مرده زندهها
ابونعیم در الحلیه (۲۷۴/۱) از ابوطفیل روایت نموده که: وی از حذیفه سشنید که میگفت: ای مردم، آیا از من نمیپرسید، مردم رسول خدا صرا از خیر میپرسیدند، و من از شر میپرسیدمش، آیا از مرده زندگان نمیپرسید؟ گفت: خداوند محمد صرا مبعوث نمود، وی مردم را از گمراهی بهسوی هدایت دعوت نمود، و از کفر بهسوی ایمان دعوت کرد، عدهای برایش پاسخ مثبت دادند، به این صورت با چنگ زدن به حق کسی که مرده بود زنده گردید، و با عمل نمودن به باطل کسی که زنده بود مرد. بعد از آن نبوت رفت، باز خلافت بر پایه و اساس نبوت بود. بعد از آن پادشاهی توأم با ستم برپا میشود. بعضی مردم از آن به قلب، دست و زبان انکار میکنند، اینان حق را تکمیل نمودهاند. بعضی از آنان آن را به قلب و زبان انکار میکنند، و دست باز میدارند، اینان بخشی از حق را ترک نمودهاند و برخی از ایشان از آن به قلب انکار میکنند، و دست و زبان باز میدارند، اینان دو بخشی از حق را ترک کردهاند، و بعضی از ایشان نه به قلب انکار میکنند و نه به زبان، اینها همان مردههای زندگاناند.
قلبها چهارگونهاند
ابونعیم در الحلیه (۲۷۶/۱) از حذیفه سروایت نموده، که گفت: قلبها چهار گونهاند: قلبی است که در غلاف انداخته شده است، و این نوع قلب، قلب کافر است، و قلبی است که دو روی و چهره دارد، و این نوع قلب، قلب منافق است، و قلبی است خالص گردانیده شده، و در آن چراغی است که روشن میشود، این نوع قلب، قلب مؤمن است، و قلبی است که در آن نفاق و ایمان هر دو وجود دارند، و مثال ایمان، چون مثال درختی است که آب گوارا آن را رشد میدهد و بزرگ میسازد، و مثال نفاق چون مثال زخمی است که ریم و خون آن را رشد میدهد و بزرگ میسازد، هر کدامشان که غالب گردید، همان غالب است.