حیات صحابه – جلد ششم

فهرست کتاب

روشنی برای حسن و حسین ب

روشنی برای حسن و حسین ب

احمد از ابوهریره سروایت نموده، که گفت: با رسول خدا صنماز خفتن را می‏خواندیم، وقتی که سجده می‏نمود، حسن و حسین ببر پشتش می‏جستند، و وقتی که سرش را بلند می‏نمود، آنان را از پشتش به مهربانی می‏گرفت و پایین می‏گذاشت. باز وقتی دوباره بر می‏گشت، آنان نیز عودت می‏کردند، وقتی که نمازش را تمام نمود، آن دو را بر ران‌هایش نشانید. می‏گوید: من به سویش برخاستم و گفتم: ای رسول خدا، من اینان را برگردانم؟ آن گاه برقی درخشید، و رسول خدا صبرای‌شان گفت: «نزد مادرتان بروید»، می‏گوید: و روشنی آن تا وقتی باقی ماند که آنان نزد مادر‌شان داخل گردیدند [۳۲۰]. هیثمی (۱۸۱/۹) می‏گوید: این را احمد و بزار به اختصار روایت کرده‏اند، و بزار گفته: در یک شب خیلی‏ها تاریک. و رجال احمد ثقه‏اند. و بیهقی این را از ابوهریره به مثل آن روایت نموده، چنانکه در البدایه (۱۵۲/۶) آمده است.

و ابونعیم در الدلائل (ص۲۰۵) از ابوهریره سروایت نموده، که گفت: حسن سدر یک شب تاریک نزد پیامبر صبود، رسول خدا صوی را خیلی‏ها دوست می‏داشت، حسن گفت: آیا نزد مادرم بروم؟ گفتم: ای رسول خدا، همراهش بروم؟ گفت: «نخیر»، آن گاه برقی از آسمان آمد، و او در روشنایی آن رفت تا این که نزد مادرش رسید.

[۳۲۰] احمد (۲/ ۵۱۳) هیثمی (۹/ ۱۸۱) می گوید: رجال آن ثقه هستند.