فرود آمدن باران به دعای معاویه و یزیدبن اسود جرشی ش
ابن سعد (۴۴۴/۷) از سلیم بن عامر خبائری روایت نموده که: آسمان بیباران شده بود، و نمیبارید، بنابراین معاویه بن ابی سفیان بو اهل دمشق برای طلب باران بیرون گردیدند. هنگامی که معاویه بر منبر نشست گفت: یزیدبن اسود جرشی کجاست؟ میگوید: مردم فریادش کردند، و او در حالی که از شانههای مردم عبور مینمود به پیش آمد. معاویه امرش نمود، و به منبر بلند گردید، و نزد پایهای معاویه نشست. آن گاه معاویه گفت: بار خدایا، ما امروز بهتر و افضلمان را برایت شفیع میآوریم. بار خدایا، ما یزیدبن اسود جرشی را برایت شفیع میآوریم، ای یزید، دستهایت را بهسوی خداوند بلند کن. آن گاه یزید دستهایش را بلند نمود، و مردم هم دستهایشان را بلند کردند. جز اندکی نگذشته بود، که ابری در مغرب نمودار گردید، و بادها وزیدن گرفت، و برای ما آب داده شد، حتی که نزدیک بود مردم به منزلهایشان نرسند.