پندها و اندرزهای ابی بن کعب س
ابونعیم در الحلیه (۲۵۳/۱) از ابوالعالیه روایت نموده، که گفت: مردی برای ابی بن کعب سگفت: برایم نصیحت کن، گفت: کتاب خدا را امام خود بگیر، و به آن به عنوان قاضی و حکم راضی شو، چون کتاب خدا همان چیزی است که رسولتان از خود برایتان به جا گذاشته است، و شفاعت کننده پذیرفته شده و شاهدی است که متهم نمیشود، در آن ذکر شما، و ذکر آنانی است که قبل از شما بودند، و حکم در میان تان، و خبر شما و خبر ما بعدتان است.
و ابونعیم در الحلیه (۲۵۳/۱) از ابی بن کعب سروایت نموده، که گفت: هر بندهای، که چیزی را برای خداوند ﻷترک نماید، خداوند در عوض آن برایش بهتر از آن را، از راهی میدهد که وی گمانش را هم نمیکند، و در آنچه بنده سستی و تنبلی نماید، و آن را از راهی به دست آورد، که لازم نیست، خداوند برایش چیزی شدیدتر از آن را، از راهی میدهد که وی گمانش را هم نمیکند.
و ابونعیم در الحلیه (۲۵۵/۱) از ابی بن کعب سروایت نموده، که گفت: مؤمن در میان چهار چیز است: اگر آزمایش شود، صبر نماید، اگر برایش داده شود، شکر گزارد، اگر بگوید، راست بگوید و اگر حکم نماید، عدالت کند. به این صورت وی در پنج نور پهلو میزند، و این همان است که خداوند دربارهاش میگوید:
﴿نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖ﴾[النور: ۳۵].
ترجمه: «نور بالای نور است».
کلامش نور است، علمش نور است، مدخلش نور است، خروجش از نور است و مصیر و بازگشتش روز قیامت بهسوی نور است. و کافر در پنج تاریکی پهلو میزند: کلامش تاریکی است، عملش تاریکی است، مدخلش تاریکی است، بیرون شدنش در تاریکی است و بازگشت و مصیرش روز قیامت بهسوی تاریکی هاست.
و بخاری در الادب از ابوبصره روایت نموده، که گفت: مردی از ما که برایش جبر - یا جویبر - گفته میشد: گفت: در زمان خلافت عمر سدر طلب کنیزی نزدش رفتم، شب به مدینه رسیدم، نزد وی وارد گردیدم، و من در آن وقت از فهم و زبان گویایی - یا گفت: منطقی - برخوردار بودم، و درباره دنیا صحبتم را شروع کردم، آن را کوچک و حقیر شمردم، و چنان وانمودش کردم، که به چیزی نمیارزد. در پهلویش مردی قرار داشت، وقتی فارغ گردیدم وی گفت: همه قولت به حق نزدیک بود، مگر بدگوییت درباره دنیا، آیا میدانی، دنیا چیست؟ در دنیا توشه ما - یا گفت: زاد ما - بهسوی آخرت است. در آن اعمالت است، که بنابر آن در آخرت پاداش داده میشوی. میافزاید: وی درباره دنیا صحبت نمود، و مردی بود داناتر از من به دنیا. گفتم: ای امیرالمؤمنین، این مرد که در پهلویت است کیست؟ گفت: سردار مسلمانان ابی بن کعب. این چنین در المنتخب (۱۳۲/۵) آمده است.
و ابن عساکر از ابی بن کعب سروایت نموده، که مردی برایش گفت: ای ابوالمنذر برایم نصیحت کن، گفت: در آنچه به تو ارتباط ندارد مداخله مکن، از دشمنت کنارهگیری کن، از دوستت برحذر باش، به زنده در چیزی غبطه نما، که در مردنش هم به آن غبطه مینمایی و حل ضرورت و کارت را از کسی طلب مکن، که پروای انجام آن را برایت ندارد. این چنین در الکنز (۲۲۴/۸) آمده است.