اذیت رسانیدن جبریل برای تمسخر کنندگان در مکه
طبرانی از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: رسول خدا صاز پهلوی مردمانی در مکه عبور نمود، و آنان از دنبال وی به اشاره نمودن [۲۲۹]پرداختند و گفتند: این همان کسی است که ادعا میکند، وی نبی است و جبریل همراهش هست، آن گاه جبریل با انگشتش اشاره نمود، و مثل ناخن بر جسدهایشان اصابت نمود، و به زخمها مبدل گردید، و بدبوی گردیدند، و هیچ کسی نمیتوانست به آنان نزدیک گردد، همین بود که خداوند ﻷنازل فرمود:
﴿إِنَّا كَفَيۡنَٰكَ ٱلۡمُسۡتَهۡزِءِينَ ٩﴾[الجر: ۹۵].
ترجمه: «ما شر تمسخرکنندگان را ازتو دفع خواهیم کرد».
هیثمی [۲۳۰](۴۶/۷) میگوید: این را طبرانی در الأوسط و بزار به مثل آن روایت کردهاند، و در آن یزیدبن درهم آمده، وی را ابن معین ضعیف دانسته، و فلاس ثقه تلقی نموده است.
و نزد طبرانی در الأوسط از ابن عباس بروایت است که گفت: ﴿إِنَّا كَفَيۡنَٰكَ ٱلۡمُسۡتَهۡزِءِينَ ٩﴾، افزود: تمسخرکنندگان اینان بودند: ولیدبن مغیره، اسودبن عبدیغوث، اسودبن مطلب، ابوزمعه از بنی اسدبن عبدالعزی، حارث بن عیطل سهمی و عاصی بن وائل سهمی. در این هنگام جبریل ÷نزد پیامبر صآمد، و رسول خدا صاز آنان برایش شکایت نمود، و ولیدبن مغیره را برایش نشان داد، و جبریل به طرف رگ بزرگ دستش اشاره نمود، پیامبر صگفت: «چیزی انجام ندادی؟» گفت: کارش را از جانب تو انجام دادم. بعد از آن حارث بن عیطل سهمی را برایش نشان داد، و جبریل بهسوی شکمش اشاره نمود، پیامبر صگفت: «چیزی انجام ندادی؟» گفت: کارش را از جانب تو انجام دادم. بعد از آن عاصی بن وائل را برایش نشان داد، و جبریل بهسوی کف پایش اشاره نمود، پیامبر صگفت: «چیزی انجام ندادی؟» گفت: کارش را از جانب تو انجام دادم، در این راستا ولیدبن مغیره، از نزد مردی از خزاعه عبور نمود، و او برای تیرش پر میساخت، آن تیر به رگ بزرگ دستش اصابت نمود و قطعش گردانید، و اسود بن مطلب کور گردید. بعضی از آنان میگویند: وی همینطور کور شد، و برخی از ایشان میگویند: وی زیر درختی پایین گردید، و میگفت: ای پسرانم، آیا از من دفع نمینمایید، هلاک گردیدم، با خار در چشم هایم زده شد. آنان میگفتند: ما چیزی را نمیبینیم. وی همینطور بود تا این که چشمهایش کور گردید، و اسود بن عبدیغوث، بر سرش زخمهایی برآمد، و بر اثر آن مرد، و حارث بن عیطل دچار مرض «ماء الاصفر» در شکمش گردید، حتی که مواد غائطش از دهانش بیرون گردید، و درگذشت، و اما عاصی بن وائل، در حالی که در همان حالت قرار داشت، در پایش - شبرقه [۲۳۱]داخل گردید، و پایش از آن ورم نمود، و بر اثر آن مرد [۲۳۲]. هیثمی (۴۷/۷) میگوید: در این محمدبن عبدالحکیم نیشابوری آمده، و او را نشناختم، ولی بقیه رجال آن ثقهاند.
[۲۲۹] در نص «یغمزون» آمده، «غمز» اشاره به چشم یا به انگشت را میگویند، که برای پایین آوردنشان و تحقیر کسی به کار گرفته شود. م. [۲۳۰] ضعیف. طبرانی در الاوسط و بزار به مانند آن. در سند آن یزید بن درهم است که ضعیف است: المجمع (۷/ ۴۶). [۲۳۱] گیاهی حجازی است که خورده میشود و خار دارد، و وقتی خشک گردد، به خار مبدل میشود. [۲۳۲] ضعیف. طبرانی در الاوسط. در سند آن محمد بن عبدالکریم نیشابوری است که هیثمی (۷/ ۴۷) دربارهی او می گوید: وی را نشناختم و دیگر رجال آن ثقه هستند.