برکت در طعامی که پیامبر صبرای اهل صفه ساخته بود
احمد از واثله بن اسقع سروایت نموده، که گفت: من از اهل صفه بودم، رسول خدا صروزی قرص نانی را طلب نمود، و آن را در کاسه ریزه کرد، و در آن آب گرمی آماده نمود. بعد از آن، در آن روغن چربو انداخت، و مخلوط نمود، و باز خوب خلطش ساخت و بعد از آن جمعش نمود [۳۵۲]و گفت: «برو و ده تن را که تو دهمشان باشی نزدم بیاور»، من آنان را آوردم، گفت: «بخورید، و از پایینش بخورید، و از بالایش نخورید، چون برکت از بالایش به پایین نازل میگردد»، آن گاه از آن خوردند تا این که سیر شدند [۳۵۳]. هیثمی (۳۰۵/۸) میگوید: رجال آنان ثقه دانسته شدهاند، و نزد ابن ماجه حصهای از آخر آن آمده است.
و نزد طبرانی همچنان از وی روایت است که گفت: من از اصحاب صفه بودم، و یارانم از گرسنگی شکایت کردند، و گفتند: ای واثله، نزد رسول خدا صبرو، و برای ما طعام طلب کن، بنابراین نزد رسول خدا صآمدم و گفتم: ای پیامبر خدا، یارانم از گرسنگی شکایت نمودند، رسول خدا صبرای عایشه لگفت: «آیا نزدت چیزی هست؟» پاسخ داد: ای پیامبر خدا، نزدم جز پارچههای نان دیگر چیزی نیست. گفت: «آن را برایم بیاور»، وی کیسهای را آورد، و رسول خدا صکاسهای را طلب نمود، و نان را در کاسه انداخت. بعد از آن با دست خود به ساختن شوربا پرداخت، و شوربا زیاد میشد، حتی که کاسه پر گردید. فرمود: «ای واثله، برو و ده تن از یارانت را که تو دهمشان باشی بیاور»، من رفتم و ده تن از یارانم را که من دهمشان بودم آوردم. گفت: «بنشینید و بگیرید به نام خداوند، از اطرافش بگیرید، و از بالایش نگیرید، چون برکت از بالایش نازل میگردد»، آنان خوردند و سیر شدند، بعد از آن برخاستند، و در کاسه مثل آنچه که بود، باقی بود. باز آن را با دست خود درست نمود، و آن زیاد میگردید، تا این که پر گردید، و گفت: «ای واثله، برو، و ده تن از یارانت را بیاور»، و من ده تن را آوردم. گفت: «بنشینید»، و آنان نشستند و خوردند تا این که سیر شدند، و بعد از آن برخاستند، گفت: «برو، و ده تن از یارانت را بیاور» من رفتم و ده تن را آوردم، و آنان مثل عمل قبلی را انجام دادند. گفت: «آیا هیچکسی باقی نمانده است» گفتم: آری، ده تن باقی است. گفت: «برو و آنها را بیاور»، من رفتم و آنان را آوردم. گفت: «بنشینید»، و آنان نشستند و خوردند، تا این که سیر شدند و بعد از آن برخاستند، و در کاسه مثل آنچه بود، باقی ماند، بعد از آن گفت: «ای واثله، این را برای عایشه ببر». در روایتی آمده: در صفه بودم، و آنان بیست مرد بودند... و مثل آن را متذکر شده، و گفته: گفتند: این جا ریزههای نان و چیزی شیر است [۳۵۴]. هیثمی (۳۰۵/۸) میگوید: همه این را طبرانی به دو اسناد روایت نموده، و اسناد آن حسن است و ابونعیم این را در الدلائل (ص۱۵۰) از واثله به مانند آن روایت کرده است.
[۳۵۲] یعنی: آن را به صورتی جمع نمود، که برایش سری درست نمود، و از طرف پایین به طرف بالا با داشتن اطراف پهن شده، چون دیگ پلاؤ در دستش نمود. [۳۵۳] حسن. احمد (۳/ ۴۹) هیثمی (۸/ ۳۰۵) می گوید: رجال آن همه ثقه هستند. [۳۵۴] حسن. طبرانی (۲۲/ ۸۶) هیثمی (۸/ ۳۰۵) می گوید: طبرانی آن را با دو سند روایت کرده است و سند آن حسن است.