نجات اسیر از حبس
قصه عوف بن مالک اشجعی بدر این باره
آدم بن ابی ایاس در تفسیرش از محمدبن اسحاق روایت نموده، که گفت: مالک اشجعی سنزد پیامبر صآمد و گفت: پسرم عوف دستگیر شده است، گفت: «کسی را نزدش روان کن، که رسول خدا دستورت میدهد، تا این را زیاد بگویی: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»، بعد فرستاده نزدش آمد، و آن را برایش خبر داد، و عوف شروع نموده مداوم میگفت: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»، و آنان وی را توسط تسمه چرمی بسته بودند، آن گاه تسمه از وی افتاد و او بیرون شد. ناگهان شتری از آنان را دید، و سوارش گردید، بعد از آن حرکت نمود، و مواشی قوم را دید، بر آنان صدا کشید، و همهشان را جمع نموده حرکت داد، و پدر و مادرش در حالی از وی اطلاع یافتند، که به دروازه رسید و صدا نمود. آن گاه پدرش گفت: عوف، سوگند به پروردگار کعبه!! مادرش گفت: وا به حال بدش - و عوف از تکلیفی که برایش به سبب تسمه رسیده بود متألم بود -، آن گاه پدر و خادم بهسوی دروازه دویدند، و دریافتند، که عوف صحن حویلی را از شتر پر نموده است. بعد برای پدرش قصه خود و شتران را بازگو نمود، و پدرش نزد رسول خدا صآمد خبر عوف و شتران را برایش اطلاع داد. رسول خدا صبرایش گفت: «به آنها آنچه دوست میداری بکن و همانطور عمل کن که در مورد شتران خودت انجام میدادی»، و این آیت نازل گردید:
﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا ٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُ﴾[الطلاق: ۲-۳].
ترجمه: «و هر کسی تقوای الهی پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند، و او را از جایی که گمان ندارد رزق میدهد، و کسی که بر خداوند توکل نماید او برایش کفایت کننده است» [۴۰۹].
این چنین در الترغیب (۱۰۵/۳) آمده، و گفته است: محمد ابن اسحاق مالک را درک نکرده است. و ابن ابی حاتم این را از محمدبن اسحاق مثل آن، چنانکه در تفسیر ابن کثیر (۳۸۰/۴) آمده، روایت کرده است. و ابن جریر این را در تفسیرش (۸۹/۲۸) از سدی به معنای آن به اختصار روایت نموده، و مسئله حوقله را ذکر نکرده است، و در روایت وی آمده: پدرش نزد پیامبر صمیآمد، و برای وی جایگاه پسرش را و حالتی که وی در آن قرار داشت و حاجتش را بیان مینمود و شکایت میکرد، و رسول خدا صوی را به شکیبایی امر مینمود، و برایش میفرمود: «خداوند برای وی گشایشی خواهد گردانید» این را ابن جریر همچنان از سالم بن ابی جعد به اختصار روایت نموده است.
[۴۰۹] ضعیف منقطع. نگا: الترغیب و الترهیب (۳/ ۱۰۵) و ضعیف الترغیب.