گردن نهادن شیر برای ابن عمر
ابن عساکر از وهب بن ابان قریشی از ابن عمر بروایت نموده که: وی در سفری بیرون گردید، و در حالی که حرکت مینمود، با قومی برخورد که ایستادهاند، گفت: این ها را چه شده است؟ گفتند: شیری در راه است که آنان را ترسانیده است، آن گاه وی از سواریش پایین گردید، بعد از آن به سویش حرکت نمود، حتی که از گوشش گرفت و مالیدش، و پشت سرش رفت و از راه یک طرفش نمود و گفت: رسول خدا صبرایت دروغ نگفته است، از پیامبر خدا صشنیدم که میگوید: بر ابن آدم آنچه مسلط میشود، که ابن آدم از آن میترسد، و اگر ابن آدم جز از خدا نترسد، غیر وی بر او مسلط نمیشود، و این آدم به کسی سپرده شده که از وی امیدواری دارد، و اگر ابن آدم، جز از خدا از کس دیگر امیدوار نباشد، خداوند وی را به غیر خودش نمیسپارد». و ابن عساکر این را از ابن نافع به اختصار به مانند آن، چنانکه در الکنز (۵۹/۷) آمده، روایت کرده است.