسبه کند. ساعتی در مخلوق وصنع خداوند فکر نماید و ساعتی خود را برای ضرورت خودش چون طعام و نوشیدنی فارغ سازد. و بر عقلمند لازم است، که جز به‌سوی سه چیز کوچ نکند: به‌سوی توشه‏گیری برای آخرت، به‌سوی اصلاح زندگی یا لذت در غیر حرام. و بر عقلمند لازم است، که به زمان خود آگاه باشد، متوجه کار خود باشد و زبانش را حفظ نماید، و کسی که کلام خود را از عملش حساب کند کلامش کم می‏شود، مگر در آنچه برایش اهمیت و ارتباط می‏داشته باشد».

گفتم: ای رسول خدا، صحف موسی ÷چه بود؟ گفت: «همه‏اش عبرت و اندرز بود: برای کسی تعجب می‏کنم، که به مرگ یقین دارد، و باز هم خوش می‏شود، برای کسی تعجب می‏کنم، که به آتش یقین دارد، و باز هم می‏خندد، برای کسی تعجب می‏کنم، که به قدر یقین دارد، و باز هم مانده و خسته می‏شود، برای کسی تعجب می‏کنم، که دنیا و دگرگونی آن را با اهلش دیده، و باز به آن اطمینان می‏کند، برای کسی تعجب می‏کنم، که به بازپرسی فردا یقین دارد، و باز هم عمل نمی‏کند»، گفتم: ای رسول خدا، برایم وصیت کن، گفت: «تو را به تقوای خداوند توصیه می‏کنم، چون تقوا رأس همه امور است». گفتم: ای رسول خدا، برایم بیفزای، گفت: «به تلاوت قرآن و ذکر خداوند چنگ بزن، چون این برایت نوری در زمین و ذخیره‏ای در آسمان است». گفتم: ای رسول خدا، برایم بیفزای، گفت: «از خنده زیاد خود را بازدار، چون خنده زیاد قلب را می‏میراند، و نور روی را می‏برد». گفتم: ای رسول خدا، برایم بیفزای، گفت: «جهاد در پیش گیر، چون جهاد رهبانیت امتم است» [۱۹۷]گفتم: ای رسول خدا، برایم بیفزای، گفت: «بیشتر خاموسی اختیار کن، چون خاموشی طولانی، راننده شیطان، و کمکی است برایت در امر دینت». گفتم: ای رسول خدا، برایم بیفزای، گفت: «مسکینان را دوست داشته باش، و همراه‌شان مجالست نما». گفتم: ای رسول خدا، برایم بیفزای، گفت: «به کسی نگاه کن، که پایین‏تر از توست، و به کسی که بالاتر از توست نگاه مکن، چون این شایسته‏ترین راه است، که نعمت موجود خداوند را نزدت حقیر نشمری». گفتم: «ای رسول خدا، برایم بیفزای، گفت: «حق را اگر چه تلخ باشد بگو». گفتم: ای رسول خدا، برایم بیفزای، گفت: «تو را از [عیب گیری] مردم، آنچه از نفس خودت می‏دانی، باز دارد، و بر آنان در عملی که خودت انجام می‏دهی خشمگین مشو، همینقدر عیب برایت کافی است، که از مردم آنچه را بدانی، که در نفس خودت نمی‏دانی‏اش، و بر آنان در آنچه خشمگین شوی، که خودت انجامش می‏دهی». بعد از آن با دستش بر سینه‏ام زد و گفت: «ای ابوذر، عقلی مانند تدبیر نیست، پرهیزگاریی مانند خود را نگه داشتن نیست و حسبی مانند اخلاق نیکو نیست» [۱۹۸]. منذری در الترغیب (۴۷۳/۳) می‏گوید: ابراهیم بن هشام بن یحیای غسانی این را به تنهایی از پدرش روایت نموده است، و این حدیث طویل است، که در اولش انبیاء علیهم السلام را یاد نموده است، و من این بخش آن را، به سبب موجودیت حکمت‏های بزرگ و اندرزهای سترگ در آن، ذکر نمودم. و حدیث را به شکل کامل ابونعیم در الحلیه (۱۶۶/۱) از طریق ابراهیم بن هشام روایت نموده است. و هم چنان حسن بن سفیان و ابن عساکر این را به صورت کامل، چنانکه در الکنز (۲۰۱/۸) آمده، روایت نموده‏اند.

[۱۹۷] هدفش این است: اگر چه راهبان دنیا را ترک نمایند، و از آن دست بردارند و در آن پارسایی و زهد پیشه نمایند، ولی برغم آن، ترک دنیا و زهدی قوی‏تر و خوب‏تر و افضل از بذل نفس در راه خدا نیست، چنانکه در نزد نصاری عملی افضل از رهبانیت نیست، در اسلام هم عملی از جهاد بهتر نیست، به همین علت است که پیامبر صگفته است: «ذروة سنام الإسلام الجهاد في سبیل اللَّه»، ترجمه: «بلندی کوهان اسلام جهاد در راه خداست». [۱۹۸] بسیار ضعیف. ابن حبان (۹۴) ابن عبدالبر در تمهید (۹/ ۱۹۹) و حاکم. آلبانی در ضعیف الترغیب آن را بسیار ضعیف دانسته است. نگا: الضعیفة.