حفاظت جسد خبیب بن عدی س
احمد و طبرانی از عمروبن امیه سروایت نمودهاند که: پیامبر صوی را به عنوان جاسوس به تنهایی اش بهسوی قریش روان نمود، میگوید: به چوب دار خبیب آمدم، و از جواسیس میترسیدم، بعد به آن چوب بلند گردیدم، و خبیب را باز نمودم، وی بر زمین افتاد، و خودم در عقب آن پایین خیز زدم، بعد از آن ملتفت شدم و خبیب را ندیدم، گویی که زمین بلعیده باشدش، و اثری از خبیب تا این ساعت دیده نشد [۳۰۴]. هیثمی (۳۲۱/۵) میگوید: در این ابراهیم بن اسماعیل بن مجمع آمده و ضعیف میباشد. و بیهقی این را از طریق ابراهیم بن اسماعیل بن مجمع آمده و ضعیف میباشد. و بیهقی این را از طریق ابراهیم بن اسماعیل از جعفربن عمروبن امیه از پدرش عمروبن امیه روایت نموده که: رسول خدا صوی را برای جاسوسی به تنهایی فرستاده بود، میگوید: به چوب دار خبیب آمدم... و مثل آنچه را گذشت یادآور شده، چنانکه در البدایه (۶۷/۴) آمده است. و ابونعیم این را در الدلائل (ص۲۲۷) از طریق ابراهیم بن اسماعیل به اسنادش به مانند روایت بیهقی روایت نموده است. و ابن ابی شیبه این را از عمروبن امیه به مانند آن، چنانکه در الإصابه (۴۱۹/۱) آمده، روایت کرده است.
و ابویوسف در کتاب اللطائف از ضحاک متذکر شده که: پیامبر صمقداد و زبیر برا برای پایین نمودن خبیب از چوبه دارش روان نمود، آنان به تنعیم رسیدند، و در اطراف وی چهل مرد را مست یافتند، و از چوب پایینش کردند، و زبیر وی را بر اسبش بار نمود، و وی تا هنوز تازه بود، و چیزی از وی تغییر نکرده بود. مشرکین از آمدن آنان آگاهنیده شدند، و هنگامی که مشرکین خود را به ایشان رسانیدند، زبیر وی را انداخت، و زمین بلعیدش، و به همین سبب وی بلعیده شده زمین نامیده شد. این چنین در الإصابه (۴۱۹/۱) آمده است.
[۳۰۴] ضعیف. احمد (۴/ ۱۳۹، ۲۸۷) در سند آن ابراهیم بن اسماعیل بن مجمع است که ضعیف است: المجمع (۵/ ۳۲۱).