مردانی از خثعم و شنیدن خبر پیامبر صاز هاتف جنی
خرائطی از عبداللَّه بن محمود روایت نموده، که گفت: برایم خبر رسیده، که مردانی از خثعم میگفتند: چیزی که ما را بهسوی اسلام دعوت نمود این بود، که ما قوم بت پرست بودیم، در حالی که روزی نزد یکی از بتهایمان قرار داشتیم، ناگهان چند نفر به شتاب سوی آن بت آمدند، و از وی گشایشی در چیزی را طلب مینمودند، که در میانشان بالای آن مشاجره و اختلاف پیش آمده بود، ناگهان هاتفی بر آنان صدا کشید و گفت:
يا أيـهاالناس ذووالأجسام
من بين أشياخ إلى غلام
ما أنتم وطائش الأحلام
ومسندالـحكم إلى الأصنام
اكلكم في حيرة نيام
أم لا ترون ما الذي امامي
من ساطع يجلو دجى الظلام
قد لاح للناظر من تـهام
ذاك نبي سيدالأنام
قدجاء بعد الكفر بالإسلام
أكرمه الرحمن من إمام
ومن رسول صادق الكلام
أعدل ذي حكم من الأحكام
يأمر بالصلاة والصيام
والبر والصلات للأرحام
ويزجرالناس عن الآثام
والرجس والأوثان والحرام
من هاشم في ذروة السنام
مستعلناً في البلد الـحرام
میگوید: هنگامی که این را شنیدیم، از وی پراکنده شدیم، و نزد پیامبر صآمدیم و اسلام آوردیم. این چنین در البدایه (۳۴۳/۲) آمده است. و ابونعیم این را در الدلائل (ص۳۳) از مردی از خثعم به اختصار و به مانند آن روایت نموده است.