حیات صحابه – جلد ششم

فهرست کتاب

برکت در طعامی که پیامبر صبرای اهل صفه ساخته بود

برکت در طعامی که پیامبر صبرای اهل صفه ساخته بود

احمد از واثله بن اسقع سروایت نموده، که گفت: من از اهل صفه بودم، رسول خدا صروزی قرص نانی را طلب نمود، و آن را در کاسه ریزه کرد، و در آن آب گرمی آماده نمود. بعد از آن، در آن روغن چربو انداخت، و مخلوط نمود، و باز خوب خلطش ساخت و بعد از آن جمعش نمود [۳۵۲]و گفت: «برو و ده تن را که تو دهم‌شان باشی نزدم بیاور»، من آنان را آوردم، گفت: «بخورید، و از پایینش بخورید، و از بالایش نخورید، چون برکت از بالایش به پایین نازل می‏گردد»، آن گاه از آن خوردند تا این که سیر شدند [۳۵۳]. هیثمی (۳۰۵/۸) می‏گوید: رجال آنان ثقه دانسته شده‏اند، و نزد ابن ماجه حصه‏ای از آخر آن آمده است.

و نزد طبرانی همچنان از وی روایت است که گفت: من از اصحاب صفه بودم، و یارانم از گرسنگی شکایت کردند، و گفتند: ای واثله، نزد رسول خدا صبرو، و برای ما طعام طلب کن، بنابراین نزد رسول خدا صآمدم و گفتم: ای پیامبر خدا، یارانم از گرسنگی شکایت نمودند، رسول خدا صبرای عایشه لگفت: «آیا نزدت چیزی هست؟» پاسخ داد: ای پیامبر خدا، نزدم جز پارچه‏های نان دیگر چیزی نیست. گفت: «آن را برایم بیاور»، وی کیسه‏ای را آورد، و رسول خدا صکاسه‏ای را طلب نمود، و نان را در کاسه انداخت. بعد از آن با دست خود به ساختن شوربا پرداخت، و شوربا زیاد می‏شد، حتی که کاسه پر گردید. فرمود: «ای واثله، برو و ده تن از یارانت را که تو دهم‌شان باشی بیاور»، من رفتم و ده تن از یارانم را که من دهم‌شان بودم آوردم. گفت: «بنشینید و بگیرید به نام خداوند، از اطرافش بگیرید، و از بالایش نگیرید، چون برکت از بالایش نازل می‏گردد»، آنان خوردند و سیر شدند، بعد از آن برخاستند، و در کاسه مثل آنچه که بود، باقی بود. باز آن را با دست خود درست نمود، و آن زیاد می‏گردید، تا این که پر گردید، و گفت: «ای واثله، برو، و ده تن از یارانت را بیاور»، و من ده تن را آوردم. گفت: «بنشینید»، و آنان نشستند و خوردند تا این که سیر شدند، و بعد از آن برخاستند، گفت: «برو، و ده تن از یارانت را بیاور» من رفتم و ده تن را آوردم، و آنان مثل عمل قبلی را انجام دادند. گفت: «آیا هیچکسی باقی نمانده است» گفتم: آری، ده تن باقی است. گفت: «برو و آنها را بیاور»، من رفتم و آنان را آوردم. گفت: «بنشینید»، و آنان نشستند و خوردند، تا این که سیر شدند و بعد از آن برخاستند، و در کاسه مثل آنچه بود، باقی ماند، بعد از آن گفت: «ای واثله، این را برای عایشه ببر». در روایتی آمده: در صفه بودم، و آنان بیست مرد بودند... و مثل آن را متذکر شده، و گفته: گفتند: این جا ریزه‏های نان و چیزی شیر است [۳۵۴]. هیثمی (۳۰۵/۸) می‏گوید: همه این را طبرانی به دو اسناد روایت نموده، و اسناد آن حسن است و ابونعیم این را در الدلائل (ص۱۵۰) از واثله به مانند آن روایت کرده است.

[۳۵۲] یعنی: آن را به صورتی جمع نمود، که برایش سری درست نمود، و از طرف پایین به طرف بالا با داشتن اطراف پهن شده، چون دیگ پلاؤ در دستش نمود. [۳۵۳] حسن. احمد (۳/ ۴۹) هیثمی (۸/ ۳۰۵) می گوید: رجال آن همه ثقه هستند. [۳۵۴] حسن. طبرانی (۲۲/ ۸۶) هیثمی (۸/ ۳۰۵) می گوید: طبرانی آن را با دو سند روایت کرده است و سند آن حسن است.