روشنی انگشتان حمزه بن عمرو اسلمی
بخاری در التاریخ از حمزه بن عمرو اسلمی سروایت نموده، که گفت: با رسول خدا صبودیم، و در یک شب ظلمانی و سخت تاریک پراکنده شدیم، آن گاه انگشتانم روشنی نمود، حتی که در روشنی آن شترهایشان را جمع کردند، و چیزی از آنان هلاک نگردید، و انگشتانم همچنان روشنی مینمودند. این را بیهقی و طبرانی هم روایت کردهاند. این چنین در البدایه (۱۵۲/۶) آمده است. و در آنچه هیثمی از طبرانی نقل نموده، آمده: و چیزی از مالهایشان نیفتاد، در بدل، و چیزی از آنان هلاک نگردید. هیثمی (۴۱۱/۹) میگوید: رجال طبرانی ثقهاند، و درباره کثیربن زید اختلاف است. و ابن کثیر در البدایه (۲۱۳/۸) میگوید: بخاری این را در التاریخ به اسناد جید روایت نموده، و به اختصار ذکرش کرده است. و ابونعیم این را در الدلائل (ص۲۰۶) از حمزه به مانند روایت بخاری ذکر نموده است. و ابن سعد (۳۱۵/۴) از واقدی متذکر شده، که حمزه بن عمرو گفت: هنگامی که در تبوک بودیم، و منافقان شتر رسول خدا صرا در گردنه رمانیدند، و بعضی متاعهای بارش افتاد، حمزه میگوید: آن گاه در انگشتان پنجگانهام برایم نوری پدید آمد و روشنی داد، و در روشنی آن به جمع نمودن چیزهای پراکنده شده از بار پرداختم، از قبیل: تازیانه، ریسمانها [۳۲۳]و مانند آنها.
[۳۲۳] در نص «حباء» آمده، که ممکن تصحیفی از حبال باشد.