صحبت آنان بعد از مرگ قصه سخن زدن زیدبن خارجه س
بیهقی از سعیدبن مسیب روایت نموده که: زیدبن خارجه انصاری که از بنی حارث بن خزرج بود، در زمان عثمان بن عفان سدرگذشت، و در جامهاش پیچانیده شد. بعد از آن، آنان حرکتی توأم با صدا را از سینهاش شنیدند. بعد وی صحبت نمود و گفت: احمد، احمد در کتاب اول، راست گفت، راست گفت، ابوبکر صدیق، که در نفس خود ضعیف و در امر خدا قوی بود، در کتاب اول، راست گفت، راست گفت، عمربن الخطاب قوی و امین در کتاب اول، راست گفت، راست گفت عثمان بن عفان، بر روش و طریق آنان، چهار رفت و دو باقی است، فتنهها آمد، و قدرتمند ضعیف را خورد، قیامت برپا شد، و از ارتشتان برایتان خیر خواهد آمد. چاه اریس، چاه اریس چیست! یحیی میگوید: سعید گفت: بعد از آن مردی از بنی خطمه درگذشت، و در جامهاش پیچانیده شد، و از سینهاش صدایی توأم با آواز شنیده شد. بعد از آن سخن زد و گفت: همان کسی که از بنی حارث بن خزرج بود راست گفته است، راست گفته است. این را بیهقی از حاکم روایت نموده، و به اسنادش آن را متذکر شده و گفته: این اسناد صحیح است، و شواهدی برای خود دارد. این چنین در البدایه (۱۵۶/۶) آمده است، و این را هم چنان ابن ابی الدنیا و بیهقی از طریق دیگری، مشرحتر و درازتر از این روایت کردهاند، و بیهقی صحیحش دانسته است. این چنین در البدایه (۲۰۳/۶) آمده است.
طبرانی این را از نعمان بن بشیر سروایت نموده، که گفت: در حالی که زیدبن خارجه در یکی از راههای مدینه راه میپیمود، در میان ظهر و عصر افتاد و جان داد، وی بهسوی خانوادهاش منتقل گردید، و در میان دو جامه و یک چادر پوشانیده شد. در میان مغرب و خفتن بود، که زنانی از انصار جمع شدند، و در اطراف وی فریاد کشیدند، ناگهان از زیر چادر صدایی را شنیدند که میگوید: ای مردم، خاموش باشید، دو بار، آن گاه روی و سینهاش آشکار گردید و گفت: محمد رسول خدا، نبی امی، آخرین پیامبران، این در کتاب اول بود، بعد از آن بر زبان وی گفته شد: راست گفت، راست گفت، ابوبکر صدیق جانشین رسول خدا صقوی و امین، در بدنش ضعیف، و در امر خداوند ﻷقوی بود، این در کتاب اول بود، باز بر زبانش گفته شد: راست گفت، راست گفت، سه بار، و در وسط عبداللَّه امیرالمؤمنین است، کسی که در امر خدا از ملامت، ملامت کننده نمیترسید، و مردم را از این باز میداشت، که قویشان ضعیفشان را بخورد، این در کتاب اول بود، بعد از آن بر زبان وی گفته شد: راست گفت، راست گفت، بعد از آن گفت: عثمان امیرالمؤمنین، بر مؤمنان مهربان است، دو رفته است، و چهار باقی است، مردم اختلاف کردهاند، نظامی ندارند، حرمتها هتک شدهاند، قیامت نزدیک گردیده است، و مردم بعضیشان بعضی دیگر راخوردهاند. و در روایتی از نعمان بن بشیر آمده، که گفت، هنگامی که زیدبن خارجه وفات نمود، انتظار بیرون شدن عثمان را نمودم، گفتم: دو ر کعت نماز میگزارم، وی جامه را از رویش دور نمود و گفت: السلام علیکم، السلام علیکم، و اهل و خانواده صحبت میکردند، میگوید: در حالی که در نماز بودم گفتم: سبحان اللَّه، سبحاناللَّه، گفت: خاموش باشید، خاموش باشید، و بقیه روایت مانند آن است. هیثمی (۱۸۰/۵) میگوید: همه این را طبرانی در الکبیر والأوسط به اختصار زیاد به دو اسناد روایت نموده است، و رجال یکی از آنان در الکبیر ثقهاند. و این را هم چنان بیهقی از ابن ابی الدنیا به اسنادش از نعمان بن بشیر به طولش روایت کرده است، و در روایت وی آمده: و وسطی قویتر سه تن است، کسی که در امر خدا، پروای ملامت، ملامتگر را نداشت، مردم را امر نمینمود که قویشان ضعیفشان را بخورد، عبداللَّه امیرالمؤمنین راست گفته است، این در کتاب اول بود، بعد از آن گفت: عثمان امیرالمؤمنین، کسی است که از بسا گناهان مردم در میگذرد، دو رفتهاند، و چهار باقی ماندهاند، بعد از آن مردم اختلاف میکنند، و بعضیشان برخی دیگر را میخورند، نظامی دیگر نیست، پوشیدهها آشکار میشوند؛ باز مؤمنان برگشتند و گفت: کتاب خدا و تقدیرش، ای مردم، بهسوی امیرتان روی آورید، و بشنوید و اطاعت کنید، کسی که والی مقرر شود، خونی را به گردن نگیرد، و امر خدا مقدر کرده شده است، خدا بزرگتر است، این جنت است و این دوزخ، و انبیاء و صدیقان میگویند: سلام علیکم. ای عبداللَّه بن رواحه، آیا خارجه - پدرش - و سعد را که در روز احد کشته شده بودند، برایم جستجو نمودی؟
﴿كَلَّآۖ إِنَّهَا لَظَىٰ ١٥ نَزَّاعَةٗ لِّلشَّوَىٰ ١٦ تَدۡعُواْ مَنۡ أَدۡبَرَ وَتَوَلَّىٰ ١٧ وَجَمَعَ فَأَوۡعَىٰٓ ١٨﴾[المعارج: ۱۵-۱۸].
ترجمه: «چنین نیست، دوزخ آتشی است شعله زننده. کشنده است پوست و دست و پای مجرمان را. میخوا ند کسی را که پشت گردانید و اعراض کرد. جمع نمود و ذخیره کرد».
بعد از آن صدایش خاموش گردید. و در این حدیث هم چنان آمده است: این احمد رسول خداست، سلام علیک یا رسولاللَّه و رحمه اللَّه و برکاته. و بیهقی این را به طریق دیگری، غیر از طریق ابن ابی الدنیا روایت نموده، و آن را متذکر شده، و گفته: این اسناد صحیح است، چنانکه در البدایه (۱۵۷/۶) آمده است. و حدیث را هم چنان ابن منده، ابونعیم، و غیر آن دو، چنانکه در الإصابه (۲۴/۲) آمده، روایت نمودهاند. و طبرانی این را از نعمان بن بشیر روایت نموده، و گفته است: مردی از ما، که برایش خارجه بن زید [۲۹۸]گفته میشد، درگذشت، ما وی را در جامهای پیچانیدیم، و من برخاستم و نماز میگزاردم، ناگهان سر و صدایی را شنیدم، برگشتم، و متوجه شدم که وی حرکت میکند. گفت: قویترین قوم وسطیشان است، بنده خدا عمر امیرالمؤمنین، در امرش قوی است، در امر خداوند ﻷقوی است، عثمان بن عفان امیرالمؤمنین، آدم عفیف و پاکدامن، کسی که از گناهان زیاد در میگذرد، دو شب سپری شده است، و چهار باقی است، مردم اختلاف نمودهاند، و نظامی ندارند. ای مردم، بهسوی امامتان روی آورید، و بشنوید و اطاعت کنید، این رسول خدا صو ابن رواحهاند، بعد از آن گفت: زیدبن خارجه چه شد؟ [۲۹۹]- هدفش پدرش است - بعد گفت: چاه اریس به ظلم گرفته شد، و بعد از آن صدا خاموش گردید. هیثمی (۲۳۰/۷) میگوید: رجال آن رجال صحیحاند. و این را هاشم بن عمار در کتاب البَعْث، چنانکه در البدایه (۱۵۷/۶) آمده، روایت نموده است.
[۲۹۸] درست: زیدبن خارجه است. [۲۹۹] درست خارجه بن زید است.